پراکندهگوییهای پایان هفته ۱۲۸
۱- ایکاش در دانشگاههای سراسر جهان رشتهای هم با عنوان «انسانیت» وجود میداشت و مدارک کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکتری اعطا میکرد تا دارندگان آن مدارک جهان را به مسیری میبردند که خوشبختی انسانها تامین میشد.
۲- افسوس خوردن برای گذشته کار بیهودهای است چون بازگشت به گذشته هم ناممکن و هم غیر منطقی است ولی ما از قدرت کافی برای ساختن آیندهای بهتر از گذشته برخورداریم پس بهتر است بر ساختن آینده تمرکز کنیم و انرژی، زمان، اندیشه، تجربه، نیرو، دانش و مهارت خود را صرف آن کنیم.
۳- آنانی که خود را مدافع حقوق ملت ایران معرفی میکنند و همزمان در مراسم محرم، ۲۱ ماه رمضان، روضه خوانیها، زیارت قبرهای تازیانی که بیش از هزار سال پیش مرده اند و مکه میروند در حالی که به مشهد میروند ولی به طوس نمیروند، به شاهچراغ میروند ولی به پاسارگاد نمیروند، …با آریوبرزن، رستم فرخ زاد، یعقوب لیث، لطفعلی خان زند، بابک خرمدین ،… بیگانهاند دروغگویان و شیادانی بیش نیستند. فریبشان را نخورید.
۴- آنانی که مذهب را مانع رشد اجتماعی، اقتصادی، و سیاسی یک جامعه نمیدانند نگاهی به فنلاند، موفقترین کشور جهان بیندازند که ۹۷ درصد شهروندانش به دین اعتقادی ندارند و در سرتاسر آن کشور فقط چهار کلیسا و یک کنیسه وجود دارد.
۵- کسانی که دیگرانی را به علت متفاوت اندیشیدن از خود مجرم میدانند، دانشهای انسانساز، اندیشههای انسانی، طرفداران خوشبختی انسان، مبارزان ضد خودکامگی را مردود میدانند، و دانشهایی که پرورش دهندگان آدمهای پخمه، و فرمانبردار را تشویق میکنند مرتکبین جنایت علیه بشریت هستند.
۶- خود را باور کنیم تا دیگران هم ما را باور کنند و اگر همه ما به خودباوری برسیم بدان معنا خواهد بود که همه همدیگر را نیز باور خواهیم داشت و با باور به خود و باور متقابل به دیگران نیروی عظیمی را تشکیل خواهیم داد که هیچ قدرتی هر چقدر قدرتمند نتواند ما را شکست دهد. اگر همه ما به حالتی برسیم که خود و دیگران را باور کنیم ذرهای تردید نکنیم که در مقابله و مبارزه با هر انسان ستیز و نا انسانی پیروزی از آن ما خواهد بود.
۷- هر یک از ما مسئول گفتهها و آنچه باید میگفتیم و نگفتیم هستیم ولی مسئول برداشتهای دیگران از گفتههایمان نیستیم. مفهوم و معنای آنچه می گوییم ممکن است با برداشت دیگران یکسان نباشد.
۸- با کسانی همنشین و همرزم و هم پیمان شویم که برای خود، برای وجود خود ، برای زندگی خود، برای زمان خود، و برای انسان مبارز ارزش قائل است. با هر کسی همنشین نمیشود، هر کتاب و نشریهای را نمیخواند، به هر محفل و مجلس و تظاهراتی نمیرود، شعار نمیدهد و از شعورش فرمان میگیرد و به تعهد خود پایبند است.
۹- برای رژیمهای سیاسی خودکامه طبقه متوسط قوی خطرناک است زیرا زمینهساز تغییرات بنیادی از دیکتاتوری به دمکراسی می تواند باشد. تضعیف طبقه متوسط و هل دادن آن سوی طبقه پایین جامعه هم برای رژیمهای خودکامه میتواند خطرناک باشد چون بالقوه محرکی است برای طبقه فقیر جامعه که علیه طبقه بالای جامعه و همان حامیان رژیم خودکامه برخیزند.
۱۰- توماس جفرسون میگوید « قوانین هر کشور باید هر “19 سال” یکبار عوض و بازنویسی شود؛ چون هیچ نسلی حق ندارد برای نسلهای بعدی تعیین تکلیف کند.» خمینی هم در حرف کم و بیش با این عبارت موافق بود هر چند در عمل به آن عمل نکرد. آیا بنظر شما جفرسون درست میگفت؟ آیا با نظر جفرسون موافقید؟ اگر موافقید پس چرا برای بازنویسی قوانینی که ۴۵ سال پیش و حداقل بخشی از آن با الهام از قوانین بیش ۱۴۰۰ سال پیش تدوین شد قاطعانه اقدام نمیکنید؟ حتی اگر تمام قوانین حاکم بر ایران را ۴۵ ساله بدانیم با معیار جفرسون دو نسل و نیمه که از تدوین آنها میگذرد و امروز، نسل امروز، حق و وظیفه دارد که در آن تجدید نظر کند و همه موانعی که موجب میشود این قوانین کماکان ثابت بمانند را با هر روش و وسیله ممکن از بین ببرد.
۱۱- پاسداری از فرهنگ، سنن و جشنهای ملی چون نوروز، سیزده به در، تیرگان، مهرگان، یلدا، سده، چهارشنبه سوری،…یک رسالت ملی هر ایرانی باورمند به بقای ایران است. این یک حرکت و مبارزه دستجمعی علیه ایران ستیزان محسوب میشود. بسیاری از ما وقتی با واژه « مبارزه » برخورد میکنیم ناخودآگاه ذهنمان متوجه مبارزات سیاسی و اجتماعی میشود در حالی که مبارزه از معنای بسیار گستردهتری برخوردار است و با ابعاد متنوع که بیتردید مبارزات فرهنگی از بخشهای اساسی هر مبارزه ای است.
