چهارشنبه
۶ شهریور ۱۳۹۲
ه.ش.
نقدی
بر پاره ای از
نظرات پیرامون
نقش حزب توده
خسرو
شاکری (زند)
در
روزهای
۲۵ تا ۲۸ مرداد[i]
بخش
اوّل
نقد تاریخنگاری
یکی از مهمترین
اسباب های پیشرفت
در تاریخنگاری
(Historiography) و تاریخشناسی
(Science
of History) است.
رایج نبودن این
گونه نقد در میان
ایرانیان،
چه نسبت به
نوشته های
خود ایرانیان
یا انیرانیان،
موجب شده است
که هر کسی – چه
تاریخنگار
باشد و چه
نباشد، و بیشتر
ازین گونهی
دوم – هرچه دل
تنگ اش خواهد
بگوید و بدین
سان تحریف های
عامدانه یا
سهواً تاریخی
نادرست و
مقلوب در میان
ایرانیان رایج
شود و سطح
آگاهی تاریخی
و تیزبینی
تاریخنگرانهی
ایرانیان
ارتقاء و
انکشاف نیابد.
ازین رو،
درست دانستم
که مقالهی زیر
به مناسبت
شصتمین
سالگرد
کودتای ۲۸
مرداد را به
امر تاریخنگاری
این رویداد و
نقش حزب توده
در آن اختصاص
دهم.
دربارهی
نقش حزب توده
در افشای پیشاپیش
کودتا و
اقدامات بعدی
آن حزب کم
ننوشته اند.
نکتهی مهم این
است که در
کنار تاریخنگاری
رسمی اخیر این
موضوع توسط
مقامات رسمی
حزب توده، و
همچنین برخی
اسناد
محرمانهی
حزبی راجع به
این رویداد،
برخی از
فعالان حزبی،
پس از بریدن
از آن حزب روایت
های دیگری نیز
در کنار روایت
های رسمی
منتشر ساخته
اند. علاوه
براین، هر
چندی یکی از
شاگردان کیانوری
اکاذیب قدیمی
و نیز اکاذیب
جدیدی را
عنوان می کند.
ما در زیر با
بررسی تاریخنگاری
این موضوع می
کوشیم، در عین
روشن ساختن
تضاد و پرتو
افکندن بر
واقعیات – تا
آنجا که میسر
است – شیوهی
بررسی
نقادانهی
قرائت تاریخ
را مطرح سازیم.
پیرامون
نقش حزب توده
در روزهای ۲۸- ۲۵
مرداد، باید
نخست این امر
را بررسی کرد
که آیا، چنانکه
بریتانیا و ایالات
متحده علناً
و مصرانه تبلیغ
می کردند، ایران
در عهد مصدق
در خطر کمونیسم
قرارداشت و
حزب توده
تختهی پرش
فتح ایران
توسط اتحاد
شوروی بود یانه؟
آیا تبلیغات
حزب توده علیه
نهضت ملی طی
دو سال و اندی
دولت مصدق در
خدمت مبارزهی
ضد استعماری
ملت ایران
بود یا زیانبار
بود؟ آیا
کودتا بخاطر
جلوگیری از
تبدیل ایران
به یکی از
اقمار شوروی
بود، یا
بخاطر پیشگیری
از گسترش خطر
ملی کردن نفت
و دیگر منابع
طبیعی
کشورهای
مشابه ایران؟
آیا تنها حزب
توده بود که
با افشاگری پیشاپیش
کودتای نخست (۲۵
مرداد) مانع
از موفقیت آن
شد؟ آیا حزب
توده می
توانست با تکیه
به سازمان
افسری،
همراه به نیروهای
کارگری و
کارمندی،
خود مانع از
آن شود که
نهضت ملی در
نتیجهی
کودتای دوم (۲۸
مرداد) سرکوب
گردد؟
در پاسخ
به این پرسش
که آیا،
چنانکه بریتانیا
و ایالات
متحده علناً
و مصرانه تبلیغ
می کردند، ایران
در عهد مصدق
در خطر کمونیسم
قرارداشت و
حزب توده
تختهی پرش
فتح ایران
توسط اتحاد
شوروی بود یانه؟
باید یادآور
شد که تبلیغات
مستمر بریتانیا
و آمریکا و
روزنامه های
عمدهی غربی این
نکته را ترجیع
بند مقالات
خود پیرامون
مسئلهی نفت می
کردند و حتی
بریتانیا در
مذاکرات خود
با آمریکا،
با توجه به
ضعف فکری آمریکا
در زمینهی
جنگ سرد و
رواج مکارتیسم،
براین مسئله
تأکید می ورزید
تا هرچه
زودتر آمریکا
را متقاعد
سازد که
ادامهی
دولت مصدق به
کمونیسم در ایران
منتج خواهد
شد و هیچ راهی
جز کودتا برای
جلوگیری از
افتادن ایران
در چنگ شوروی
نخواهد بود.
نخست، یادآورشویم
که پس از سی ام
تیر،
هندرسون
کورمال
کورمال خط
کودتا را تبلیغ
میکرد. وی پیرامون
«خطر» حزب توده
در دست اندازی
به قدرت از
چند امکان یا
احتمال
انکشاف سیاسی
سخن گفت، اما
دست آخر نوشت
که امکان آن
نبود که تغییرات
در سیاست آمریکا
بخاطر کمک به
مصدق برای
«نجات ایران»
از خطر کمونیسم
موفقیتی کسب
کند. «دشمنی
نسبت به غرب
همراه با
حسادت [!] در میان
ناسیونالیستهای
صریح البیان
و افراطیون
مذهبی آنقدر
عمیق است که
ممکن نیست
دوستانه ترین
و کنارآمدنی
ترین اقدام
غربیان [بریتانیا
و آمریکا]
بتواند مانع
از آن شود که ایران
به راه اش در
جهت خودکشی
ادامه دهد»؛ یعنی،
نتواند خود
را به دامن
کمونیسم روسی
نیفکند.
افزون بر این،
«حتی اگر، در
نتیجهی
انکشافهای
آتی، از جمله
تغییرات در سیاستهای
بریتانیا و ایالات
متحده، مصدق
خود شخصاً
متقاعد شود
که توان کشور
بایستی، به
جای حملات بر
غرب، بر نجات
کشور از کمونیسم
داخلی
متمرکز
گردد، هیچ
تضمینی نیست
که او
ناگهان، در
اثر بیماری یا
تیراندازی
به وی، فلج
نشود. از میان
برداشتن
مصدق نتیجهی
محتمل نبرد
قدرت بین
عناصر مختلف
جبههی ملی
خواهد بود،
امری که
امکان بیشتری
به حزب توده
خواهد داد که
خود را به زیان
جبههی ملی قویتر
سازد.»[ii]
ازین گزارش
جز این نمی
توان درک کرد
که مقصود او
برکناری
هرچه زودتر
مصدق بود –
برکناری ای
که جز با
کودتا میسر
نمی بود.
