پیام دکتر لادن برومند به مراسم سی‌و دومین سالروز قتل دکتر شاپور بختیار و سروش کتیبه

گزارش کامل مراسم سی و دومین سالروز قتل دکتر شاپور بختیار و سروش کتیبه

متن پیام خانم «دکتر لادن برومند» بنیان‌گذار و عضو ارشد بنیاد برومند برای مراسم سی‌و دومین سالروز قتل «دکتر شاپور بختیار» و «سروش کتیبه»

لینک ویدیو پیام خانم «دکتر لادن برومند» در یوتیوب

سی و سه سال از ترور شاپور بختیار گذشت اما نام، اندیشه و میراث سیاسی او زنده تر از همیشه است. این که روز قتل او چنین به سالروز انقلاب مشروطه نزدیک است تصادفی نیست. قاتلان ولایتمدار می دانستند بختیار سرسخت ترین مدافع و نگهبان میراث انقلاب مشروطه است چه در دوران انقلاب اسلامی و صدارتش و چه پس از ان در تبعید به عنوان رهبرنهضت مقاومت ملی ایران، اولین سازمان دموکراسی خواه مخالف جمهوری اسلامی پس از انقلاب.

‏اما وقتی سخن از قانون اساسی مشروطه و مشروطیت میگوییم منظورمان چیست؟ و چرا میراث مشروطیت چنین رهبران جمهوری اسلامی را آشفته و نگران می سازد؟ اصرار بختیار بر قانون اساسی مشروطه در دوران صدارتش و پس از آن برای چه بود؟ و امروز در شرایط بحرانی کشور که نهضت درخشان  ⁧‫#زن_زندگی_ازادی‬⁩ افق تغییرات ژرف سیاسی و اجتماعی را گشوده است، تجربه زندگی سیاسی بختیار و میراث انقلاب مشروطه و قانون اساسی اش به چه کارمان می آید؟

‏نسل جوان کشورمان از زندگی سیاسی بختیار چه می داند؟ ازتلاش های او برای تقویت اتحادیه های کارگری مستقل در اواخر دهه بیست؟ از مبارزه همزمان او با سندیکاهای وابسته به حزب توده و شرکت نفت ایران وانگلیس در دفاع از حقوق کارگران در آبادان؟ از دفاع از حق کارگران برای انتخاب آزاد نماینده شان، حتی اگر آن نماینده با حزب توده نزدیک بود، چون برای آزادی عقیده احترام قائل بود؟ از دفاع او در کنفرانس بین المللی کار وقتی آن نماینده توده ای دولت ایران را متهم به نقض حقوق کارگران کرد و در پاسخ بختیار گفت اگر کارگران ایران آزادی انتخاب ندارند پس شما اینجا چکار میکنید و فورا از مقامات سازمان بین المللی کار دعوت کرد که هیئتی برای تحقیق به ایران بفرستند؟ از زمانی با فشار شرکت نفت و دربار از پستش در اداره کار آبادان اخراج شد و به شکل نیمه بازداشت به تهران فرستاده شد؟ از اعتصاب شش هزار کارگر شرکت نفت در اعتراض به عزل کسی که به آنها خدمت کرده بود؟ از نقشش به عنوان معاون وزارت کار در کابینه دکتر مصدق زمانی که لایحه بیمه های اجتماعی تدوین و در مجلس تصویب شد؟ از مبارزاتش در دفاع از قانون اساسی بعد از بیست و هشت مرداد و رد پول و مقام و به جان خریدن حبس در آن دوران؟ 

‏جوانان کشورمان از این همه چیزی نمی دانند.

‏اگر خوشبین باشیم میدانند که شخصی به نام شاپور بختیار به شرط رفتن شاه نخست وزیری را پذیرفت و درطول صدارتش به مردم ایران درمورد دیکتاتوری نعلین هشدار داد. مردم هشدارها را جدی نگرفتند و او را نوکر بی اختیار خواندند و حکومتش را به یمن اعلام بی طرفی ارتش سرنگون ساختند.

