پراکندهگوییهای پایان هفته ۱۲۵
۱- ایده، باور، تصمیم، رای و عمل یک فرد در گذشته مسیر تاریخ را تغییر داد و در آینده نیز چنین خواهد کرد. چنین فردی لزوما نباید یک رهبر مصلح، یک نابغه علمی و یا یک برنده جایزه نوبل صلح، یک نویسنده نامدار و یا یک فیلسوف، یک سرمایهگذار و یا یک اندیشمند اقتصادی باشد بلکه یک فرد عادی مثل شما و من هم میتوانیم باشیم. از تیرانداز صربستانی که ولیعهد امپراتوری اتریش و همسرش را کشت و کبریت آتش جنگ اول جهانی را روشن کرد تا آن جوان دانشجو در نیویورک که پردیس دانشگاههای امریکا علیه جنگ ویتنام را به جنبش در آورد، تا آن فرد رومانیایی که با هو کردن چایوشسکو، دیکتاتور سابق رومانی، در حین سخنرانیاش موجب شد ملتی علیه دیکتاتور برخیزد. هریک از ما اگر نترسیم که نباید بترسیم بیتردید می توانیم آن تیرانداز ، آن جوان ، و یا آن شهروند باشیم.
۲- برای نابود کردن یک جامعه روشهای گوناگونی وجود دارد از سخره کردن یا انکار و یا تحریف فرهنگ و تاریخ یک ملت، تا پایین آوردن سطح کیفیت آموزش جامعه، تحقیر زنان و تبعیض علیه آنان، تنزل دادن ارزش پول یک کشور، آدمها را در جای نادرست قراردادن/ گماردن نادانان در مناصب و کارهای حساس ، و نخبگانش را فراری دادن، زندان یا ترور کردن و یا خانه نشین کردن. رژیم اسلامی ایران همه این شیوهها را بکار گرفته است و متوقف کردن این روند رسالت ملی ماست.
۳-سعدی میگوید کسی به حماقت خود اقرار نکرده مگر کسی که دیگری در سخن باشد سخن ناگفته سخن آغاز کند. می خواهم به این سخن نغز و پرمعنای استاد سخن بیفزایم که کسی که بخواهد به احمقان جامعه بفهماند که از حماقت دست بر دارند همزمان حماقت خود را به نمایش میگذارد، و یا کسی راجع به هرچیزی و هر کسی و هر پدیده ای و هر حادثهای ابراز نظر قاطع کند سند حماقت خود را امضا میکند. آری، شوربختانه، احمقها در جامعه حضوردارند، نقش دارند و بحران میافرینند.
۴- هر نقطه ضعفی بالقوه میتواند یک نقطه قوت باشد. مثلا خشمگین شدن عمدتا به عنوان یک نقطه ضعف محسوب می شود هر چند همه انسانها کم و بیش و با شدت و ضعف گاهی ممکن است خشمگین شوند. اگر خشم کنترل نشود ویرانگرست ولی آیا نمیتوان از ویژگی ویرانگری خشم به عنوان بک نقطه قوت در مواردی استفاده کرد؟ مثلا در پیکارو مبارزه برای آرمانی انسانی و هر انچه که ضد انسان و هستی و خوشبختی اوست؟ یا با کنترل خشم نتوان آنرا به نقطه قوت تبدیل کرد و کارهای مثبت و سازندهای که در حالت عادی کمتر امکان دارد در زمان خشم بهتر بتوان انجام داد؟
۵- مسنولیت ناپذیری و مسنولانه عمل نکردن یک بیماری خطرناک است. مبتلایان به این بیماری را برای تامین سلامت جامعه بیدرنگ باید درمان کرد و اگر درمان ناپذیرند باید قدرت تصمیم گیری و اجرایی را از آنان سلب کرد. کسی که مسنولیت نمیپذیرد و مسنولانه رفتار نمیکند نباید قدرت داشته باشد.
۶- آنچه داری را برای بدست آوردن انچه که نداری و میخواهی داشته باشی هزینه کن.
۷- برای رسیدن به هدف هر لحظه تاخیر اشتباهی بزرگ است. منتظر معجزه، امدادهای غیبی، دعای دیگران، وعدههای واهی و توخالی، و امیدهای بیپشتوانه نباشیم. فقط هر چه سریعتر عمل کنیم.