با توجه
به تبلیغات
وسیعی که از
سوی آمریکا و
بریتانیا پیرامون
همکاری بین
جبههی ملی و
حزب توده
انجام می
گرفت و با
آگاهی به اینکه
مبادا
دشمنان نهضت
ملی تبلیغ
کنند که شرکت
کنندگان در
متینگهای
نهضت ملی
توده ایها
بودند، به
گفتهی زیرک
زاده، جبههی
ملی در موردی
تصمیم گرفت
که اعلام شود
که «اگر حزب
توده میخواهد
در موضوعی به
جبههی ملی
کمک کند، میتینگی
جداگانه تشکیل
دهد. بدین ترتیب،
در پیش آمدی
که اکنون یادم
نیست [سی ام تیر
۱۳۳۲] قرار شد یک
روز جبههی ملی
و روز بعد
طرفداران
حزب توده نمایشهای
خیابانی
برگذار کنند.
[با این همه،]
نتیجه این شد
که مخالفین،
بر خلاف حقیقت
و بدروغ، فریاد
زدند که جمعیتی
که در میتینگ
حزب توده
شرکت کرد چندین
برابر جمعیتی
بود که در متینگ
جبههی ملی
شرکت [جست].»[iii] بر همین
نَسَق،
هندرسون در
گزارش خود از
تظاهرات سالگرد
سی ام تیر
آورد که
هواداران
جبههی ملی
تنها سه هزار
نفر بودند،
در حالی که در
تظاهرات حزب
توده دوازده
هزار نفر
شرکت جستند.[iv] جالب
توجه این است
که سیا در ارزیابی
خود از گزارش
هندرسون ازین
تظاهرات را
با اخبار
مطبوعات
داخلی و رادیو
تهران مقایسه
کرد که مشعر
بر این بود که
در تظاهرات
جبههی ملی
صدهزار نفر
شرکت جسته
بودند و ملیون
حاضر نشده
بودند توده ایها
به صفوف آنان
داخل شوند.
تفاوت بین آن
تلگراف و ارزیابی
سیا از اخبار
داخل نشان میدهد
که سفارت آمریکا
سعی داشت خطر
حزب توده را
هرچه بیشتر
جلوه دهد. ارزیابی
سیا همچنین
تردید
مقامات
واشنگتن
دربارهی
گزارشهای
سفارت در
تهران را
نشان میدهد
که میکوشید
با بزرگ جلوه
دادن خطر حزب
توده زمینهی
کودتا را
هموار کند.[v]
از همین
رو، دولت آمریکا
«چارهی نهایی
را در سقوط
دولت او [مصدق]
که همواره
مورد نظر بریتانیا
بود جستجو
کرد.» چارهی چه
چیز را؟ چارهی
منافع نفتی
برای بریتانیا
و آمریکا؛
چاره ای که
آمریکا در
برنامهی دراز
مدت خود در زمینهی
نفت ایران از
همان دههی ۱۹۲۰
دنبال کرده
بود، و شخص
هندرسون،
همچون متخصص وزارت
خارجهی آمریکا،
در سال ۱۹۴۵
آن را تصریحاً
از نو تدوین
کرده بود.[vi]
از این روست
که تمام پیشنهادهای
آمریکا، دست
کم در دوران آیزنهاور،
چیزی جز
مانور برای
آرایش پیشاپیش
کودتا نبود. لیکن
مذاکرات ایدن
در آمریکا
مسئله را مدتها
پیش از طرح
هندرسون حل
کرده بود. در یک
کلام، آمریکا
و بریتانیا میگفتند:
یا مصدق شرایط
ما را بپذیرد – یعنی
ملیکردن نفت
را بی اعتبار
سازد – یا ما او
را ساقط خواهیم
کرد. بدین
سان، میبینیم
که، به نظر
مخالفان
نهضت ملی،
تقصیر از
مصدق بود.
اما در عین
حال، دستگاه
جاسوسی آمریکا
(سیا)، دست کم،
برآن نظر
نبود که خطر
کمونیسم خطری
عاجل بود. ازین
رو، در گزارش
های سیا پیرامون
این مطلب ما
با تضادهایی
روبرو هستیم
که ممکن از
منابع مختلف
با حساسیت های
متفاوت دریافت
کرده بوده
باشد، بویژه
هنگامی که یأس
آنان از سقوط
مصدق دراثر
فشارهای مالی
و اقتصادی
هرچه بیشتر
تشدید می شد.
در آن
بُرههی تاریخی
گزارشهای
دروغینی از
جانب منابع
ضد مصدق به سیا
میرسید تا
«همکاری» حزب
توده با مصدق
را ثابت کند.
از جمله، در
آوریل ۱۹۵۳/فروردین-
اردیبهشت ۱۳۳۲
سیا گزارش
کرد که «حزب
توده در ایران
به اعضای خود
دستور داده
است تا از
دولت نخست وزیر
مصدق در
برابر کودتای
محتمل [نیم
سطر توسط سیا
و اینتلیجنس
سرویس تطهیر
شده است]
محافظت کنند»
[امری که با
مواضع حزب
توده – که در
سرگردانی پس
از مرگ استالین
قرارداشت] نمیخواند.
اما همان
گزارش افزود
که حزب «توده
بر این باور نیست
که وضعیت برای
دست اندازی
اش به قدرت
مناسب است، و
به اعضایش
دستور داده
است از هر
اظهاریه ای
که ممکن است
مردم را بر
مصدق
بشوراند پرهیز
کنند. در عین
حال، قرار
است حزب برای یک
"جبههی واحد
ضدامپریالیستی"
تبلیغ و تهییج
کند.»[vii]
(بدین سان، بر
این نکته تردید
وارد می¬شود
که شعار
«جمهوری
دموکراتیک» طی
روزهای ۲۷-۲۵
مرداد ۱۳۳۲
را حزب توده
با ابتکار
خود داده
بود؛ این
شعار به
احتمال قوی
تله ای بود که
سیا از طریق
عامل یا عمال
اش در رهبری
حزب توده برای
آن حزب نهاده
بود.) در تأیید
همین مطلب،
در خاطرات
سنجابی میخوانیم
که «شخص خیلی
آگاهی،» که هویت
اش را سنجابی –
متأسفانه –
مخفی نگه میدارد،
در روز ۲۸
مرداد به او
تلفن کرده و
گفته بود که
«به توده ایها
دستور داده
شده است به خیابانها
و به طرفداری
مصدق نیایند.»[viii]
بخشهایی
از گزارشهای
رسیده به سیا،
چنانکه آمد،
متضاد اند.
مثلاً،
«بنابر گزارشهای
رسیده به سیا
در ۱۹ اوت/۲۸
مرداد، ... [نیم
خطی سیاه شده
است] حزب
[توده] در ۱۶
اوت/۲۵ مرداد
به اعضای خود
اطلاع داد که
"زمان سخن
گفتن پایان یافته
است و حزب باید
آمادهی عمل
شود." به اعضای
حزب دستور
داده شد که
تمام اسلحههای
موجود را
گزارش کنند،
و کسانی که
تجربهی نظامی
دارند حزب را
مطلع سازند.
افزون بر این،
از اعضاء
خواسته شد
اطلاع دهند
که آیا منازل
آنان مشرف به
خیابان است یا
نه؟"» سیا در این
باره اظهار
نظر کرد که
«احتمالاَ این
دستورها حاکی
از آن است که
حزب خود را،
در صورت
لزوم، برای
نبرد خیابانی
و عملیات
خشونت آمیز
در دفاع از
مصدق آماده میساخت.
