جغرافیای آشوب و سرنوشت ملی: از مکانیسم ماشه تا ضرورت جبهه فراگیر ملی

مقاله تحلیلی نهضت مقاومت ملی ایران

در سطح بسیار وسیع در جهان، نشانه‌های بحران ساختاری در اقتصاد ایالات متحده بیش از هر زمان دیگری آشکار شده است. رشد مداوم تورم و سایه سنگین خطر تعطیلی دولت فدرال، از ناتوانی نظام سیاسی آمریکا در مدیریت بدهی‌ها و اختلافات ساختاری میان دو حزب حکایت دارد. در چنین شرایطی، دولت ترامپ با بحرانی تازه مواجه شده است؛ نرخ اشتغال‌زایی بسیار پایین در مقایسه با دوره مشابه در دوران بایدن در کنار افزایش تورم، روی آوردن به سیاست های جنگ افروز، آلودگی ها و رسوایی های عمیق اخلاقی، نه تنها وعده‌های انتخاباتی او را بی‌اعتبار ساخته، بلکه شالوده مشروعیت اجتماعی و اقتصادی دولتش را در آستانه فروپاشی قرار داده است. رکود و بحران هایی که در زیر پوست جامعه آمریکایی جریان دارد، به تدریج خود را در قالب نارضایتی اجتماعی، بی‌اعتمادی عمومی و تزلزل جایگاه ایالات متحده در نظام اقتصادی بین‌الملل نشان می‌دهد. از همین‌رو، کاخ سفید برای گریز از فشارهای داخلی، بار دیگر به راهبرد کلاسیک «بحران‌سازی و خلق جنگ های خارجی » روی آورده است؛ راهبردی که در تاریخ آمریکا همواره ابزاری برای پوشاندن زخم‌های عمیق اقتصادی و سیاسی اش بوده است.

در این میان، نشست اخیر ترامپ و نتانیاهو و انتشار بسته بیست‌بندی با فرجه زمانی کوتاه برای حماس، حلقه مفقوده طرح فشار همه‌جانبه بر ایران به شمار می‌رود. آنچه امروز به صورت فعال‌سازی مکانیسم ماشه و شتاب در اجرای تحریم‌ها دیده می‌شود، در واقع تحقق همان هشدار چند ماه پیش نهضت مقاومت ملی است؛ هشدار نسبت به همزمانی ضرب‌الاجل ۶۰ روزه نتانیاهو با تهدید رسمی بازگشت تحریم‌ها علیه ایران. این تطابق زمانی نه تصادفی، بلکه بخشی از طرحی حساب‌شده برای تحمیل فشار اقتصادی و ایجاد مشروعیت بین‌المللی برای گزینه نظامی است. افزایش چشمگیر نقل‌وانتقالات لجستیکی و نظامی آمریکا در منطقه، نشانه روشنی از آمادگی برای یک سناریوی مشترک با اسرائیل است؛ سناریویی که در آن، تل‌آویو بدون حضور مستقیم واشنگتن توان اقدام ندارد و نیازمند پشتیبانی همه‌جانبه ایالات متحده است، هرچند ممکن است در اولویت‌بندی زمانی دچار بازآرایی تاکتیکی شده باشد.

نتانیاهو، که زیر فشار سنگین انزجار جهانی از کشتار مردم غزه و اتهام نسل‌کشی گرفتار آمده، تاکتیک خود را تغییر داده است. او دیگر قادر نیست بر موج تبلیغات سنتی امنیت‌محور سوار شود و ناگزیر است با بحران مشروعیت داخلی و بین‌المللی دست‌وپنجه نرم کند. از سوی دیگر، پیمان نظامی تازه میانِ عربستانِ دارایِ یکی از  بزرگترین ضرادخانه های نظامی در جهان و پاکستانِ صاحبِ بمب اتمی در میان کشور های مسلمان جهان، می‌تواند توازن قوا در خلیج فارس را دگرگون کند و در مقابل سیاست های اسرائیل ، که حتی با زیر پاگذاشتن بدیهیات و عرف بین المللی دست به حمله به دوحه میزند، به عاملی بازدارنده در مقابل نتانیاهوی لگام گسیخته تبدیل کند. مواجهه دولت اسرائیل با این پدیده، او را واداشته تا سیاست تهدید مستمر را با تاکتیک «عملیات محدود اما هدفمند» جایگزین کند. با این وجود، زیرساخت‌های میدانی و پشتیبانی آمریکا همچنان نشانگر وجود عزم مشترک برای اعمال فشار ترکیبی بر ایران است؛ فشاری که از تحریم اقتصادی تا تهدید نظامی و تجزیه ایران را در بر می‌گیرد.

در داخل ایران، ساختار حاکمیت مدت‌هاست که از ویژگی‌های یک دولت مدرن تهی شده است. دولت در معنای کلاسیک آن، یعنی نهاد تنظیم‌گر، پاسخگو و متکی بر مشروعیت اجتماعی، جای خود را به حاکمیتی داده که ابزار بقایش را در سرکوب، ارعاب و مجازات یافته است. بودجه‌های متورم و کسری‌های مزمن مالی، نظام اقتصادی کشور را از درون پوسانده است. حکومتی که حتی توان پرداخت مطالبات نیروهای انتظامی خود را ندارد، دیگر چیزی جز سایه‌ای از اقتدار فروپاشیده نیست. این حکومت نه تنها عامل ثبات نیست، بلکه خود بذر تجزیه و گسست ملی را در جغرافیای ایران توسط به اصطلاح ریاست جمهورش می‌پراکند.