۸- اگر خواهان رشد و رفاه ملی هستیم تولید کنیم. تولید مهمترین عامل ضد فقر است و مادام که جامعهای تولید را در صدر فهرست برنامههایش قرار ندهد شاهد فقر شهروندان آن جامعه خواهیم بود. توجه داشته داشته باشیم تولید شرط لازم ریشه کن کردن فقر است ولی کافی نیست. توزیع عادلانه تولیدات، عدالت اجتماعی و احترام به حقوق شهروندی عواملی هستند که در کنار تولید قدرت ریشه کن کردن فقر را مییابند.
۹- به گروههایی بپیوندیم که انتظاراتشان از انتظارات ما بیشتر، اهدافشان از اهداف ما عالیتر، مهارتهایشان از مهارتهای ما پیشرفتهتر، دانششان از دانش ما گستردهتر و ژرفتر، تجربیاتشان از تجربیات ما مفیدتر، عملکردشان از عملکرد ما درخشانتر، و افق دیدشان از افق دید ما وسیعتر و دورتر باشد
۱۰- در یاد دادن و آگاهی بخشیدن همچو شمع فروزان باشیم که با روشن کردن هزاران شمع دیگر همچنان فروزان می ماند.
۱۱- دوست داشتن خود یک اصل است و برای بقا امری انکارناپذیر، نه خودخواهی است و نه کاری قابل سرزنش. دوست داشتن خود پایه است برای دوست داشتن دیگران، جامعه و هر چیز دیگر. تا نتوانیم از خود مراقبت کنیم از هیچکس دیگری نمیتوانیم مراقبت کنیم. تا از حقوق خود نتوانیم دفاع کنیم از حقوق دیگران نمیتوانیم دفاع کنیم،…. پس بیاییم با افتخار بگوییم خود را دوست داریم تا شرط اساسی دوست داشتن دیگری و جامعه و چیزهای دیگر را دارا شویم، نشان دهیم توانایی مراقبت از خود را داریم تا دیگران ما را باور کنند که میتوانیم از آنان هم مراقبت کنیم، و ثابت کنیم که قدرت دفاع از حقوق خود را داریم پیش از اینکه نعره براریم که مدافع حقوق دیگران هستیم. مردم هم بدانند اگر کسی خود را دوست نداشته باشد و بگوید شما را دوست دارد، اگر کسی از خود نتواند مراقبت کند و بگوید از شما مراقبت می کند، و اگر نتواند از حقوق خود دفاع کند و ادعای دفاع از حقوق شما را داشته باشد تردید نکنیم که دروغ میگوید، در پی فریب شماست، یاوه میگوید و شیادی بیش نیست. خود را از آسیب این افراد در امان نگهداریم.
۱۲- برای کسب جایگاهی که درپی آن هستیم نیازی به تخریب دیگران نداریم اگر ویژگیهای لازم را برای قرار گرفتن در آن جایگاه داشته باشیم، اگر دارای نظرات منطقی هستیم و با استدلال در برابر نظرات مخالف خود از خود میتوانیم دفاع کنیم نیازی به توهین به صاحبان نظرات و اندیشههای مخالف خود نداریم.
۱۳- اشتباه کردن امری عادی است که هر انسانی در زندگیاش شاید بارها مرتکب میشود اما انچه غیر عادی و خطرناک است توجیه کردن اشتباه و تکرار همان اشتباه و درس نگرفتن از آن است.
۱۴- بودن لازم است ولی کافی نیست. بودن با تاثیرگذاری کافی میشود. اگر هستیم و تاثیرگذار نیستیم منابع طبیعی را تلف میکنیم و از این نظر با بی تاثیر بودنمان ناقض حقوق دیگران هستیم.
۱۵- رابطهای مستقیم بین سطح انتظارات و باور به میزان توانایی فرد وجود دارد. انتظاراتم از کسی که باور به توانایی او در سطح بالا باشد هم بالاست، و بالعکس اگر به توانایی فردی مشکوک باشم به همان نسبت سطح انتظاراتم نیز از او کاهش می یابد.