[اما] به نظر میرسد
که [حزب] توده
هنوز برنامهی
دقیقی برای هیچ
نوع اقدام وسیع
مسلحانه
ندارد،
اگرچه
رزمندگی بیشتری
را میتوان
متوقع بود.»[ix] برای تعیین
صحت یا سقم این
گزارش این نویسنده
از دو تن از
کادر¬های
قدیمی حزب
توده، که یکدیگر
را نمیشناسند،
استفسار
کردم، و آن
دو، هر یک
مستقلاً از دیگری،
صحت این
درخواست
رهبری از
اعضا را تأیید
کردند.[x]
با این
همه، گزارشهای
سیا در نوامبر
۱۹۵۲/آبان ۱۳۳۱
و پس از آن بر این
ارزیابی
بودند: «با اینکه
خطر رخنهی جدی
[حزب] توده در
جبههی ملی و
دستگاه اداری
وجود دارد،
اما ما معتقدیم
که [حزب] توده
نخواهد
توانست طی
سال ۱۹۵۳
کنترل دولت
را با این وسایل
به دست گیرد. ...
به نظر میرسد
که اتحاد ج. شوروی
س. بر این نظر
باشد که وضعیت
ایران به نحو
سودمندی به
سوی اهداف آن
تحول مییابد.
در حالی که وی
به حمایت خود
از حزب توده و
حملات رادیویی
خود علیه
دولت [مصدق] و
شاه ادامه می
دهد، [اما] ما
عقیده نداریم
که احتمال آن
باشد که
اتحاد ج. شوروی
س. طی سال ۱۹۵۳
به اقدام شدیدی
دست زند، مگر
آنکه ثبات
داخلی ایران
دچار وخامتی
به مراتب جدیتر
از آن شود که
در این
برآورد پیش بینی
می شود.»[xi]
(تأکیده
افزوده/ت.ا.)
گزارش دیگری
اشعار میدارد
که: «کوششهای
کنونی حزب
توده برای
بهره برداری
از وضعیت
درهم و برهم ایران
حاکی ازین
است که کمونیستها
برای یک حملهی
سراسری به
دولت آماده نیستند،
اما بر این
باور اند که
ادامهی مصدق
در قدرت به
بهترین وجهی
در خدمت
منافع آنان
است، [یعنی]
آنچه آنان
"رشد موقعیت
انقلابی"
برآورد میکنند.»[xii] حتی پس
از کودتا، در یک
گزارش سیا
مورخ اول
اکتبر ۱۹۵۳، که
چهار سطر آن
تطهیر شده
است، آورده
شد که «گزارش
شده است که
برنامههای
[حزب] توده از
جمله شامل
استفاده از
مصدق به عنوان
پرچم تجمع [نیروهای
ضدکودتا] برای
یک کودتا ظرف
سی روز آینده،
تماس با ایل
قشقایی، و
همکاری با
گروههای
مصدقی میشود.
گزارش میشود
که تسلیحاتی
از شوروی برای
توده قاچاق میشود،»
امری که،
البته، صحت
نداشت، مگر پیرامون
تماس حزب
توده با قشقاییان
– امری که نشان
میدهد که در
رأس رهبری
حزب توده
عنصر نفوذی سیا
وجود داشت. (با
توجه به
اختلاف
نظرهای رهبری
حزب توده، که
در جزوهی درباره¬ی ۲۸
مرداد منعکس
است، ما باز
به وجود عنصر
نفوذی سیا در
رهبری حزب
توده پی میبریم.[xiii]) اما ارزیابی
خود سیا این
بود که «غیر
محتمل خواهد
بود که [حزب]
توده بدون
کمک وسیع
اتحاد شوروی
در اجرای
کودتا ظرف سی
روز آینده
موفق شود. [یک
چنین] تصمیم[ی
از جانب]
اتحاد شوروی
تغییری در سیاست
شوروی خواهد
بود. گزارشهای
روسیه از
تهران حاکی
ازین است که
در اثر شکاف
روزافزون بین
اعضایی که
ترغیب میکنند
که تا پایان
کارزار کنونی
ضد توده ای
عملی انجام
نگیرد و اعضایی
که حامی
ادامهی
همکاری با
هواداران
مصدق هستند
به روحیه و
کارآیی [حزب]
توده لطمه وارد
آمده است.»[xiv]
(ت. ا.)
اکنون
نگاهی به سیاست
شوروی پیرامون
نهضت ملی بیفکنیم.
موضوع دیگرى
كه مورخان آن
دوره،
ازجمله ذبیح
و آبراهامیان،
پیرامون آن
سكوت اختیار
كردهاند، سیاست
دولت شوروى
نسبت به نهضت
ملى ایران
است. بنابراین،
بس مهم است كه
در پرتو سیاست
شوروى نگاهى
كوتاه به
مخالفت حزب
توده با مصدق
بیفكنیم. آیا
حزب توده سیاست
خود را در
مخالفت با
مصدق
مستقلاً
اتخاذ كرد یا
اینكه شورویان
آن را به وى دیكته
كردند؟ كمتر
كسى است كه در
بارهی شق دوم
تردید كند. پس
پرسشى كه در
پى این نظر
مطرح مىشود
این است كه
چرا شورویان
تا ماه ژوئن ۱۹۵۳
سیاست
خصمانه خود
را نسبت به
نهضت ملى ایران
دنبال كردند
و حزب توده را
به كارشكنى
بر ضد آن وامی
داشتند؟[xv]
پاسخ این
مطلب، برغم
مصوبات
کنگرهی هفتم
کمینترن (۱۹۳۵)،
در سیاست
ضدِملیونِِ
استالین
نهفته است كه
آخرینبار،
چند ماه پیش
از مرگ اش در ۵
مارس ۱۹۵۳،
توسط خود وى
در كنگرهی
نوزدهم حزب
كمونیست
شوروى اعلام
شد. بنابر
گفتهی یك عضو
كمیتهی
مركزى حزب
توده كه در آن
كنگره شركت
داشت، نطق
استالین در
آن گردهمایى،
كه طى آن وى
بورژوازى
ملى را به
دورافكندن «پرچم
استقلال و
دمكراسى»
متهم ساخت،
«باز بهانهاى
به دست برخى
از اعضاى
رهبرى حزب
توده داد تا سیاست
غلط خود را در
قبال مسئلهی
نفت و بخصوص
دولت مصدق،
توجیه كنند،
كه تلاش[ى]
بىحاصل بود.»[xvi] پس حیاتى
است كه تغییر
اساسى در نظر
شوروى را
نسبت به مصدق
ملاحظه كنیم،
كه در اواخر
ماه ژوئن آن
سال، سه ماه
پس از مرگ
استالین، و
در فرداى
سركوب قیام
در آلمان
شرقى با مشت
آهنین بریا،
روى داد. این
امر یكى از
نتایج
كودتاى
خروشچف بر ضد
بریا بود كه
تدارك آن را
مىدید كه
خود بر جاى
استالین تكیه
زند. بریا با
مالنكف ضعیفالنفس
اتحاد كرده
بود تا تحكیم
قدرت خویش را
تسهیل كند.
خروشچف هم كه
از چنین
احتمالى به
هراس افتاده
بود، به نوبهی
خود، با برخى
از رهبران
دستاول
حزبى چون مولوتُف،
بولگانین و
رئیس سازمان
برنامهریزى
م. سابورف
اتحادى به
وجود آورد، و
سرانجام موفق
شد مالنكُف
را نیز با خود
همراه سازد.
