سخنرانی دکتر حمید اکبری در مراسم سی‌و دومین سالروز قتل دکتر شاپور بختیار و سروش کتیبه

گزارش کامل مراسم سی و دومین سالروز قتل دکتر شاپور بختیار و سروش کتیبه

متن سخنرانی آقای «دکتر حمید اکبری» رئیس دانشکده‌ی مدیریت بازرگانی و استاد دانشگاه ایالتی مینه‌سوتا

لینک ویدیو سخنرانی آقای «دکتر حمید اکبری» در یوتیوب

«صدا صدا صدا، تنها صداست که می ماند»:
به یاد دکتر شاپور بختیار در سالروز قتلش به وسیله جمهوری اسلامی

هم میهنانان گرامی،
ما در اینجا گرد آمده‌ایم که بنابر سنت سالانه ۳۲ سال گذشته، به بزرگ مرد ایران، دکتر شاپور بختیار و منشی با وفای او، سروش کتیبه، ادای احترام کنیم. ایرانیان و جهانیان می‌دانند که این دو بسیار گرامی در ششم اوت ۱۹۹۱، به وسیله فرستادگان جمهوری اسلامی آخوندها به قتل رسیدند. حکم اعدام دکتر بختیار در همان ماه‌های اول انقلاب اسلامی صادر و اعلام شده بود که دو بار به اجرا در آمد که بار دوم شوربختانه به انجام رسید. سران جمهوری اسلامی، از خمینی گرفته تا خامنه‌ای، آمرین این قتل هستند. قاتلانی که خون ده‌ها هزار آزادیخواه ایران را به زمین ریخته‌اند که آخرین قربانیان آنها شمار زیادی از میان جوانان، زنان و مردان آزادیخواه جنبش انقلابی «زن، زندگی، آزادی» به نام «مهسا امینی» است. عطش این قاتل‌ها برای خونریزی و سرکوبی خشن پایانی ندارد و تنها با سقوط‌شان و جایگزینی یک حکومت دموکراتیک با حکومت ننگینشان است که به کشتار، اسارت و شکنجه آزادیخواهان ایران پایان داده خواهد شد.
ولی به همان گونه که دکتر شاپور بختیار و یارانش در نهضت مقاومت ملی ایران شعار «ایران هرگز نخواهد مرد» را به نیکی رایج کرده‌اند، اگرچه دکتر بختیار به قتل رسید ولی هیچ‌گاه به عنوان یک نماد سترگ دموکراسی و جدایی دین از دولت نخواهد مرد.
بختیار نمی‌میرد، چون او آخرین فریاد دموکراسی ایران در انقلاب ۱۳۵۷ بود. او بود که در شرایطی بس خطیر و علیرغم اینکه پدرش به وسیله پدر محمدرضا شاه کشته شده بود، ۲۵ سال پس از دولت قانونی دکتر مصدق، نخست‌وزیری آخرین دولت مشروطه ایران را بر عهده گرفت.
از اینروست که بختیار در عرصه تاریخ، تنها مرد تنهایی بود که فریاد آزادیخواهی و دموکراسی‌خواهی‌اش همچنان در فریاد میلیون‌ها ایرانی که حکومت واپسگرای اسلامی و آخوندی را بر نمی‌تابند پژواک دارد.
بختیار نخست‌وزیری شد که در کوتاه ترین مدت ژرفترین سخنان ماندگار تاریخی را به گوش میلیون‌ها ایرانی رساند، سخنانی چون (نقل به مضمون):
آینده‌ای مخوف با روی کار آمدن دیکتاتوری تازه نفس نعلین به جای دیکتاتوری از نفس افتاده چکمه در انتظار ایران است.
شخصیت سیاسی در مقابل شخصیت روحانی کنار نمی‌رود.
خمینی در قم می‌تواند واتیکان خودش را بسازد.
جمهوری اسلامی مجهول مطلق است.
بدین سان است که بختیار برای نخستین بار در تاریخ ایران در مقام یک نخست‌وزیر، پرچمدار جدایی دین از حکومت می‌شود و اعتقاد استوارش به لائیسته را به روشنی بیان می‌کند.
ولی به باور من آنچه بیش از هر موردی بر تن خمینی و آخوندهای متحجر لرزه انداخت این گفته بختیار است که گفت: «من اول انسانم، بعد ایرانیم و بعد مسلمانم!»

بیشتر بخوانید: من اول ایرانیم، بعد ایرانیم و بعد مسلمانم!