‏نسلی که انقلاب کرد البته چندین دهه پس از آن به اشتباه خود و به حقانیت بختیار اذعان نمود. جوانان اما که نسل پنجاه و هفتی ها را نمی بخشند، خشمشان را متوجه بختیار نیز میکنند چنانچه خبرنگار جوانی از من پرسید چرا بختیار اجازه داد خمینی به ایران بازگردد؟ در پاسخ او گفتم چرا مردم به هشدارهایش گوش فرا ندادند؟ ناگفته های این سؤال و جواب کوتاه حاوی بحث فلسفی-سیاسی مهمی است که محور اصلی آن عاملیت فردی در تاریخ و اصل حاکمیت قانون است. و این ما را به بحث قانون اساسی انقلاب مشروطه برمیگرداند.

‏انقلابی که برای اولین بار در تاریخ ایران اراده  مردم را منشاء حکومت شناخت و حاکمیت قانون را جایگزین اراده فردی کرد. از نظر تاریخی نخست وزیری بختیار آخرین واکنش برای جلوگیری از سلب صلاحیت سیاسی و حقوقی از ملّت ایران بود. گرچه تلاش بختیار در آن زمان شکست خورد و اصل ولایت فقیه جایگزین اصل حاکمیت ملی شد، امّا مجادلات سیاسی آن دوره بحرانی مولد گرانبها ترین میراث سیاسی تاریخ ماست،

‏که شامل مفاهیمی چون “اراده مردم، حاکمیت ملی، نمایندگی سیاسی، وحاکمیت قانون” است مفاهیمی که به یمن انقلاب مشروطه سنگ بنای دولت-ملت نوپای ایران شد. و این مفاهیم موضوع اصلی نزاع سیاسی دوران انقلاب شدند. نزاعی که دو سخنگو داشت، دو رجل ملّی، از دو جایگاه سیاسی مشخص، یکی با تکیه بر قانون اساسی حکومت مشروطه و به فرمان پادشاه، و دیگری با تکیه بر ارادۀ ملّت که در فرمان خمینی متبلور شده بود در پیشگاه تاریخ به دفاع از مشروعیت سیاسی مقام خود و اثبات عدم مشروعیت رقیب پرداختند.  بختیار از بازرگان و دیگر همرزمان سابق خود پرسید:

‏”سؤال میکنم مردمی که ١٨ ماه پیش برای به دست آوردن محلی برای تشکیل حزب خود مبارزه میکردند و ما نیز ١٨ ماه پیش تلاش زیادی برای به دست آوردن محلی برای تشکیل جبهۀ ملّی کردیم، چرا همین رهبران، اکنون در چارچوب قانون اساسی برای تشکیل حزب خود کاری انجام نمیدهند؟ آنها شاهراه‌ها را ترجیح میدهند، این آزادی که چند لحظه پیش از آن صحبت کردم به مذاق آنها خوش نمیآید. دمکراسی بدون وجود احزاب سیاسی اصلاً وجود ندارد. وقتی [وجود] نداشته باشد دیکتاتوری به وجود میآید.”

‏بختیار می دانست قانون اساسی مشروطه چون مبتنی بر اصل حاکمیت ملی بود امکان اصلاح یا حتی تغییر از طریق قانونی را فراهم کرده بود. به همین دلیل از یاران سابق خود که به ناگاه جمهوری خواه شده بودند پرسید: چرا حزب و جمعیت های خود را تشکیل نمی دهید تا تغییرات مورد نظرتان را در چارچوب قانون اساسی ایجاد کنید؟

‏در پاسخ مهندس بازرگان چنین استدلال کرد:

‏” اختلاف اینجاست، اشکال اینجاست، مگر قانون اساسی زاییدۀ انقلاب مشروطیت و معرف ارادۀ ملّت نیست؟ ملّت آمده به شاه گفته است که آقا آنچه که ادعا میکنی «موهبتی است الهی که از مردم، از ناحیۀ ملّت به شاه واگذار میشود»، خوب ما این موهبت را و این واگذاری را پس گرفتیم… آخر این چطور دکتر در حقوق است و آزادیخواه، هزار بار مردم این مملکت این قانون اساسی را با آن زوایدش نفی کردند، لعنت کردند، طرد کردند، پاره پاره کردند. حالا ایشان میخواهد این را زنده کند.”