او كه كودتاى
خود را با دقت تدارك
دیده بود،
همراه
متحدان اش در
جلسه ۲۶ ژوئن
پرزیدیوم
حزبى بریا را
به جرم «خیانت»
و «عملیات
ضدحزبى» توسط
عدهاى از
افسران قابل
اعتماد خود
توقیف كرد و
سپس در
دسامبر همان
سال به جوخه
اعدام سپرد.[xvii]
باید
خاطرنشان
ساخت كه بریا
و متحد آذربایجانىاش
جعفر باقراُف
با استالین
بسیار نزدیك
بودند و
بهعلاوه،
نقش مهمى در ایجاد
«حكومت
خودمختار» در
تبریز و
«جمهورى
كردستان» در
مهاباد ایفا
كرده بودند.
نقشهی آنان،
فقط این نبود
كه این دو ایالت
را از ایران
جدا كنند،
بلكه به
استان نفتخیز
خوزستان و خلیجفارس
هم به خاطر نفت
و هم به
آبهاى گرم
دست بیندازند
ــ هدفى كه پیش
از آن در
قرارداد
شوروى و
آلمان هیتلرى
در ۲۳ اوت ۱۹۳۹
ملحوظ شده
بود.[xviii]
مطالعات اخیر
توسط سه محقق
روسى، آذرى و
گرجى،[xix]
بر اساس
اسنادى از بایگانىهاى
شوروى كه در
دسترس قرار
گرفتهاند،
نقشههاى این
دو رهبر كمونیست
قفقازى و رئیسشان
استالین را
براى تجزیه ایران
برملا
مىكند.
افزون بر این،
چنانكه نیك
دانسته است،
دو مسئلهی
آذربایجان و
كردستان به
دنبال
«سرخوردگى»
شوروى از رد
تقاضاى امتیاز
نفت شمال
توسط
چهاردهمین
دورهی تقنینیه
پدید آمدند.
رد این امتیاز
به پیشنهاد
از جانب دكتر
مصدق در مجلس
چهاردهم میسر
افتاد، كه
اساساً
استدلال
مىكرد كه ایران
باید ارباب
منابع طبیعى
خود باشد. كمیسر
تجارت خارجى
شوروى به نام
كافتارادزه
از اهالى
گرجستان، كه
در رأس هیئت
نمایندگى
اعزامى
شوروى به ایران
قرار داشت،
از همكاران
نزدیك بریا
بود. بنابراین،
افزون بر نظریهی
رسمى دایر بر
«ماهیت
خائنانهی
بورژوازى
ملى،» كه دكتر
مصدق را «نماینده»
آن در ایران
به شمار
مىآورد، بریا
و متحدانش كه
وزارت داخلهی
(MDV) و سایر
دستگاههاى
امنیتى
شوروى را زیر
كنترل خود
داشتند،
بسختى
مىتوانستند
نسبت به نهضت
ملى ایران
تحت هدایت
مصدق
علاقمند
بوده باشند.
از دیگرسوى،
اكنون مسلم
شده است كه از
اواخر دهه ۱۹۲۰
احزاب كمونیست
غیرروس از
طرف دستگاه
اطلاعات
خارجى شوروى
و عُمالشان
در آن احزاب
«برادر،» و نه بینالملل
كمونیست،
كنترل
مىشدند.[xx]
این چنین
است كه حزب
توده از سال ۱۳۲۲
به بعد تحت
كنترل عملى
عبدالصمد
كامبخش، یكى
از همكاران
دستگاه
اطلاعاتى
شوروى، و پس از
او نورالدین
كیانورى،
برادرزن وی،
قرار داشت. بدینسان،
كمتر تردیدى
مىتواند
وجود داشته
باشد كه، در
حالىكه مخالفت
حزب توده با
مصدق اصولاً
از جانب دستهی
قفقازىِ گِردِ
استالین تعیین
مىشد، تغییر
در سیاست آن
كشور در
اواخر ماه
ژوئن ۱۹۵۳ نتیجهی
بركنارى
آنان از طریق
كودتاى
خروشچف بود. سیاستهایى
كه از جانب
خروشچف در
قبال
جنبشهاى
ضدامپریالیستى
در مصر، هند،
اندونزى و جز
آنها دنبال
مىشد همچنین
این نظر را تأیید
مىكنند كه
با مرگ استالین
تغییر سیاست
نسبت به ایران
تحت هدایت
خروشچف قرار
داشت؛ در
ضمن، تحت نظر
همو بود كه
پلنوم چهارم
حزب توده
برگذار شد كه
طى آن حزب
توده از سیاست
خود نسبت به
مصدق انتقاد
كرد. در این
پرتو، سكوت پیرامون
سیاست شوروى
و تعبیر بعدى
آن و همچنین
مقصردانستن
تنها مصدق در
شكست در
مرداد ۱۳۳۲
خط مرامى این
مورخان را
برملا
مىسازد.
آیا
کودتا بخاطر
جلوگیری از
تبدیل ایران
به یکی از
اقمار شوروی
بود، یا
بخاطر پیشگیری
از گسترش خطر
ملی کردن نفت
و دیگر منابع
طبیعی
کشورهای
مشابه ایران؟
تحلیلهای
بالا، که
بازتاب پیش بینی
کاهلی حزب
توده در آن
زمان نیز هست –
کاهلی ای که،
پایین تر
خواهیم دید،
کامبخش نیز
برآن تأکید می
ورزد – ثابت میکند
که تصمیم آیزنهاور
برای پیوستن
به موضع ایدن
مبتنی بر «خطر
کمونیسم»
نبود، بل،
چنانکه در دیگر
جا آورده ام،[xxi] دلایل
اقتصادی ای
داشت که مانع
از آن میشد
شرکتهای نفتی
بزرگ آمریکایی
بدون همکاری
موافقت شرکت
سابق نفت دست
به خرید نفت ایران
بزنند، ولی
با دریافت
سهم مهمی در
کنسرسیوم
بعدی به
پاداش
وفاداری خود
رسیدند. یک
بار دیگر
مسلم شد که این
اقتصاد است
که راهنمای سیاست
است و نه بر
عکس. بیهوده نیست
که یک
برآوُرد
دستگاه
اطلاعاتی
آمریکا میآورد
که « ... بریتانیا
عقیده دارد
که تسلیم به ایران
موقعیت نفتی
آن کشور و غرب
را بکلی در دیگر
کشورهای
خاورمیانه
به خطر خواهد
انداخت.»[xxii]
مصدق در دیداری
که هندرسون
با او کرد به وی
گفت: «آمریكا میلیاردها
دلار به تركیه
كمك كرده
بود، اما از
كمك به ایران
ورشكسته كه
[به گفتهی
خودشان] در
آستانهی
سقوط به كمونیسم
قرار داشت دریغ
كرده بود، چون
آمریكا میهراسید
كه ایران
بتواند صنعت
نفت خود را به
كار اندازد،
منافع نفتی
آمریكا در
عربستان
سعودی و دیگر
نقاط متضرر
بشوند؛ و
دوم اینكه از
ناخرسندی بریتانیا
میهراسید.» هندرسون،
باز هم ریاکارانه،
به مصدق گفت «منافع
نفتی بینالمللی
آمریكا
براستی در
درجه دوم اهمیت
قرار
داشتند، و
حاكم بر سیاست
آمریكا در ایران
نبودند» –
گفتهای که،
چنانکه تاریخ
نشان داد،
باز دروغ
بزرگ دیگر
بود و مصدق آن
را پیشاپیش میدانست.