آری در قاموس اسلام آخوندی و دولتی، عنوان چنین گفته‌ای، آنهم در اوان انقلاب که اکثریت گسترده‌ای از کوچک و بزرگ ایرانیان “عابد و زاهد و مسلمانا” شده بودند، کفر گونه بود.
ولی در واقع کفری در میان نبود و نیست. این حقیقت طبیعی زایش و پیدایش انسان است که با جسم و جان خاکی از مادر در کره زمین زاده می‌شود و سرانجام می‌میرد تا به شکل خاک یا خاکستر دوباره به زمین باز گردد.
بختیار گفت که انسانیت ما، ما را به همه انسان‌های جهان پیوند می‌زند. انسانیت مورد نظر بختیار، یاد آور این مهم است که همه ما، چه زن یا مرد و یا با هر هویت جنسی یا فرهنگی، به صورت طبیعی دارای حقوق مساوی هستیم.
و عنوان کردن ایرانی بودن ما به وسیله بختیار، تاکید تزلزل ناپذیر او را به ملت ایران می‌رساند. او ملتی را در چشم انداز یک حکومت مشروطه می‌دید که به میهن و زاد بوم خود دلبسته است و برای بهروزی، شادابی و آبادانی‌اش همه روزه کار و کوشش می‌کند. ملتی که در سراسر ایران زندگی می‌کند و با حفظ هویت فرهنگی‌اش، یکایک شهروندانش صاحب حقوق مساوی در چهارچوب یک حکومت دموکراتیک سازگار با منشور جهانی حقوق بشر است.
تاکید بختیار بر ملیت ایرانی و عشق به ایران در تقابل چشمگیری با “امت مسلمان” مورد خطاب خمینی و خامنه‌ای است. در تقابل با احساس “هیچ” داشتن نسبت به ایران و خواستن همه چیز برای “اسلام عزیز” و استفاده ابزاری از کشور ایران به سود اسلام شیعه دوازده امامی به وسیله خمینی و خامنه‌ای است. ایرانی بودن بختیار در تقابل با اول مسلمان و بعد ایرانی بودن مهدی بازرگان و اعضای نهضت آزادی است.
بختیار در مقابله با حکومت مجهول اسلامی همواره نخستین و دیرپاترین مبارز بوده است:
در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷، حتی پس از آنکه ارتش شاهنشاهی ایران به عنوان بزرگترین مدافع نظام سلطنتی در ایران تسلیم حکومت آخوندها شد، بختیار در کاخ نخست‌وزیری تا آخرین ثانیه ممکن به مبارزه با نظام آخوندی ادامه داد و هرگز تسلیم نشد. سپس از مخفیگاهش در تهران از هم میهنانش خواست که در همه پرسی ۱۲ فروردین ۱۳۵۸، به جمهوری اسلامی “نه” بگویند. در تابستان ۱۳۵۸ به پاریس آمد و مبارزه همه جانبه‌اش با خمینی و جمهوری اسلامی را دنبال کرد. سپس با تشکیل نخستین سازمان مخالف حکومت آخوندی، “نهضت مقاومت ملی ایران” به مبارزه‌اش دامن زد. او تا آخرین نفس پیش از بریدن گلویش، دست از مقاومت و مبارزه‌ی جانانه‌اش نکشید.
دکتر بختیار نازنین، ای کشته شده‌ی راه دموکراسی و جدایی دین از دولت در میهنت، ایران:
بدان، آنها که گلویت را بریدند، شعرهای فروغ را هیچگاه نخوانده و نمی‌دانند که
«صدا صدا صدا، تنها صداست که می‌ماند».
بدان که تو همچنان نماد آخرین دولت مشروطه و دموکراتیک ایران هستی.
بدان که دیکتاتوری نعلین به ذلت و خواری بیش از پیش افتاده است و در آستانه از هم پاشیدن و سقوط است.
بدان که نهضت تو همچنان مقاومت و مبارزه می‌کند.
بدان که ایران تو، ایران بانوی ما، با جنبش “زن، زندگی و آزادی”، سر زنده‌تر از همه سال‌های پس از انقلاب به سوی استقرار یک ایران انسانی به پیش می‌رود.
بدان که پرواز حماسی چون مرغ طوفانت، همچنان باقی و جاری است که آوای آغازین و فرجامینش این بود:
ایران هرگز نخواهد مرد.

مطالب مرتبط