نفرین بر دستهای آلوده
نفرین بر دستهای آلوده به سیاست پلید ابر کشورها که نمیگذارند مردم دیگر کشورها سرآسوده بر بالین گذارند واز زندگیشان بهرهای خوش برند ؛ برای سود بیشتر وبهدست آوردن نیرومندی فزایندهتر با روی کار آوردن دژخیمان خون آشام زندگی برمردم تلخ کرده و هر روز مغزهای جوانان را به خورد ماران روییده بر دوش شان میدهند و خانوادهها را داغدار میسازند ؛ نزدیک به نیم سده است که تماشاگر ستمهای بی شمار درگوشه وکنار این مرز و بوم کهن هستیم از کنارههای کاسپین تا شاخآبه پارس، مردم نگران سرهایی هستند که بر چوبه دارآویخته میشوند؛ گناه این پیکرهایی که بردار تاب میخورند چیست؟ هیچ . گناهشان خواستن نفس در فضای پاک و خوراک به اندازه زیستن و آزادی بیان اندیشه ای که در سر میپرورند.
درکجای دنیا جز خاورمیانه که درسده های دور با زورشمشیر واداربه پذیرش آیینی شدندکه جان انسانها دربرابرفرمان نایبان خشک مغزی که خودراحق می دانند ودرسرشان جز قدرت خواهی برای گسترش باورهای پوسیده شده درگذرزمان ندارندوهرگز هم بازنگری نکرده اندگرفته شود.
در کشوری که مردان بزرگی با اندیشههای خرد-ورزانه چون زکریای رازی وشهابالدین سهروردی وحافظ وخیام پرورده و میبالند که باید الگویی برای شیوه اندیشیدن مردماش باشند، جایشان را به شماری خشکاندیش بیخرد چون محمد غزّالی و کلینی ومجلسیها و همانندهایشان میدهند که جزیاوه نوشتن وگسترش خرافهها کاری نکرده و مردم را از خرد وخرد ورزی دور نگهداشته و یک مشت پیرو پیورز برای حال و آینده شان تدارک بینند تا هر زبانی که به خردباز شود بریده یا لال ماند تا مبادا روشنگری کند.
نظامیهها را خواجه نظامالمللک خشکاندیش میسازد تا اندیشههای شیخ محمد غزالی وهمانندهایش گسترش یابد که پشیزی ارزش ندارد نه مردی چون خیام که دانشمند زمان خویش و همه دورانهاست؛ چرا چون با اندیشه خیامی نمیتوان برده های بردبار پرورد.البته که برای او آموزشکده ساخته نمیشود زیرا اندیشهاش روشنگرانه است وگزند رسان به باورهای آیینشان.او باید در گوشهای با ترس و لرز به شاگردانش آموزش دهد چون محمد غزالی فلاسفه را بیدین خوانده و ریختن خونشان را روا؛ از این روی در همه جابرشمار مسجدها افزوده میشود تا هر روز هزاران مردان و زنانی بردهوار واژگانی را برزبان آورند که معنایشان را نمیدانند؛ فرمانبرداران بیچون برای فرمانروایان خودکامه خوشتراست.
چنان شد که ما چنین پرورده شدیم تا امروز در چنگال فرزندان محمد غزالی بردهوار زندگی کنیم زیرا برای فرزندان خیام و حافظ جایی نگذاشتند .
مشکل امروز ما با خودکامگان خشکاندیش این است که بجای نظامیهها در هر استانی افزون بریک دانشگاه دولتی دانشگاههای آزاد وآموزشکده های گوناگون دیگری ساخته شده که اندیشهپرور است از اینروی دیگر بردگان بیچون فراوان نداریم ولی فرزندان محمد غزالی برای اندیشهپروران و آزادیخواهان چوبههایدار فراوان در جای جای ایران برپا کرده اند تا تاوان اندیشیدن را بگیرند .
اما با دارها هم دیگر نمیتوان اندیشهها را کُشت ، چون امروز قند پارسی حافظ است که خریدار دارد و می گوید :
من که امروزم بهشت نقدحاصل میشود
وعده فردای زاهد را چرا باور کنم
گیتی پورفاضل