(ت.ا.)
در پاسخ،
مصدق گفت «حتی
برخی انگلیسیان
این اتهام را
وارد میآوردند
كه آمریكا
بخاطر ترس از
امتیازات
نفتی آمریكایی
در سایر
كشورها نمیخواست
بریتانیا در
اختلاف خود
با ایران
مصالحه كند.»
(ت. ا.) هندرسون
مجدداً،
سالوسانه،
به این تظاهر
کرد كه تأثیرات
امكان فیصلهی
بین ایران و
بریتانیا بر
امتیازات
نفتی آمریكا
در نقاط
مختلف جهان
نقش مهمی در سیاست
آمریكا نسبت
به ایران بازی
نمیكرد![xxiii]
هندرسون
خود میدانست
که دروغ میگفت
– و نگاهی به
اسناد منشره
توسط وزارت
خارجهی آمریکا
مربوط به آن
سال ها بخوبی
نشان می دهد
که نگرانی
اصلی هم آمریکا
و هم بریتانیا
این بود که با
شناسایی ملی
کردن نفت و
قبول حق حاکمیت
ملت ایران بر
منابع نفتی
خود، تجربهی
ایران سر مشقی
برای دیگر
کشور های
مشابه شود[xxiv] – و مصدق
بدرستی فهمیده
بود كه آمریكا
از این هراس
داشت كه نكند
كشورهایی كه
آمریكا در آنها
امتیازات
نفتی و جز آن
داشت هوس
كنند از
نمونهی ایران
تقلید كنند.
به یاد بیاوریم
که، پس از
شکست قوام،
شركتهای نفتی
مخالفت خود
با پذیرش
قانون ملی
كردن نفت در ایران
را طی نامهی
اویل فوروم (Oil Forum) به وزیرخارجهی
آمریكا دین
اَچسون
اطلاع دادند.
در این نامه
نه فقط
«شانتاژهای دیپلماتیك»
مصدق به
اصطلاح افشا
میشدند،
بلكه توصیه میشد
كه دولت آمریكا
«بایستی حمایت
اخلاقی از بریتانیا
را به گرانترین
وجهی» میپذیرفت.[xxv] نامهی
«شورای اطاق
تجارت بین
المللی ایالات
متحدهی آمریكا»
به جرج مَـكـگی،
معاون وزارت
خارجهی آن
کشور، ضمن
توصیهی جدی
برای قطع كمك
مالی به ایران،
اظهار عقیده
كرد كه آمریكا
بایستی از
ادامهی كمك
به كشورهایی
كه «ناسیونالیسم
و اقدام
خودسرانه را
بر هر گونه
كمالات بین
المللی مرجح
میدانند،»
خود داری میورزید،
یعنی آمریكا
بایستی «حق»
استثمار ملت
ایران را
مطابق
قرارداد تحمیلی
۱۹۳۳ بر حق
حاكمیت ملی ایران
مرجح میداشت.
بنابر نامهی
آن شورا،
دولت مصدق میخواست
كمكهای مالی
آمریكا را بر
علیه یك شركت
خصوصی انگلیسی
بكار برد.
سؤال این بود
كه «آیا دولت
آمریكا بایستی
همكار كشور
سلب مالكیت
کننده از
سرمایه گذاریهای
خصوصی اتباع یك
كشور دوست در یك
كشور سوم
بشود؟» و سپس
هشدار بر این
داد كه آیا
آمریكا با
كمك به ایران
«كشورهای دیگر
در مناطق
حساس» را به این
«تشویق» نمیكرد
كه همان
معامله را با
سرمایههای
خصوصی آمریكایی
انجام دهند؟[xxvi] (ت.ا.)
مطالعهی
آرشیو آمریكا
مربوط به ایران
نشان میدهد
كه هراس آمریكا
درست ازین
بود كه دیگر
كشورها در ملی
كردن منابع
طبیعی خود به
ایران تأسی
جویند.
از سوی دیگر
دُولی که
بخاطر منافع
خود با نهضت
ملی دشمن می
ورزیدند تبلیغ
می کردند که
در اثر سوءسیاست
نفتی دکتر
مصدق، وضع
اقتصادی
کشور خراب می
شد. این نیز
نادرست است و
جز تبلیغات
کاذبانهی
دولت های بریتانیا
و ایالات
متحدهی آمریکا
و روزنامه های
آن کشور ها
نبود، چه نه
فقط گزارش های
محرمانهی آن
دو دولت در آن
زمان نشان می
دهند که مصدق
توانست در
برابر بایکوت
اقتصادی و
نفتی بریتانیا
و آمریکا سیاست
هایی را
اتحاذ کند که
وضع اقتصادی
را رو به
بهبود ببرد،[xxvii] بلکه
تحقیقات علمی
در سال های اخیر
نیز ثابت می
کنند که حتی،
برغم قطع
درآمد نفت،
به هنگام
کودتای ۲۸
مرداد ذخیرهی
ارزی ایران
هم از دوران پیش
از دولت مصدق
و هم در دوران
زاهدی – با همهی
کمک های مالی
آمریکا – مثبت
و موفق بود.[xxviii] درست به
دلیل اینکه
آن دو دولت از
سقوط دولت
مصدق در اثر
بحران
اقتصادی قطع
امید کرده
بودند ناگزیر
از اقدام به
کودتای نظامی
شدند.
مصدق خود
گفته است که:
از آنچه
گذشت خوب
معلوم شد که
عزل من برای
ترس از کمونیسم
نبود، و ترس از
کمونیسم
بهانه ای برای
عزل من و
چپاول مال
ملت بوده
است، که چنین
قراردادی [امینی-پِیج،
۱۹۵۴] تصویب
شود و معادن
نفت کماکان
در ید شرکتهای
خارجی در آید
تا هرچه میخواهند
ببرند و هر
حسابی میخواهند
درست کنند ...[xxix] (ت.ا.)
مصدق، در
عین اینکه بر
اساس ارزیابیهای
اش، از حزب
توده هراسی
نداشت، در یکی
از دیدارهایش
با هندرسون
در جواب به او
گفت خطر رشد
حزب توده، در
زمان استالین،
ناشی از
«برخورد غیردوستانهی
قدرتهای غربی
نسبت به نهضت
ملی ایران»
بود. از همین
رو، «افکار
جوانان ایران
دیگر با تبلیغات
کمونیستی
[استالینی]
زهرآگین شده
بود» و «بسیاری
از ایرانیان،
بویژه
جوانان، را
[نسبت به آن
نهضت] بیگانه
کرده و آنان
را نسبت به
کمونیسم
[استالینی]
تأثیرپذیرتر
ساخته بود.»[xxx] مصدق به
او تذکر داد
که نظریهی
«کمونیسم» – که
ما امروز چون
نظریهی «کمونیسم
روسی» میشناسیم
– در ایران «در
ماههای اخیر
پیشروی کرده
بود» و «جای
نگرانی» هم
داشت، اما
نگرانی او از
خطر افتادن ایران
به دست کمونیسم
روسی نبود،
بل تخریب و
«زهرآگین» شدن
فکر جوانان
بود، به زبان
امروزی، جا
افتادن تفکر
استالینیستی،
سخنی که درست
بود و تاریخ
ثابت کرد و ما
هنوز عواقب
آن را در تفکر
بسیاری میبینیم
که ظاهراً
بند ناف خود
را از گذشتههای
استالینی خویش
بریده اند،
اما همچنان
بدان منش میاندیشند.
