پراکنده‌گویی‌های پایانِ هفته ۲۰۳

پیشکش به کسانی که نه تنها از حقوق و آزادی خود، بلکه از حقوق و آزادیِ مخالفان‌شان نیز دفاع می‌کنند.

۱. حمایت از تفکر ابلهانه نه تنها کمکی به کسی نمی‌کند، بلکه ممکن است به زیان‌های جبران‌ناپذیر و نتایج خطرناک منجر شود. موافقت با هر تفکر احمقانه به‌مثابه این است که ریسمانی برای نجات انسانی یا حیوانی که جایی گیر افتاده و دست ندارد، به سوی او بیندازی و از او بخواهی آن را بگیرد تا نجات یابد.
۲. بازندگانِ واقعی هر پیشنهادی را با اعتمادبه‌نفس رد می‌کنند و می‌گویند: «این عملی نیست، مؤثر نیست، به هدف کمکی نمی‌کند، رویایی بیش نیست…»
۳. مردمی که قاطعانه مبارزه می‌کنند و مصمّم‌اند که آزاد زندگی کنند، هیچ قدرتی نمی‌تواند مسیر آزادی را بر آن‌ها ببندد.
۴. درک و فهم و شعور لزوماً با مدارک دانشگاهی قابل‌سنجش نیست. فردی ممکن است مدارک بالای دانشگاهی —مثلاً دکترا— داشته و حتی استاد دانشگاه باشد، ولی از سطح فهم و شعور بسیار پائینی برخوردار باشد؛ حتی پایین‌تر از فردی بی‌سواد.
۵. هر لحظه می‌تواند سرنوشت‌ساز باشد؛ همین‌طور هر ثانیه و هر دقیقه! مثلاً اگر چتر نجات یک ثانیه دیرتر کار کند، دیگر نجات‌دهنده نخواهد بود.
بی‌تردید شگفت‌آور است که عده‌ای از مدعیان رهبری در لباسِ مخالفِ رژیم اسلامی هنوز بر این باورند که این رژیم اصلاح‌پذیر است، هنوز باید «با گفت‌وگو» با رژیم برخورد کرد، دول یا جناح‌هایی در حکومت‌های خارجی بر دیپلماسی با رژیم اسلامی تأکید دارند و… اما لحظه‌ای نمی‌اندیشند که این رژیم در طول ۴۷ سالِ گذشته چه‌گونه دولت‌های خارجی و به‌اصطلاح مخالفان را سرگردان کرده است! این مدعیانِ مخالفِ رژیم و برخی دولت‌های خارجی منافعِ اقتصادی و مالی‌ای دارند که بقای رژیم را برای مصالحِ خود لازم می‌بینند؛ مدعیانِ ایرانیِ مخالفِ رژیم نیز بی‌تردید با ادامه‌ی حیاتِ رژیم در قدرت، منافعِ شخصی دارند. وگرنه هر ناظر بی‌طرفی می‌داند که در این ۴۷ سال این رژیم چه‌ها با ایران و ایرانی کرده است، و دادن حتی یک ثانیه فرصتِ بیشتر به رژیمِ حاکم خطایی وحشتناک خواهد بود.
صریح می‌گویم: کسانی که رژیم را اصلاح‌پذیر می‌دانند، سازِ گفت‌وگو و مذاکره با رژیم را می‌زنند و خواهان بقای رژیم اسلامی‌اند؛ اینان نه تنها مخالفِ رژیم نیستند، بلکه با بقای رژیم منافع‌شان تأمین می‌شود و در عمل علیه حامیانِ سرنگونیِ رژیم موضع گرفته‌اند. در مبارزه برای سرنگونی، حتی یک لحظه تردید موجب می‌شود نسل‌های آینده ما را لعن کنند.
۶. شک کردن به توانِ خود مقدمه‌ی عقب‌ماندن از دیگران و نهایتاً سقوط است. کلید پیروزی در تلاش و مبارزه برای رسیدن به هدف، شک نکردن به خود است.