‏این جوهرۀ برهان بازرگان و به طورکلّی اکثر ملّیون در ردّ ادعای بختیار در مورد مشروعیت ملّی صدارتش بود. استدلال مخالفان بختیار بر یک فرض مسلّم (postulate)، بنا شده بود: «ارادۀ ملّی در مخالفت با نظام مشروطه بیان شده و تجلیگاه خود را در وجود و ارادۀ آیتاللّه خمینی یافته است». بنابراین، بازرگان انتصاب خود توسط خمینی را منشاء مشروعیت مقامش شمرد. در حقیقت، ریشه تنش بین بختیار و یارانش، در تعریف ملّت و ارادۀ ملّت و تجلیگاه آن بود. برای بختیار، رأی اکثریت در شرایطی دمکراتیک و آرام، با آزادی کامل احزاب و مطبوعات، شرط لازم شکل-گیری ارادۀ ملّی بود. او گفت: 

‏”من انتخابات را انجام خواهم داد، تصمیم با مردم است. مردمی که بهوسیلۀ وسایل ارتباط جمعی روشن و آگاه شده باشند و بدانند چه میخواهند. وقتی مردم رأی بدهند و آراء خود را در صندوقها بریزند، به آن احترام خواهم گذاشت. امّا آوردن مردم در خیابانها مطلب دیگری است. آنها دست به تظاهراتی میزنند و شعارهایی میدهند که حتی بهطور صحیح معنی آن را نمیدانند.”

‏بختیار حقوق دان بود بازرگان مهندس. بختیار میدانست “ملّت” یا “مردم” یک شخصیت حقیقی نیست که بتوان آن را در کوچه وخیابان دید؛ ملّت یک شخصیت حقوقی است که متشکل از اعمال اراده همه شهروندان یک کشور است ، و هیچکس و هیچ نهادی به غیر از صندوق رای در یک انتخابات آزاد تجلیگاه اراده ملی نیست. بدون انتخابات آزاد و منصفانه رجال سیاسی چون خمینی رهبران پرطرفداری هستند ولی از ملّت نمایندگی ندارند. تا در انتخابات رای اکثریت مردم معلوم نشود اراده ملی بیان نشده است. اگر دوملیون نفر هم در خیابان باشند می توان به جمعیت انبوهی اشاره کرد ولی نمیتوان و نباید جمعیت تظاهر کننده را که شعارهایش را معلوم نیست چه کسانی آماده کرده اند مظهر اراده ملی شمرد.

‏درک سیاسی بختیار مبتنی بر علوم و فلسفه سیاسی و حقوقی بود که در دانشگاه آموخته بود و مهم تر از آن تجربه تاریخی فاشیسم در اروپا. او در سی متری هیتلر شاهد تظاهراتی در شهر نورنمبرگ بود و پدیده پوپولیستی فاشیستی را خوب می شناخت. در حالیکه اکثریت ملّیگرایان ایران تحت نفوذ پوپولیسم چپ، تظاهرات خیابانی را تجلیگاه ارادۀ ملّی شناختند و با تکیه بر آن و شعارهای تظاهرکنندگان در حمایت از آیت الله خمینی، پیش از انجام هرگونه بحث آرام سیاسی و ارائۀ برنامۀ حکومتی در محیطی آزاد، آرام و خالی از رعب و وحشت، ارادۀ وی را ارادۀ ملّت دانستند و در مقابل او سر تعظیم فرود آوردند.

‏در چنین دوران بحرانی گذار و پیش از انتخابات است که حاکمیت قانون و قانون اساسی مشروطه نقش حیاتی پیدا میکند. در خلاء سیاسی که هیچ فرد، حزب سیاسی، یا نهادی نمی توانست ادعای نمایندگی مردم و مشروعیت دموکراتیک را داشته باشد، متن قانون اساسی انقلاب مشروطه تنها تجلیگاه تاریخی اراده ملی بود. به همین دلیل هم بختیار بر حاکمیت قانون اساسی چنین پافشاری میکرد. با احیا و اجرای مو به موی قانون اساسی و حقوق جهانشمول بشر حکومت دوران گذار بختیار مانع از ایجاد خلاء قانونی میشد و با تکیه به مشروعیت تاریخی قانون اساسی، کشور را برای انتخابات آزاد آماده میکرد.