هندرسون
می آورد: مصدق
خطر را در جنگ
داخلی ناشی،
نه از کودتای
حزب توده، که
«از جانب گروه
کاشانی» میدید
که «داشت با
فدائیان
اسلام، گروه
مسلمانان
تروریست صلح
میکرد – که چندین
ترور، از
جمله ترور
رزم آرا، را
انجام داده است.»
[xxxi](ت.ا.)
البته،
کاشانی صلح
اش را، نه فقط
با فدائیان
اسلام، که بیشتر
با جناح
ارتجاعی
حکومت سلطنتی
کرد، که مصدق
خطراش را بیش
از حزب توده میدانست
– که ارزیابی
درستی هم بود
و عواقب آن را
ما طی دوران دیکتاتوری
شاه و پس از آن
دیده ایم.
بی جهت
نبود که
هندرسون پس
از دیدار از
مصدق در روز ۲۷
ژوئیه ۱۹۵۲
به واشنگتن
گزارش داد که
او را نسبت به
اوضاع كاملاً
ناامید یافته
بود، و با شنیدن
سخنان وی نیز
«احساس یأس»
كرد، یأس از اینكه
شخصی را كه «سد
راه كمونیسم»
میدانست تا
آن حد «بیثبات»
مییافت و
«آشكارا تحت
احساسات و پیشداوری»
نسبت به سیاست
آمریکا میدید.
هندرسون این
سخنان را مینوشت
تا ذهن ترومن
را برای
كودتا كه
مورد قبول رئیس
جمهور نبود
آماده سازد.
در عین حال،
رهبران حزب
توده پس از
اشاره به
«انشعاب» کاشانی
از جبههی ملی،
اظهار
داشتند که
جبههی ملی و
مصدق از شوق
مردم ایران
برای مبارزه
با امپریالیسم
«بویژه سود میجستند.»
از دید آنان،
در حالی که
جبههی ملی
مبارزهی
مردم ایران
را به مبارزه
علیه بریتانیا
«محدود» میساخت،
برای «نفوذ سیاسی
و اقتصادی
آمریکا» در ایران
امکانات
فراهم میآورد.
آنان یادآور
شدند که حزب
توده و شورای
مرکزی اتحادیههای
کارگری در ۱۳۲۷
غیر قانونی
شده بودند،
بدون آنکه
ذکر کنند که
دادگستری،
چند ماه پیش
از آن، در
زمان مصدق به
دستور او به
پروندهی اتهامات
دروغین علیه
حزب توده رسیدگی
کرده، و
دستگاه
دادگستری
آنان را از
اتهامات
وارده راجع
به قضیهی ۱۵
بهمن ۱۳۲۷توسط
شاه تبرئه
کرده بود – امری
که در سیاست
آمریکا علیه
مصدق بی تأثیر
نبود. این نیز
روشن است که
عدم بازگشت
آنان به ایران
ربطی به دولت
مصدق نداشت، بل
به ارادهی
شوروی مربوط
بود.
در پاسخ
به پرسش که «آیا
تبلیغات حزب
توده علیه
نهضت ملی طی
دو سال و اندی
دولت مصدق در
خدمت مبارزهی
ضد استعماری
ملت ایران
بود یا زیانبار
بود؟» نخست به
برخی ازین
مواضع رجوع
کنیم.
برخلاف
آنچه حسرت
خوران آن
دورهی حیات
حزب توده مداوماً
می کوشند با
چکش به ذهن
جوانان بی
خبر از تاریخ
آن دوران
فروکنند،
حزب توده تا
کودتای
نافرجام نهم
اسفند ۱۳۳۲
همان مواضع
ضد ملی را
ادامه می داد.
از آن پس نیز
تنها از لحن
تند خود
کاست، نا اینکه
مواضع ضد ملی
خود را ترک گوید.
مطبوعات
علنی حزب
توده از فردای
سی ام تیر در
بارهی مصدق
چه مینوشتند؟
آیا براستی بین
جبههی ملی و
حزب توده
ائتلاف بزرگی
صورت گرفته
بود، چنانكه
سفیر آمریكا
هندرسون
مفتریانه
گفته بود، تا
مصدق را عامل
كمونیسم
جهانی بنمایاند
– افتراهایی
که مخالفان
ارتجاعی
نهضت ملی
قـِرقـِره میکنند.
اگر چنین
بود، پس چرا
در سی ام تیر
فقط كارگران برخی
كارخانجات
اعتصاب
كردند، یعنی
كارگران
كارخانجات
تحت نفوذ حزب
توده اعتصاب
نكردند؟ آیا
حزب توده ای
كه حتی پس از سی
ام تیر
روزنامههای
علنی اش چون بسوی
آینده و نوید
آینده
همچنان به
مصدق می
تاختند با
مصدق ائتلاف
کرده بود؟ نوید
آینده نوشت
دكتر مصدق طی
پانزده ماه
نخست وزیری
اش تا پیش از سی
ام تیر «قدم به
قدم از مردم
دور شده و در
جهت منافع طبقات
حاكمه و امپریالیسم
گام برداشته
است.» آیا این
نوشته سخن یک
مؤتلف مصدق
بود؟ آیا حزبی
كه روزنامهی
علنی اش
اتهام میزد
که در «گذشته
مصدق علناً
در راه امپریالیسم
گام برداشت» و
«با تبدیل وطن
ما به پایگاه
جنگی ضدشوروی
موافقت كرد»
مؤتلف مصدق
بود؟ حزب
توده این
اتهامات بیشرمانه
را هنگامی
وارد میساخت
که مصدق در
برابر فشار
امپریالیستها
برای تمدید میسیون
نظامی آمریکا
مقاومت میکرد.
سفارت بریتانیا
در آستانهی
نوروز ۱۳۳۱
گزارش داد که
«از نظر دکتر
مصدق این
منطقی خواهد
بود که
بخواهد از
شرّ میسیون
نظامی آمریکا
خلاص شود. ...
مصدق تا کنون
بنابر اقدام
خود از تمدید
قرارداد میسیون
[نظامی آمریکا]
یا امضای هر
سندی که موقعیت
رسمی آن را
دوام بخشد
سرباز زده
است.» برای
حوالهی کار میسیون
به مجلس
هفدهم مصدق
خواسته بود
بداند که آیا
ممکن بود که میسیون
در ظرفیتی غیررسمی
باقی بماند
تا مجلس تکلیف
آن را روشن
سازد، چه وی میدانست
که، با توجه
به جنبش سیاسی
ایران، مجلس
نمی توانست
آن قرارداد
را تمدید کند.