۷. رسیدن به نوکِ قله با نشستن و تماشا کردن قله ممکن نیست. باید برنامه‌ریزی کرد، تجهیزات لازم را آماده نمود، مسیر مناسب و کم‌خطر را انتخاب کرد و اگر لازم است، از انتخابِ راهِ پرخطر اما سنجیده نترسید؛ باید گام برداشت و حرکت کرد. این یک قاعده‌ی کلی برای رسیدن به هر مقصدی است. بی‌تفاوتی، بی‌برنامگی، بی‌حرکتی و تردید هرگز کسی را به مقصد نخواهد رساند؛ بلکه مرگ و نابودی را تسریع می‌کنند.
۸. مراقب باشیم آرمان و هدف‌مان را از ما نگیرند؛ اگر دیگران بتوانند چنین کنند، دیگر چیزی از ما باقی نخواهد ماند.
۹. یکی از روش‌های شکستِ دشمنان، تلاش برای ایجاد اختلاف بینِ آن‌هاست. تشویق و کمک به تداوم اختلاف و درگیری و جنگِ میانِ دشمنان نیز شیوه‌ای است تا همه‌ی دشمنان تضعیف شوند. حمایت از جناح‌هایی برای انشعاب و پیوستن به ما راهی است که بسیاری در گذشته رفته‌اند و دلیلی ندارد در آینده نروند. با استراتژیِ سنجیده و تاکتیک‌های غافل‌گیرکننده نیز غلبه بر دشمنان ممکن است.
۱۰. یکی از بلایای ایران امروز، رسانه‌های اجتماعی است که هر کس هرچه دلش می‌خواهد می‌گوید و می‌نویسد. این افراد تاریخ را یا نخوانده‌اند یا تحریف می‌کنند؛ نمی‌اندیشند و حکم قطعی صادر می‌کنند؛ اصولاً کتاب نمی‌خوانند و مطالعه نمی‌کنند و آنچه می‌گویند و می‌نویسند از منبعی جز فضای مجازی نیست. از این عده، گروهی از روی ناآگاهی و گروه بزرگ‌تری با مأموریتِ ویژه در حال گمراه کردنِ مردم با ارائه‌ی اطلاعاتِ نادرست و نقل‌قول‌های مغرضانه و تحریفِ متونِ علمی، تاریخی و سیاسی‌اند.
۱۱. ملتی که در برابرِ تخریب و تبعیض سکوت می‌کند، ملتی که به تماشای صحنه‌ی اعدامِ هم‌میهنانش می‌شتابد، ملتی که از اموالِ عمومی چنان‌که از اموالِ خود مراقبت نمی‌کند، ملتی که افرادِ غیرمسئول، غیرپاسخگو و ناکارآمد را برای ریاست‌جمهوری یا نمایندگیِ مجلس انتخاب می‌کند یا با بی‌تفاوتی اجازه‌ی انتصاب‌شان را می‌دهد، ملتی که با تاریخ و فرهنگش بیگانه است، ملتی که به موادِ مخدر معتاد است، ملتی که در مذلتِ خود مدافعِ دشمنانش می‌شود، ملتی که هر تجاوزی را تأیید می‌کند یا در برابرش سکوت می‌کند، ملتی که هنوز برای خرافات ارزش قائل است، ملتی که گرایشِ دختران جوانش را به فحشا به‌خاطرِ فقر می‌بیند و اعتراض نمی‌کند و در پی چاره نیست، ملتی که هر چیزی را بی‌تحقیق می‌پذیرد، ملتی که در هر موضوعی بی‌دلیل اظهارِ نظر قاطع می‌کند، ملتی که اشتباهات را تکرار می‌کند و عبرت نمی‌گیرد — چرا چنین ملتی باید پیشرفت کند؟ چرا انتظار داریم چنین ملتی بقا یابد؟ چرا جامعه‌ای با چنین اعضایی باید شاهدِ تغییراتِ مثبت باشد؟