۱۶- کارل پوپر: «هدف بک بحث پیروزی نیست بلکه پیشرفت است» در حالی که هدف اکثر ما ایرانیان از مباحثه به نظر میرسد نه پیروزی است و نه پیشرفت بلکه تخریب همدیگر، اگر نه نابودی هم.
۱۷-تغییر را بپذیریم که رشد و شکوفایی در پی دارد و نه تقدیر را که به سکون و ایستایی و رکود و نابودی منجر می شود.
۱۸- امیل زولا میگوید « تمدن بشر هرگز به حد کمال نخواهد رسید مگر آنکه آخرین سنگ از آخرین کلیسا روی آخرین کشیش فرو افتد ». ما هم اگر به پیروی از امیل زولا بگوییم که ایران رهایی نخواهد یافت ، آباد نخواهد شد و ایرانیان به آنچه سزاوار آنند نخواهند رسید مگر آنکه آخرین سنگ از آخرین مسجد بر سر آخرین آخوند فرود آید سخنی به گزاف نمی گوییم.
۱۹- نوروز نزدیک است و نو پوشیدن در نوروز بخشی از سنت نوروزی است. در این روز بیاییم نه تنها لباسهای کهنه را به دور اندازیم و لباس نو به تن کنیم بلکه مذهب و هر چه به آن وابسته است که بوی کهنگی میدهد را نیز به دور اندازیم و طرحی نو در آمیزیم.
۲۰- پرسشی دارم از کسانی که هنوز ازعملکرد خود در سال ۱۳۵۷ در جابجایی قدرت سیاسی دفاع میکنند. منظورم نفس جابجایی قدرت سیاسی نیست (انچه در ۱۳۵۷ رخ داد نیاز بود یا نه؟) که اصولا موضوع دیگری است. آیا نظام حکومتی پیش از ۱۳۵۷ اصلاح ناپذیر بود و اگر به باور شما اصلاح ناپذیر بود گزینش مذهب وملا به عنوان جایگزین عقلانی و منطقی بود؟ آیا مذهب و ملا به باور شما در آن روز و یا امروز که به ۴۵ سال پیش نگاه میکنید میتوانست به خواسته های شما چون آزادی و دمکراسی (آنطور که ادعا میکنید) پاسخ مثبت دهد؟ مشکل بزرگ من با حامیان خمینی در ۱۳۵۷ همین نکته است که در آن زمان مذهب و ملا گزینهشان به عنوان پرچمدار آزادی بود، و هنوز هم بسیاری از آن هواداران از آن موضع پس از ۴۵ سال دفاع میکنند! در حالی که اندیشمندانی چون زنده یاد دکتر اسماعیل خویی، دکتر منصور فرهنگ، دکتر عباس میلانی، زنده یاد دکتر هما ناطق، زنده یاد داریوش شایگان و حتی مرحوم مهندس مهدی بازرگان و مرحوم دکتر سحابی به اشتباه خود آشکار و پنهان اقرار کردند. برای آگاهی خودم نیاز به پاسخی مستدل دارم نه اینکه پاسخی مثل «انقلاب » را دزدیدند، یا «انقلاب» به انحراف کشیده شد، یا فکر میکردیم پس از پیروزی، خمینی به قم میرود و در کار سیاست دخالت نمیکند، یا درباره خمینی آگاهی نداشتیم، یا گول خوردیم، یا خمینی دروغ گفت، و از این پاسخها که هیچکدام مستدل و منطقی نیستند. راستی، چرا راه دیگری جز مذهب برای آزادی سیاسی بر نگزیدید؟ آیا هرگز از خود پرسیده اید که چرا واقعا؟
نیچه : « جامعه ای که بر پایه روحانیان شکل گرفته باشد وجود گناه در آن امری ضروری است زیرا اصولا آنها با گناه کردن مردم گذران زندگی میکنند….!! ادیان نگهبان خرافات و فساد حاکمان اند»
پایان هفته دلپذیر و خاطرهانگیزی را برای شما و عزیزانتان خواهانم.
ایران هرگز نخواهد مرد!
در نهادینه کردن مرام انسانیت کوشا باشیم.
دکتر ابراهیم بیپروا