شاه به ژنرال آمریکایی
زیمّـِرمَن (Zimmermann) تضمین
داده بود که میسیون
نظامی آمریکا
در امتیازات
خود دچار هیچ
نوع تقلیلی
نخواهد شد،
و، بر اساس
تقلبات
انتخاباتی ای
که به دست
ارتش صورت
گرفته بود،
به این امید
بسته بود که
مجلس جدید به
مصدق رأی
نخواهد داد. وی
افزوده بود
که دولت جدیدی
که مجلس
هفدهم
برخواهد گزید
«قرارداد را
تمدید خواهد
کرد.»[xxxii]
در برخی
از شمارههای بسوی
آینده
منتشره پس از
سی ام تیر از
جمله میخوانیم:
«مصدق بیش از
پیش در ورطهی
دشمنی با
مردم ایران
غرق میشود.
مردم
ضداستعمار [ایران]
طومار قوانین
قوانین
ارتجاعی
مصدق را در هم
خواهند پیچید
و مزدوران
امپریالیسم
را كه به
دستور او بر
منصب قدرت
نشسته اند به
زیر خواهد كشید»؛
«گردانندگان
"جبهه[ی] ملی"
بیش از پیش
ماهیت خود را
نشان میدهند. دكتر
مصدق آخرین
باقیمانده[ی]
آزادیهای
فردی و
اجتماعی
مردم ایران
را پایمال میكند»؛
«دكتر مصدق
برای امحاء
آزادیهای
فردی و
اجتماعی
مردم ایران
به توطئه[ی]
دامنه داری
پرداخته است.
[ت.ا] "كمیسیون
امنیت،" كه
پریروز به
دستور مصدق
تشكیل شد، وظیفه
ای جز مختنق
ساختن تودههای
ضداستعمار ایران
ندارد. درین
كمیسیون جنایتكارانی
نظیر
افشارطوس [رئیس
شهربانی
مصدق كه به
دستور سیا
ربوده شد و به
قتل رسید]
شركت دارند. ...»[xxxiii] –
اتهاماتی که
حزب توده
هرگز به
قوام، براستی
سرکوب کنندهی
مردم، وارد نیآورد.
آیا نویسندگان
چنین سطوری
همگام و هم
آوای مصدق
بودند یا
همگام
دستگاههای
امپریالیستی؟
تحریف و جعل
در قاموس
مدافعان حزب
توده حد و حصری
نمی شناسد.[xxxiv]
این
حملات هنگامی
رخ می دادند
که مواضع
مصدق رادیکالتر
از هر زمانی
بود. او دیداری
که هندرسون
پس از سی ام تیر
ازو کرد،
مصدق به وی،
از جمله، گفت: «آمریكا
جز عامل بریتانیا
در خاورمیانه
نبود. اظهار
احساسات ضد
آمریكایی كه
در روزهای اخیر
دیده شده
بودند نشان
دهندهی شكست
دیپلماسی
آمریكا در ایران
بود.»[xxxv]
[i] این
مقاله
استخراجی
است از کتاب
بلندی به نام شالوده
شکنی یک
افسانه ...، کد
در ایران از
«ارشاد» جواز
نشر دریافت
نداشت و
اکنون در انیران
در دست
انتشار است.
[ii] Henderson to Secretary of State, 3 August 1953, USNA, 788.00/8-352.
[iii]
زيرک زاده،
احمد، پرسش¬هاي
بي پاسخ در
سال¬هاي
استثنايي،
تهران،. ص 137.
[iv]
همين دروغ در
گزارش دیگری
نیز آمده است.
در تلگرافي
به تاريخ
بيست و يکم ژوئيه/سي
ام تير 1332 از
سفارت
آمريکا، که
ضميمه به
گزارشهاي
دفتر
تحقيقاتي
سيا اول
اکتبر 1332/بيست
وسوم مهر1332
است، دربارهي
تظاهرات
يادبود سي ام
تير 1332، که
هواداران دولت
مصدق در
نوزدهم
ژوئيه
برگذار
کردند، آورده
شده است که
تعداد شرکت
کنندگان
هوادار مصدق «تنها
تقريباً سه
هزار تن» بود،
اما هوادارن
حزب توده در
تظاهراتي
جداگانه به
همان مناسبت
«دوازده هزار
تن» بودند، که
با ديسيپلين
خود و حمل
پرچم¬هاي
متعدد ضد
آمريکايي در
آن شرکت
داشتند. هواداران
برجستهي
مصدق تحت
تأثير نمايش
توده ايها و
از بابت
نمايش
هواداران
خود سرخورده
شدند، اما در
اظهار نظر سيا
در بارهی آن
تلگراف آمده
است که گزارش
سفارت در
تضاد با خبر
راديو تهران
و روزنامههای
تهران بود،
که تعداد
هوادارن
دولت مصدق را
صد هزار گفته
و به زدوخورد
در بين
هواداران
مصدق و توده
ايها اشاره
کرده بودند.
در اين اظهار
نظر همچنين
گفته مي شود
که نمايش
صفوف منظم
حزب توده
«تأثير
گذار»تر و
«ناميمون»تر
از «خشونت
عوام» بود.
بنگرید به:
Current Intelligence
Bulletin, C.I.B., َ19 August 1953; Current Intelligence Bulletin,
C.I.B., 1 October 1953.
[v] “Communists demonstrate impressively in Iran,” 21 June [sic July]
1953, C.I.B., 3 March 1953.
[vi]
هندرسون در
نوامبر 1945،
هنگامي که
رئيس بخش خاورنزديک
وزارت خارجهي
آمريکا بود،
این مطلب را
بدقت و
صراحتاَ طرح
کرد: «از نقطهي
نظر منافع
ملي آمريکا،
گفتن اين
ديگر ضروري نيست
که جنگ [جهاني
دوم] اهميت
سوق الجيشي
خاور نزديک
را مورد
تأکيد قرار
داده است،
منطقه اي که
کشورهاي
تشکيل دهنده
اش در وضعيت
بازسازي
شديد سياسي،
اجتماعي، و
اقتصادي
هستند. اين
دولت [آمريکا]
به نقش قوي
تري در
سرنوشت
اقتصادي و
سياسي خاور
نزديک و
خاورميانه،
بويژه با
توجه به منابع
نفتي [آن]،
نياز دارد.
بنگريد به:
Yergin, Daniel, Shattered
Peace. The Origins of the Cold War, New York, 1990, p. 180.
[vii] Current Intelligence
Bulletin, C.I.B., 7 April 1953.
[viii]
سنجابي،
اميد و نا
اميدیها،
لندن، 1368، ص 144.
همچنین در
سند سیا آمده
است:
Current Intelligence Bulletin,
C.I.B.,
َ19 August 1953.
[x]
مذاکرهي
تلفني با يک
عضو پیشین
سازمان
افسري (م. ه.) و
يک کادر
بالاي
سازمان (ب. م.)
در 24 اکتبر
2007/دوم آبان 1386.
[xi] National Intelligence Estimate, Probable Developments in Iran
through 1953, Central Intelligence Agency, 13 November 1952, NIE-75, p.7.
البته،
«رخنهی حزب
توده در جبههی
ملی» هم از آن
اتهاماتی
است که طی اين
همه سالها
کوچکترين
اثباتی
نيافته است!
[xii] “Comment on Tudeh postion in current Iranian situation,” Current
Intelligence Bulletin/C.I.B., 3 March 1953.
[xiii] فریدون
آذرنور، عضو
ردهی بالای
سازمان افسری
نیز در
ارتباط با
تماس با قشقاییان
مشخصاً می نویسد
که رکن دو از
آن دیدار با
خبر بود و از وی
و همکار او در
این باره
بازجویی کرد.