۱۲. بسیاری از مردم در جوامع مختلف، اعم از پیشرفته یا توسعه‌نیافته، به‌راحتی فریب می‌خورند — نه یک‌بار، بلکه مکرراً؛ اما برای بسیاری از فریب‌خوردگان پذیرفتنِ این‌که فریب خورده‌اند، بسیار دشوار یا تقریباً ناممکن است.
۱۳. جامعه‌ای که به اجبار تن در دهد، دچار بی‌اعتمادی می‌شود؛ خلاقیت در آن نابود می‌گردد؛ تزویر در آن رشد و عادی می‌شود؛ فرصت‌طلبی فراگیر می‌شود؛ بی‌اخلاقی همه‌گیر می‌گردد و چنین جامعه‌ای در سراشیبی سقوط قرار می‌گیرد.
۱۴. گفته‌اند بیکاری مادرِ بسیاری از جنایات است. من اضافه می‌کنم: بیکاری بیماریِ اجتماعیِ بسیار خطرناک، به‌ویژه در میانِ جوانان، است که نتیجه‌اش افولِ جامعه در ابعاد گوناگون است.
۱۵. وقتی غروبِ آفتاب را تماشا می‌کنم، تردیدی ندارم که ساعاتی بعد طلوعِ آن را نیز خواهم دید. هیچ غروبی پایانِ مطلق نیست؛ فقط باید کمی صبر کرد. اما آنچه بینِ غروب و طلوع انجام می‌دهیم نیز سرنوشت‌ساز است.
۱۶. تعصب بیماریِ خطرناکی است که منجر به تصمیماتِ سیاسیِ ویرانگر، جنگ‌های خونین، قضاوت‌های ناعادلانه و جنایاتِ خرد و کلان می‌شود.
۱۷. افرادی در جامعه هستند که هر رذیلتی را فضیلت می‌دانند، هر دروغی را به‌‌نامِ حقیقت می‌فروشند، هر جنایتی را توجیه می‌کنند، هر کسی را تحقیر و تمسخر می‌کنند، هر فسادی را برای پیشرفت لازم می‌پندارند، هر تزویر را گامی به‌سویِ رشد می‌دانند و هر حرفِ بی‌پایه‌ای را واقعیتِ محض تلقی می‌کنند. این افراد برای جامعه و اعضای آن از هر سمی کشنده‌ترند.
۱۸. تا زمانی که شجاعانه به یکدیگر حمله می‌کنیم، ناسزا می‌گوییم، توهین می‌کنیم، تخریب می‌کنیم، تحقیر و تمسخر می‌کنیم و از برخوردِ خردمندانه با افرادی که متفاوت می‌اندیشند، سرباز می‌زنیم و به دگراندیشان بی‌احترامی می‌کنیم، به بیراهه خواهیم رفت و سخن از دموکراسی، آزادی، عدالت و حقوقِ بشر در بهترین حالت، یک شوخیِ تلخ بیش نخواهد بود.
۱۹. جامعه‌ای که مردمانی چاپلوس، فرمان‌بردارِ بی‌قید و شرط، مزدور، فاسد و برده‌صفت پرورش دهد، نباید تعجب کند اگر تحتِ سلطه‌ی دیکتاتوری قرار گیرد؛ در واقع اگر تحتِ حاکمیتِ دیکتاتورِ خاصی قرار نگیرد، تعجب دارد.
۲۰. نقدِ سازنده راهِ ساختنِ جامعه‌ای بهتر، آزاد، پیشرو و سالم با اعضایی مولد، سازنده، آزاداندیش و نیک‌پندار است. از نقدِ سازنده نترسیم و نقدپذیر باشیم. آنچه را که به‌نظرمان نادرست، منفی، زیان‌بار و در تضاد با منافعِ جامعه و تک‌تک اعضای آن است، نقد کنیم؛ بکوشیم به نقد اکتفا نکنیم و برای مشکلات راه‌حل نیز ارائه دهیم. نقد لازم است، اما کافی نیست.

احمد قوام معروف به قوام‌السلطنه:
«دیانت را از سیاست دور نگه خواهم داشت و به شر خرافات و عقایدِ قهقرایی پایان خواهم داد!»

هفته‌ای دلپذیر و خاطره‌انگیز برای شما و عزیزانتان آرزو دارم.

مطالب مرتبط