پراکندهگوییهای پایان هفته ۱۲۹
۱- آیا از اوضاع ایران و شرایط حاکم راضی هستیم؟ اگر راضی نیستیم باید بپا خیزیم و بیتفاوت نباشیم. بیتفاوتی به معنای رضایت از وضعیت موجود است. نمیتوانیم هم ناراضی باشیم و هم بیتفاوت! به ویژه اینکه برای تغییر شرایط حاکم نمیتوانیم به کسی جز خودمان، ما ناراضیان، تکیه کنیم و دست همکاری بهم دهیم. بیتفاوتی هیچ چیزی را تغییر نخواهد داد.
۲- مدیرانی که نتوانند از دانش، تجربه، تخصص و ایدههای تیم خود بطور شایسته استفاده کنند و مسئولیتها و ماموریتهایی به اعضایی از تیم دهند که از دانش و تخصص و تجربه لازم برای آن ماموریت و مسئولیت برخوردارنیستند و اعضای کاردان و کارشناس تیم را به کارهای جزیی بگمارند مدیرانی ناتوان هستند که به اهداف سازمان آسیبهای جدی وارد میکنند.
۳- گاهی یک لحظه، یک جمله یا عبارت، یک تغییر کوچک، یک آدم بیسواد، یک دیدار کوتاه، یک موجود بسیار ضعیف، یک رای، یک دشمن دانا، یک پند، یک ضربالمثل عادی، یک اتفاق بیاهمیت،… ممکن است مسیر زندگیمان را تغییر دهد و آیندهای متفاوت از آنچه در نظر داشتیم برایمان رقم بزند. مواظب قدرت تاثیرگذاری چیزهای کوچک، جزیی، ضعیف و بیاهمیت باشیم.
۴- عملکرد گذشته متضمن ببار آوردن نتایج مشابه در آینده نیست.
۵- اندیشیدن به وقت احساس کردن، و احساس کردن به وقت اندیشیدن، جنگیدن به وقت مذاکره و مذاکره به وقت جنگیدن، در میدان رزم بودن به وقت بزم و بزم به وقت رزم، « سخن گفتن به وقت خامشی و خامشی به وقت سخن گفتن »، اندوهگین بودن به وقت شادی و ابراز شادی کردن به وقت اندوهگین بودن، نبودن به وقت نیاز و بودن به وقت بینیازی، مخالفت کردن بهوقت توافق و توافق به وقت مخالفت کردن، ترک کردن بهوقت ماندن و ماندن بهوقت ترک کردن، پاداش دادن بهوقت تنبیه و تنبیه کردن بهوقت پاداش دادن، خوردن بهوقت سیری و نخوردن بهوقت گرسنگی،… از اشتباهاتی است که بطور پیوسته در زندگی میکنیم.
۶- آیا هرگز فکر کرده اید که چرا عدهای فدایی هیتلر، موسولینی، استالین، خمینی، مایو تسه دنگ، پل پات، صدام حسین، فرانکو، … شدند و هرچه این رهبران گفتند فداییان کردند؟ پاسخ در دوکلمه خلاصه میشود: باورهای نادرست. آن جوانی که به خواست خمینی پاسخ مثبت میداد و به جبهه جنگ میرفت، آن دختر یا پسری که به داعش میپیوست و آماده هر جنایتی بود، افرادی که طالبان و جنایاتش را تایید میکنند، کسانی که به فرقههای آدمکش میپیوندند،… اکثر آنها باور غلط دارند هر چند کسانی هم هستند که تامین منافع خود را در پیوستن به سازمانها و یا افراد جنایتکار تعریف میکنند. مواظب کسانی باشید که باور غلط دارند چون آماده انجام هر جنایتی هستند.
۷- اداره یک کشور با لفاظی، رجزخوانی، فحاشی، وراجی، شعار، مسئولان نااگاه به سیاست و روابط بینالملل، و روحانیان فاقد اندیشه و تفکر علمی فاجعه است. بهعکس توانایی اقتصادی، درک شرایط داخلی، منطقهای و بینالمللی، توان برنامهریزی استراتژیک، بالا بردن کیفیت آموزشی و سرمایه اجتماعی است که جامعه را در مسیر رشد و پیشرفت به پیش میبرد. توهم، خیالبافی و ماجراجویی را محکوم میکنیم در حالی که واقعبینی، برنامهریزی و آیندهنگری برای کشور داری را ارج میگذاریم.
۸- از خود به پرسیم آیا در سال ۱۴۰۲ موفقتر، سالمتر، تواناتر، داناتر، شادتر، آگاهتر، …. از سال پیش شدیم ؟ اگر پاسخ ما منفی است تردید نکنیم که در سال ۱۴۰۳ رویکرد نویی را درپیش گیریم چون در ۱۴۰۲ رویکرد نادرستی را دنبال کرده بودیم. حکومت و دولت ایران هم باید از خود بپرسد آیا در سال ۱۴۰۲ تورم، بیکاری، فقر، میزان مرگ و میر ناشی از تصادفات رانندگی، تعداد ناراضیان و مخالفان و براندازان، مبتلایان به بیماریهای مختلف، شمار اعدامیها، فرار مغزها، نرخ انواع جرمها، … کاهش یافته است؟ اگر پاسخ منفی است سیاستها غلط بوده و نیاز به تجدید نظر در سیاستهاست وگرنه مصداق « یکی بر سر شاخ و بن می برید…» است.