مردم، درگیر روزمرگی طاقت‌فرسای معیشتی، به بند وابستگی اقتصادی سیستماتیک کشیده شده‌اند. زندگی در ایران امروز، از تأمین نان تا اجاره خانه، به زنجیره‌ای از اسارت بدل شده است که انسان را از کنش جمعی و اعتراض بازمی‌دارد. در چنین فضایی، رؤیای نجات به جای سازماندهی آگاهانه، در قالب انتظار برای قهرمانی اسطوره‌ای تجلی می‌یابد؛ قهرمانی که گاه در قامت بابک خرمدین و گاه در چهره مهدی موعود بازنمایی می‌شود. این الگوی ذهنی تکراری، تداوم همان جست‌وجوی نجات‌بخش فردی است که در سال ۱۳۵۷ بدست فتنه خمینی نیز راه بر عقلانیت را، هم در میان عده ایی از سیاستمداران ملی و هم در بین جمعی از مردم، را بست. جامعه‌ای که نفع شخصی را بر خیر جمعی ترجیح می‌دهد و حاضر نیست هزینه تغییر برای حتی نسل آینده اش را بپردازد، محکوم به تکرار چرخه استبداد است.

اپوزیسیون نیز در آینه زمان، چهره‌ای خسته و ناتوان از خود نشان داده است. به جای هم‌افزایی و برنامه‌ریزی عملی، درگیر مناقشات نظری و محفلی خود آفریده اش است. تشکل‌هایی که روزی در تعیین سرنوشت سیاسی ایران نقش داشتند، اکنون با گفتمان‌های انتزاعی مشروعیت اجتماعی سرگرم‌اند، بی‌آنکه درک کنند این مشروعیت نه در خلأ، بلکه در بستر تاریخ و کنش واقعی زاده می‌شود. در شرایطی که ملت به زانو درآمده و حاکمیت به ابزار سرکوب متوسل شده، انتظار برای ظهور خودجوش مشروعیت مردمی، آن هم با نادیده گرفتن شرط زمان لازمه آن برای رسیدن به یک مشروعیت، بهانه‌ای برای تعلل و ناتوانی است، نه استراتژی نجات.پدیده ایی که میشود “خودمحوری” نامید.

نتیجه این بن‌بست ها، تولد پدیده‌ای نادر در تاریخ سیاسی جهان است: هم‌زیستی سه‌گانه دولت، ملت و اپوزیسیونِ ناکارآمد.

در چنین خلأیی، میدان قدرت برای نیروهای سرسپرده و وابسته به بیگانگان گشوده می‌شود. جامعه‌ای ناآگاه، خسته از رنج و عطش‌مند تغییرِ بدون هزینه، آسان‌ترین طعمه برای سلطه رسانه‌ای و مالی قدرت‌های خارجی است. آن‌گاه که هیچ‌یک از نیروهای داخل و بیرون از کشور توان یا اراده تصاحب مسئولانه قدرت را ندارند، بیگانه با کمترین زحمت بر سرنوشت ملت حاکم می‌شود، حتی با اتکا به تهاجم نظامی و شور و هورایِ همراه از سوی سر سپردگانش.

در بزنگاه تاریخ

راه چاره، در شکل‌گیری اجماعی فوری و حتی حداقلی میان نیروهای ملی است؛ اجماعی دور از هیاهوی شکل سیاسیِ حکومت آینده بر پایه اصولی روشن و غیرقابل معامله: ۱- ضدیت مطلق با جنگ و تجاوز به تمامیت ارضی و پایداری به تمامیت ارضی و یکپارچگی ملی ،۲-  تمرکز بر عبور از حاکمیت کنونی و نجات میهن، و ۳-  التزام به رهبریِ دموکراتیک در عبور از این حکومت و دوران گذار پس از این حکومت، و در نهایت، ۴- اعتقاد به حاکمیت ملی.

پایگاه مورد اتکای این تحول، پیش از هر چیز، دانشگاهیان، فرهیختگان و سازمان‌های مردمی‌اند که می‌توانند هسته اولیه آگاهی و سازماندهی را تشکیل دهند. پس از آنان، ورود تشکل‌های صنفی و کارگری، نیروی محرکه دومین مرحله عبور و گذار خواهد بود.

نهضت مقاومت ملی، که بیش از چهار دهه از طوفان‌های سیاسی و تهدیدهای امنیتی عبور کرده، امروز با اتکا به مشروعیت تاریخی و اعتماد به ارزش های بنیانگذار خود، گنجینه‌ای بی‌بدیل در اختیار دارد. با وجود اذعان بسیاری از جریان‌ها به نقش تعیین‌کننده آن، این سرمایه گران‌بها بارها نادیده گرفته شده است. نهضت مقاومت ملی اکنون در حال رایزنی و سازماندهی گسترده در داخل و خارج از کشور است و تمامی نیروها و افراد ملی‌گرا را به همکاری و همیاری فرا می‌خواند. تجربه نشان داده هیچ جریان یا تشکل واحدی، به تنهایی قادر به گشودن گره کور حکومت ۴۷ ساله برآمده از فتنه ۵۷ نیست. تنها جبهه‌ای فراگیر و ملی می‌تواند این مأموریت تاریخی را به سرانجام رساند.

ایران امروز در آستانه انتخابی سرنوشت‌ساز ایستاده است؛ یا فروپاشی در گرداب آشوب و وابستگی، یا احیای ملی از مسیر همبستگی و عقلانیت. آینده نه در انتظار منجی، بلکه در اراده جمعی و خودآگاهی ملت و سازمان های سیاسی اش نهفته است. تنها از رهگذر همبستگی ملی، می‌توان این سرزمین زخمی را از پرتگاه نابودی رهانید و بار دیگر امید را در سپیده‌دم تاریخش برافروخت.

ایران هرگز نخواهد مرد

نهضت مقاومت ملی ایران

13 مهر 1404 برابر با 5 اکتبر 2025

مطالب مرتبط