پراکندهگوییهای پایانهفته ۱۴۷
۱- جامعه ایران به ویژه جامعه ایرانی خارج کشور دچار ذهنیت خرچنگی شده است به این معنا که خرچنگ اگر چیزی را نداشته باشد نمیخواهد خرچنگ دیگر آن چیز را داشته باشد و از دسترسی خرچنگ دیگر به چیز مورد نظر جلوگیری میکند و این خصوصیت در خرچنگ حتی در شرایطی که خطر مرگ خود و دیگر خرچنگها وجود داشته باشد ادامه خواهد داشت. داستانی است آشنا در جامعه ایرانیان بهویژه در خارج کشور!
۲- هیچ پدیدهای شاید به اندازه مذهب نتواند بر مغز پیروان خود تاثیر منفی بگذارد که بجای خرد و استدلال به هذیانگویی بیفتند و از اراجیف و خرافات برای دفاع از مذهبشان استفاده کنند.
۳- بیتردید یک تراژدی است که افرادی میخواهند از رژیم اسلامی گذر کنند ولی نوع بزک کرده افکار ۱۴۰۰ سال پیش برخی اعراب حجاز را برای کشور داری تجویز میکنند غافل از اینکه اگر ملت ایران با افکار پوسیده ۱۴ سده پیش قانع می شد رژیم حاکم را میپذیرفت و نیازی به جان باختن نمیدیدند.
۴- اگر در جامعهای نقش کلیسا، مسجد، کنیسه، و هر سازمان مذهبی دیگر در سیاست آن گسترش یابد باید منتظر فساد گسترده و بیاخلاقی در چنان جامعهای بود.
۵- در جامعهای که دولت تنها نهاد ایجاد اشتغال است و یا نهادهای غیردولتی اشتغالزا و کارآفرین بسیار ضعیف هستند فقر ، گرسنگی بیشتر و سرکوب و بازداشت مخالفان و معترضان بسیار عادی و یا اصولا معترض دولت و سیاستهایش چاره را در سکوت میبیند.
۶- روشنفکری و سیاست زدگی دو مقوله کاملا جدا از هم هستند. اولی اگر فاقد شالوده خردگرایی باشد تردید نکنید به سیاست زدگی منجر میشود و در یک جامعه خرافاتزده و ناآگاه این روشنفکران بی خرد (تاریکاندیشان) برای خود جایگاهی ممتاز مییابند، و مردمان خرافاتی و ناآگاه را گمراهتر میکنند.
۷- اگر فکر یا ایدهای را زیانبار تشخیص دهیم آنرا رها میکنیم و از آن دور میشویم ولی در رابطه با دین چه میکنیم؟ بیشتر به آن میچسبیم و به انتظار نتایج مهم و مثبت و مفید آن در دراز مدت مینشینیم. تصور میکنیم یا به ما تلقین شده که دین عامل نجات روح ما در دنیای پس از مرگ است و بدترین و خطرناکترین آسیبها و زیانهایی که دین به ما وارد میکند را تحمل میکنیم به امید آیندهای روشن و درخشان در سایه دین، به امید رستگاری، به امید اینکه ما را به راه راست هدایت میکند، و از این امیدها و انتظارات واهی و خیالی.
۸- نظامی گنجوی میگوید: «می کوش بهر ورق که خوانی/کان دانش را تمام دانی». بهعبارت دیگر، اگر بخوانیم ولی درباره اش نیندیشیم، آنجه خواندیم درست درک نکنیم، مورد نقد قرار ندهیم، و نتوانیم به کار بندیم، خواندن اتلاف وقت است و بهترست آن وقت را صرف کار سازندهای بکنیم.
۹- تا درباره چیزی دقیق نمیدانیم و نفهمیدیم، تا تعصب یار و همراه ماست، منابع مورد مطالعهمان کتابهای آسمانی است، مقدسات برایمان حرف اول و اخر را میزنند، و کسی را دقیق نمیشناسیم از ورود به عرصه قضاوت درباره چیزی و یا شخصی خود را محروم کنیم
۱۰-— حقوق حیوانات به مثابه حفظ حفوق انسان است ولی بسیاری از آدمها این اصل ساده را نمیفهمند.
۱۱- کسانی که ادعا میکنند « آزادی، عدالت، امنیت » را نمیشود همزمان داشت یا به کلی از شرایط در بسیاری از کشورها ناآگاه هستند و یا شیادانی مردم فریب.
۱۲- گزینش نوع دوستانمان در شکست و یا پیروزیمان در نبرد زندگی از اهمیت ویزهای برخوردار است. انتخاب دوست از معدود مواردی است که کم و بیش آزادی داریم و حق ازادی انتخاب برایمان مسپولیت ایجاد میکند. دوستانمان را از میان کسانی برگزینیم که در تغییر مثبت زندگیمان نقش به عهده گیرند و حتی در بالابردن سطح معرفت و جایگاهمان در صورت لزوم ما را مجبور کنند. این اصل قابل تعمیم به دیگر موارد زندگی چون گزینش همسر، گزینش همرزم سیاسی، حتی گزینش کارمند از سوی مدیر است.