۹- آیا هرگز به نبود عدالت در جامعه فکر کردیم؟ آیا میدانیم شعار عدالت از سوی کسانی برای حفظ مقام و منصب و قدرتشان است؟ این چه عدالتی است که بیگناهی حکم اعدام میگیرد و بسیاری از جنایتکاران از زندگی مرفهای برخوردارند؟ این چه عدالتی است که بسیاری هرگز انچه حقشان است را نمیتوانند بگیرند و همزمان چه بسا کسانی که آنچه حقشان نیست را میگیرند؟ این چه عدالتی است که قاضی ، حقوق بگیر سیاستمدار است و گوش به فرمان او؟ این چه عدالتی است که عدهای برای امرار معاش اعضای بدن می فروشند، خودفروشی میکنند وهمزمان دیگرانی هستند که از پرخوری در حال انفجارند؟ تا چنین است سخن از عدالت دامی بیش نیست!
۱۰- آیا میدانیم که مسخره کردن لهجهها یا شوخیهای تحقیرآمیز جنسیتی و قومیتی، بیتوجهی به وقت و برنامه دیگران، خندیدن به خطاها، و آسیب دیدن یا مشکل دیگران،
به کاربردن کلمههای زشت و زننده در حضور دیگران، و بسیاری از این نمونه کارها که خیلی از ما روزانه انجام میدهیم از مصادیق نقض حقوق بشر است؟
۱۱- اگر تجربیات، ایده ها، مهارتها، و دانستنیهای خود را در اختیار دیگران نگذاریم و به نسلهای آینده منتقل نکنیم به مثابه جنایت علیه خود و جامعه است.
۱۲- ما نه تنها به انقلاب سیاسی بلکه به انقلاب فرهنگی نیز نیاز داریم. مثلا به نحوه رانندگی در داخل شهرها نگاه کنید، به جماعتی که به تماشای اعدام میروند نگاه کنید، به صفها در جایی که عده ای باید به نوبت وارد شوند نگاه کنید، به شیوه برخورد مردها با خانمها بنگرید، به مدرکگرایی و کسب مدرک نگاه کنید، به فرهنگ نخبهکشی توجه کنید، آسیبی که حکومت به محیط زیست وارد کرده وصف ناشدنی است ولی مردم و نه عدهای خاص، چه کمکی به حفظ محیط زیست کرده و میکنند؟ مردمی که خود را ایرانی اصیل می دانند ولی از خوردن غذای نذری، احیا و محرم لذت میبرند، مردمی که سینهزنی و قمهزنی میکنند، مردمی که به راحتی به حقوق همدیگر تجاوز میکنند، کتاب نخواندن و صدها مورد دیگر. انقلاب فرهنگی در کنار انقلاب سیاسی را یک ضرورت انکار ناپذیر می کند.
۱۳- داشتن مدارک تحصیلی لزوما به معنای داشتن شعور نیست! به ویژه شعور سیاسی و اجتماعی. چه بسیارند انسانهای باشعوری که فاقد مدارک دانشگاهی هستند و کم نیستند شمار دارندگان مدارک بالای دانشگاهی که دستکم فاقد شعور سیاسی و اجتماعی هستند.
۱۴- فکرکردن به گفته البرت انشتین سختترین کاری است که یک انسان میتواند انجام دهد. انسانها برای گریز از اندیشیدن راههای متفاوتی بر میگزینند و تعدادی از آنها که شوربختانه زیاد هم هستند به مذهب پناه میبرند چون در زیر حمایت مذهب شما نیازی به فکر کردن ندارید بلکه مذهب برای شما فکر میکند و شما هم با افتخار میپذیرید!
۱۵- همه ما حتما واژههای« خوش شانس » و « بد شانس » را بارها شنیدهایم. این واژهها پیامهای نهفته منفی دارند و از کاربرد آنها خودداری کنیم چون از یک سو ناامید کننده و موجب تنبلی و مانع رشد میشوند و از سوی دیگر ارزش مبارزات، فعالیتها، تلاشها و کارهایی که هر یک از ما میکنیم کاهش میدهد چون پایه رشد و پیروزی را بر شانس میگذاریم و نه مبارزه و کوشش.
۱۶- هرگز از جستجوی راهی که ما را به مقصد میرساند صرف نظر نکنیم. اگر در مسیرمان موانع ایجاد میکنند یا سدها را بشکنیم و یا راهی دیگر بیابیم ولی از پای ننشینیم تا به مقصد برسیم.
۱۷- برای رسیدن به مقصد باید دو کار را نکنیم:
دم فرو بستن تحت هیچ شرایطی و سر فرود آوردن در برابر هیچکسی.
۱۸- بدون آیندهنگری، مثبت اندیشی، بزرگ اندیشی و بکارگیری تمام توان و امکاناتمان انتظار رسیدن به مقصد نهایی و پیروزی قطعی توهمی بیش نیست. هرکسی که فاقد این چهار ویژگی است هرگز تصور پیروزی را نکند.
۱۹– کلید تسخیر قلبها و حکومت بر مغزها مطالعه گذشته و تاریخ است. آنانی که ما را از مطالعات تاریخی و گذشته انسان و جوامع دلسرد میکنند یا درک درستی ندارند، یا مخالف و دشمن و رقیب مایند، و یا نااگاه.
۲۰- درک خود را از انسانها و شرایط آنها بالا ببریم و به آسانی و بدون درک واقعیت قضاوت درباره آنها منصفانه نیست.
اوریانا فالاچی:
از فردیت خود دفاع کنید،
هستهی آزادی در آنجا نهفته است.
آزادی، وظیفه است.
آزادی پیش از آنکه حق باشد، وظیفه است!
پایان هفته دلپذیر و خاطرهانگیزی را برای شما و عزیزانتان خواهانم.
ایران هرگز نخواهد مرد!
در نهادینه کردن مرام انسانیت کوشا باشیم.
دکتر ابراهیم بی پروا