۱۲- نتیجه ترس، بیتفاوتی، مسئولیتناپذیری، دیگری را علل مشکلات دانستن، کار بیدلیل کردن، ترویج ایده غیر مفید، تکرار کارهای بیحاصل،… از سوی اکثریت اعضای هر جامعهای چیزی جز نابودی آن جامعه در پینخواهد داشت.
۱۳- یکی از گروههایی که نقش اساسی در تضعیف یک جامعه، فقدان آزادی، گسترش ستم، فراگیری فقر و جنایات، و نااگاهی و بیخردی جامعه دارند گروهی است که به حرفهای فریبنده و وعدههای پوچ «مسئولان و مدیران و رهبران» بسیار بیشتر از نتایج زیانبار و ویرانگر سیاستها، تصمیمات، و عملکرد آنها اهمیت میدهند، و حرف و وعده را معیار سنجش قرار میدهند و نه عملکرد و نتایج کارها را.
۱۴- هر جامعهای به رفتگر تا جراح مغز و قلب، از پیشخدمت رستوران تا خلبان هواپیما، از کارگر کشاورزی در یک روستای دور افتاده تا کارشناسان عالی رتبه کشاورزی، از کارگر معدن تا مهندسین صنایع و معادن، از مربی کودکستان تا استادان دانشگاه،… نیاز دارد. جامعهای که ارزش کار رفتگر، کارگر کشاورزی روستایی، پیشخدمت رستوران، کارگر معدن و یا مربی کودکستان را کم ارزش بداند و از تامین رفاه زندگی آنان سرباز زند و یا ناتوان باشد چنان جامعه ای به کژراهه میرود و دچار بیماری اخلاقی است.
۱۵- هر چند از گاهی بازاندیشی درباره خود، دولت، حکومت، جامعه، و دیگران را در برنامه کاری خود قرار دهیم.
۱۶- رابطهی تنگاتنگی بین فرهنگ و توسعه وجود دارد. اگر فرهنگ تعهد به کار، فرهنگ توسعه، فرهنگ آزادی، فرهنگ تولید، فرهنگ آیندهگری، فرهنگ آموزش با کیفیت، فرهنگ یادگیری، فرهنگ همکاری و کار گروهی، فرهنگ آفرینش و… در ما نهادینه نشده باشد سخن از توسعه گواه نادانی ماست.
۱۷- بیاییم برای نسل جوان الگو باشیم. الگوی مبارزه، مقاومت، خردگرایی، آزادی، سازندگی، دادگری، رعایت حقوق انسانها، احترام به انسان،… نسل جوان به پندار و گفتار و رفتار ما توجه میکند. بنابراین، بر ماست که با اندیشههای سازنده و خلاق، با گفتارهای پرمعنا و آموزنده و آگاهیبخش، و با رفتارهای سنجیده، اخلاقی و انسانی به مثابه آموزگاری برای نسل جوان باشیم تا آینده درخشانی برای خود بسازند، و در باتلاق خرافات، چاه تاریکی، و در تونل گیر نکنند، و قربانی فریب انسان نمایان نشوند.
۱۸- کسانی که ادعا میکنند همه چیز را میدانند، کسانی که نمیخواهند تغییر کنند و در برابر تغییرات مقاومت میکنند، کسانی که مواضع و نظرهایشان را تغییر نمیدهند، کسانی که از یادگیری خودداری میکنند، کسانی که فقط حرف میزنند بدون اینکه فرصت حرف زدن به مخاطبان خود دهند، کسانی که از زمان استفاده نسنجیده و غیر سازنده میکنند، و کسانی که آگاهانه زندگیشان را نابود میکنند احمقهای جامعه هستند.
۱۹- کسانی از طریق رای اکثریت و با شیوهای دمکراتیک بقدرت رسیدند ولی پس از کسب قدرت همان شیوههای دمکراتیک را متوقف کردند و راه خودکامگی در پیش گرفتند. تاریخ به ما یادآوری میکند که مواظب باشیم تا در دام مردم فریبانی نیفتیم که با سو استفاده از رای اکثریت خودکامه شدند و ملت شان را به ذلت کشاندند.
۲۰- یکی از مشکلات عمده جامعه امروز ایران تحت حاکمیت رژیم اسلامی فقدان اعتماد اجتماعی است. یکی از راههایی که میتوان به حل این مشکل کمک کرد از قضاوت و پیشداوری درباره دیگران خودداری کنیم و به داوری درباره کردار و رفتار خود به پردازیم.
اندیشههای سیاسی و اقتصادی هایک
دونالد جی بودراکس:
«یک دولت فاسد یا نامعقول به شیوههای متعددی که برای جامعه مخرب است قانونگذاری خواهد کرد. ما نباید اینچنین احکام و دستورات دولتی را با قانون اشتباه بگیریم یا تنها به دلیل اینکه به صورت عرفی و رایج «قانون» نامیده میشوند، برای آنها نیز احترام قائل باشیم.»
پایان هفته دلپذیر و خاطره انگیزی را برای شما و عزیزان تان خواهانم.
ایران هرگز نخواهد مرد!
در نهادینه کردن مرام انسانیت کوشا باشیم.
دکتر ابراهیم بی پروا