۱۳- از اندیشهها و ایدههای نوینی که هسته مرکزیشان نگاه به انسان و خوشبختی اوست استقبال کنیم تا بتوانیم از افکار پوسیده و فرسوده خود را رها کنیم.
۱۴- اندیشیدن با تقدسگرایی در تضاد کامل است و چون میاندیشم هیچ چیز را مقدس نمیدانم.
۱۵- بیشترین آسیبها در جنگها به کسانی وارد میشود که نقشی در تصمیمگیری ندارند. جوانان و نوجوانانی که در جنگ شرکت میکنند معمولا به اجبار به جنگ میروند و اجسادشان از میادین جنگ بر گردانده میشوند. این جوانان و نوجوانان جان میدهند نه اینکه میخواهند و یا اینکه در تصمیمگیری برای آغاز جنگ نقشی داشتند بلکه جان میبازند فقط به دلیل اینکه نمیتوانند تصمیم بگیرند، قربانی تصمیمات دیگران هستند. توجه داشته باشیم که در هر موردی برای زندگیمان دیگران تصمیم بگیرند باید آماده پرداخت هزینه باشیم. یاد بگیریم برای خود تصمیم بگیریم و البته تصمیمی آگاهانه، سنجیده و کارساز.
۱۶- آیا زمان آن نرسیده قوانین لازم الاجرایی برای محاکمه روشنفکران یا تاریک فکرانی که در گمراهی مردم و ایجاد فجایع نقش ایفا میکنند در نظام حقوق بینالملل منظور شود؟
۱۷- ترس انسان را به بردگی و اطاعت میکشاند، و این چیزی نیست که حکومت گران از آن ناآگاه باشند. حکومتگرانی که به ترس و وحشت و ارعاب برای کنترل مردم و حفظ قدرت خود متوسل میشوند به نقطه پایانی خود نزدیکند و ازاین حربه به عنوان آخرین ابزار استفاده میکنند که شاید در کوتاه مدت موفقیتهایی هم بدست آورند ولی در نهایت مقاومت و مبارزه مردم حربه ترس را نیز خنثی میکند و سقوط چنین حکومتهایی را تسریع میبخشد.
۱۸- امید دادن و امیدوار بودن در زندگی امری مهم است مشروط با اینکه امید واهی و توخالی ندهیم که حاصلی جز کشتن انگیزه ندارد. اگر امیدی که به دیگران میدهیم برآورده نشود نتیجهای جز نومیدی و سرخوردگی ببار نخواهد آورد. رهبری که وعدههای پوچ و واهی به شهروندان میدهد و از پیش کاملا میداند نه توانایی تحقق بخشیدن به چنان وعدههایی دارد و نه تمایلی به برآورده کردن آنها، و تنها هدفش ایجاد سرخوردگی در جامعه است. چنین فردی نباید اختیار تصمیمگیری برای جامعه داشته باشد زیرا آگاهانه و هدفمند در نومیدی، سرخوردگی و بیانگیزگی شهروندان نقش دارد و عاملی میشود برای عقبافتادگی، فساد، جرم و جنایت،…در جامعه.
۱۹- هر فکر و ایده و دین و ایدیولوژی و مرام و عقیده و حکومتی که از دادن آزادی به اندیشههای دیگر ترس و وحشت داشته باشد از پایه قدرت واقعی برخوردار نیست. هیچ فکر و ایده و مرام و مذهب و ایدیولوژی و حکومتی که از قدرت واقعی برخوردار باشد نباید از آزادی دگراندیشان هراسی داشته باشد. کاربرد زور برای نابودی آزادی، بهترین و مهمترین مدرک و نشانه ترس و وحشت صاحبان قدرتهای ظاهری است.
۲۰- تغییر اجتماعات با تغییر واژهها آغاز میشود. منظورم تغییر یا انقلاب زبانی است یعنی حذف خرافاتی که در بعضی از واژهها ریشه دوانیده و نهادینه شده است. انقلاب زبانی شالوده انقلابات اجتماعی – سیاسی هستند. شوربختانه، وقوع انقلاب زبانی ممکن است دههها و یا حتی نسلها طول بکشد.
کارل پوپر
«برای کشتن یک جامعه روشی ساده به کار گیرید بر فرهنگ آنان تمرکز کنید،
ابتدا کتاب را از آنها بگیرید و بعد سرشان را درون تلویزیون فرو کنید …»
هفته دلپذیر و خاطرهانگیزی را برای شما و عزیزانتان خواهانم.
ایران هرگز نخواهد مرد!
در نهادینه کردن مرام انسانیت کوشا باشیم.
دکتر ابراهیم بی پروا