بنگیرید به:
آذرنور،
فريدون، مصاحبهي
اختصاصي راه
آزادي با
فريدون
آذرنور در بارهي
حوادث 28 مرداد
1332، پاريس، 1372.
[xiv] Current Intelligence Bulletin, C.I.B., 1 October 1953.
[xv] گفتنی
است که
مورخان شوروی
(چون ایوانف،
صالح علی اف،
آگایف، و ...) پس
از برکناری
خروشچف
همواره همان
مواضعی را
راجع به مصدق
اختیار
کردند که
دولت شوروی
در زمان
استالین
دنبال می کرد.
دراین باره
بنگرید به:
دفتر ششم کارنامهی
مصدق ...، در
دست انتشار.
[xvi]
فروتن، خاطرات،
مجلد يكم، ص 220.
[xvii] براى
جزئيات
كودتاى
خروشچف، ن.ك.
به:
Knight, Amy, Beria, Stalin's
First Lieutenant, Princeton, 1993, ch. 9.
[xviii]
نكات زير از
پيمان آلمان
هيتلرى و
روسيه شوروى
بر مقاصد
تجزيه
آذربايجان و
كردستان از
ايران پرتو
مىافكنند:
«اتحاد شوروى
اعلام
مىكند كه
اميال
منطقهاىاش
از جنوب كشور
اتحاد شوروى
متوجه به سمت
اقيانوس
هنداند. ...
دولت شوروى آماده
است طرح
پيمان چهار
قدرت دربارهی
همكارى
سياسى و
[حمايت]
اقتصادى
متقابل را بپذيرد:
[ازجمله] به
اين شرط كه
منطقهی جنوب
باتوم و باكو
در جهت
خليجفارس
بمثابه مركز
اميال اتحاد
شوروى
پذيرفته
شوند.»:
"Russo-German Negotiations for a Projected Soviet Sphere of Influence in
the Near and Middle East, November 1940," in Sontag, R. J., &
Beddie J. S., eds., Nazi-Soviet Relations, 1939-1941, U. S. Dept. of State
Publ., no. 3023, Washington, D.C., 1948, pp. 255-59.
[xix] Egorova, N. I.,
"Iranskaia krizis' 1945-1946 gg., po rassekrechennym arkhivniym doumentam,"
Novaia i Noveishaia Istoriia, 1994, pp. 24-43; Georgii Mamulia,
"Gruziia v pervie khody kholodnoi voiny (neizvestnye stanitsy
iranskogo i turetskogo 1947-1947 gg), Vertikali istorii, no. 5, 2003, pp.
55-73; Jemil-Hesenli, Ghunej Azerbaijan, Tehran-Baky-Moskva arasynda,
1939-1945, Baku, 1998; idem, Suyoq Muharebenin bashlandiqi yer-guney
Azerbaijan, 1945-1946, Baku, 1999; idem, Ghunej Azerbaijan
Sovet-Amerika-Inkiltera garshydurmasy, 1941-1945, Baku, 2001.
[xx]
براى يك
مطالعه دقيق
در اين
زمينه، ن.ك. به:
Broué, Pierre, Histoire de
l'International Communiste, 1919-1943, Paris, 1997.
[xxi] بنگرید
به خسرو شاکری
(زند)، ترومن
و استالین.
غروب شوکت
«جناب اشرف»
احمد قوام
السلطنه،
آلمان، 1993.
[xxii] National Intelligence Estimate, Probable Developments in Iran
through 1953, Central Intelligence Agency, 13 November 1952, NIE-75.
[xxiii] Henderson to Secretary
of State, 28 July 1952; USNA, RG84/Box 29.
[xxiv]
بنگرید به:
United States Government,
Foreign Relations of the United States, 1952-1954, Vol. X, Iran, Washington
DC, 1989 (FRUS, X).
[xxv] The Oil Forum to Dean
Acheson, 14 August 1952; USNA 788.00/8-1452.
[xxvi] United States Council of the International Chamber of Commerce to
George C. McGhee, 7 December 1951; USNA 888.10/12-751.
[xxvii] “Persia’s Economic
Situation,” 29 October 1951, FO 371/98623, p. 4; “Financial Difficulties
and the Prospects of the Iranian Govrenment,” 1951, FO 371/98625; Middleton
to Eden, 29 October 1951; FO 371/91483; “Economic Report No. 2, June and
July 1951; 24 August 1951, FO 371/9148; "Persia, Economic Report, No.
3; 24 October 1951; FO 371/9148;“Survey of the Economic and Financial
Situation in Iran at the Close of the Iranian Year 1330,” FO 371 371/98623;
British Embassy to Foreign
Office, 4 February, 1952 and 19 May 1952; FO 371/98625; Bailey, “Financial
Difficulties …,” Washington to Foreign Office, 26 July 1952; FO
371/9862; “Estimate of the Possible
Inflationary Effects of an Increase in the Persian Note Issue,” British
Embassy to Foreign Office; 1952, FO 371/98625; British Embassy, Tehran, to
Foreign Office, 19 May 1952, FO 371/98625.
[xxviii] Clawson, P. and S.
Sassanpour, “Adjustment to a Foreign Exchange Shock: Iran, 1951-1953,”
Intern. Jrl. of Middle East Studies, 19, 1987, pp. 1-22; Heiss,
“International Boycott of Iranian Oil and anti-Mosaddeq Coup of 1953,” in
Mohammad Mosaddeq and the 1953 Coup in Iran.
[xxix] محمد
مصدق، خاطرات
و تألمات،
تهران، 1358، ص 205.
[xxx] Henderson to Secretary
of State, 8 August 1952; USNA, 788.13/8-852.
[xxxi] Henderson to Secretary
of State, 8 August 1952; USNA, 788.13/8-852.
[xxxii]
کاردار
سفارت
بريتانيا
همچنين گفته
بود که مصدق
نيز چنين
تضميني داده
بود، اما اين
نظر خلاف
موضعي بود که
مصدق صريحاَ
به مقامات
آمريکايي
بيان داشته
بود. بنگريد
به : (Middleton to Foreign Office,
17 March 1952; FO 371/98636)
مصدق در
آوريل 1952
ادامهي کار
ميسيون را
مجاز دانست،
اما بدون
جنبهي نظامي
آن.
[xxxiii] بسوي
آينده، به
ترتيب مورخ
اول ديماه 1331؛
دهم ديماه 1331؛
بيستم بهمن 1331.
[xxxiv] برای
ملاحظهی تصویر
هایی از برخی
روزنامه های
توده ای در آن
زمان، بنگرید
به خ. شاکری-زند،
ترومن و
استالین.
غروب شوکت
«جناب اشرف»
احمد قوام
السلطنه،
آلمان، 2013.
[xxxv] Henderson to Secretary of State, 28 July 1952; USNA, RG84/Box 29.
نقدی بر
پاره ای از
نظرات پیرامون
نقش حزب توده
در
روزهای ۲۵
تا ۲۸ مرداد[i]
بخش دوم
خسرو
شاکری (زند)
_______________________________________________________________
مقالات
منتشر شده الزاما نقطه نظر، بيانگر
سياست و
اهداف نشریۀ اینترنتی
نهضت مقاومت
ملی ایران نميباشند. حق ويرايش
اخبار و مقالات
ارسالی برای هیئت
تحریریۀ نشریه محفوظ
است.
|