‏تراژدی ایران در این بود که دوستان و همرزمان بختیار اصلا ظرافت و عمق استدلال سیاسی-حقوقی او را نفهمیدند. او در کتاب یکرنگی نوشت: “من افسوس در خزان عمر فردی هستم سخت درگیر و دلبسته به مسائل سیاسی و از بد حادثه در اجتماعی زندگی کرده ام که سیاستش درانحصار کسانی بوده است که غالبا از آن چیزی درک نمی کرده اند. برداشت من از انسان و سرنوشت او، به قدمت خود بشریت است، یعنی من به انسان معتقدم. مبارزه من برای ایجاد امکان توسعه و شکوفائی انسان، از همین برداشت نشأت میگیرد”

‏و امروز هم باید از تجربه آن روز بیاموزیم اول اینکه بدون انتخابات آزاد و منصفانه هیچکس حق ادعای نمایندگی مردم را ندارد. نیروهای سیاسی نماینده اندیشه ها و برنامه هایشان هستند تا وقتی که انتخابات آزاد برگزار شود. دیگر اینکه همانطور که تصمیم هر یک از ما در شکل گیری سرنوشت کشورمان در سال ۵۷ مؤثر بود امروز نیز مؤثر است. آن زمان کورکورانه به دنبال شیادی افتادیم، امروز باید از عقل سلیم خود استفاده کنیم. نباید فریب بخوریم. پایبندی به موازین اخلاقی، خودداری از تهمت و افترا زدن، احترام به حقوق دیگران همه اینها سپر دفاعی ما در برابر حملات عوامل جمهوری اسلامی است که مدام در شکل مخالف رژیم در صفوف مردم رخنه کرده و آنها را به جان یکدیگر می اندازند. بختیار حتی به دشمنانش نیز تهمت نمی زد.

‏در پایان روی سخنم با خبرنگار جوانی است که پرسید چرا بختیار جلوی ورود خمینی را نگرفت. حاکمیت قانون و حفظ حقوق شهروندان تنها مشروعیت حکومت بختیار بود. خمینی که ما امروز می شناسیم، خمینی که متهم به جنایت علیه بشریت و انواع جنایات دیگر است، در آن زمان هنوز مرتکب این جنایات نشده بود. هیچکس حتی بختیار که در مقابل او ایستاد فکر نمی کرد که او چنین جنایتکاری باشد. او به عنوان یک شهروند ایرانی حق ورود به ایران را داشت اما کسانی که به پاسگاه ها حمله  کردند و همافران شورشی می بایست شدیدا سرکوب شوند. و بختیار دستور این سرکوب را داد ولی ارتش از دستور نخست وزیر سرپیچی کرد.

‏ اینجاست که شاید ما و به ویژه نسل جوان ما باید در سؤال هایش از تاریخ بازنگری کند. در آن لحظات سرنوشت ساز، عاملیت تک تک شهروندان کشور در شکل گیری تاریخ مؤثر بود. اگر به جای ۲۰۰۰۰۰ نفر هفتصد هزار نفر در میدان بهارستان برای دفاع از قانون اساسی جمع می شدند، اگر به جای حمله به بختیار جوانان کشور در احزاب و اتحادیه هایشان فعال میشدند؛ اگر انهایی که بی خود وبی جهت با اعتصاب فرمایشی خمینی چرخ های اقتصاد مملکت را فلج کرده بودند با استفاده از همه حقوق شهروندی به سرکارشان باز میگشتند؟ اگر افکار عمومی ترور بهائیان را در ان دوران با صدای بلند محکوم میکرد، اگر خبرنگارهای آیندگان که به دیپلمات های آمریکایی از سانسور اسلامی ها شکایت میکردند علنا ضد سانسوری که از همان موقع بر همه مطبوعات حاکم شده بود فریاد میکردند، اگر دروغ آخوندها را در مورد تلفات تظاهرات راست آزمایی کرده و حقیقت را مینوشتند و اگر ارتش سنگر قانون اساسی را ترک نمیکرد… اگر و اگر های دیگر، آنوقت مسئولیت جمعی چنین فاجعه تاریخی بر گردن یک مرد تنها نمی افتاد. بختیار اما می دانست کار درست را باید انجام داد بدون فکر کردن به شانس پیروزی آن.

‏بختیار با زندگی اش و راهی که پیش پای مردم گذاشت ثابت کرد که جبری در تاریخ نیست. او در پاسخ این سؤال که “شما برای اجرای برنامه ها یتان روی چه نیروئی حساب میکردید گفت:

‏”در جواب شما میگویم من روی نیروی حقیقت وبالاتر از همه چیز حرمت بقانون تکیه کرده بودم.”

‏نیروی حقیقت و حرمت به قانون راه آن روز بختیار و راه امروز ماست.

‏⁧‫ایران هرگز نخواهد‬⁩ مرد.

مطالب مرتبط