زمانی که ششیشه دموکراسی شکست…
۲۸ مرداد ۱۳۳۲ روزی است که سرنوشت سیاسی ایران در میانه قرن بیستم بهطور بنیادین دگرگون شد. این رخداد نه صرفاً یک لحظه تاریخی، بلکه نقطهای تعیینکننده در مسیر دموکراسیخواهی و استقلال ایران بود. دولت ملی دکتر محمد مصدق، که با پشتوانه رأی مردم و حمایت مجلس بر سر کار آمده بود و با شجاعت برای ملیکردن صنعت نفت و کوتاهکردن دست استعمار تلاش میکرد، با دخالت مستقیم سازمانهای اطلاعاتی آمریکا و بریتانیا و همراهی نیروهای داخلی ضددموکراسی سرنگون شد. آنچه رخ داد، نه قیام مردم، بلکه کودتایی سازمانیافته بود که در آن بخشی از مردم فریبخورده به خیابان کشانده شدند، در حالیکه موتور اصلی آن، قدرتهای خارجی و استبداد داخلی بودند.
ایران پیش از ۱۳۳۲ در حال تجربه فرصتی تاریخی برای گذار به دموکراسی بود. مصدق، سیاستمداری ملیگرا و سکولار، میکوشید کنترل منابع و سرنوشت کشور را به دست ایرانیان بسپارد. این تلاشها با منافع استعمارگران و شاهی که بیش از آنکه جایگاهش را مدیون مردم باشد، به حمایت خارجیها تکیه داشت، در تضاد کامل بود. روحانیت سنتی نیز، بهویژه کاشانی و همپیمانانش، که ابتدا همراه مصدق بودند، در برابر او ایستادند؛ چرا که گسترش فرهنگ سکولار و محدود شدن نفوذ سیاسی مذهبیان را تهدیدی برای قدرت خود میدیدند.
عملیات آژاکس، کودتای مشترک آمریکا و بریتانیا، با رشوه به سیاستمداران، سران ارتش، روزنامهنگاران و حتی اوباش خیابانی به اجرا درآمد. آنها با ایجاد ناامنی و آشوب، فضای کشور را ملتهب کردند تا بازگشت کامل شاه به قدرت مطلقه را توجیه کنند. نتیجه، برچیدهشدن آزادیهای نوپای مطبوعات و احزاب، انحلال نهادهای مردمی و بازگشت یک دیکتاتوری سلطنتی بود. خفقان پس از کودتا نه تنها تلاشهای دموکراتیک را نابود کرد، بلکه زمینهای فراهم ساخت که در دهههای بعد استبداد مذهبی نیز بتواند رشد کند.
پس از سقوط دولت ملی، رهبران آزادیخواه یا به زندان افتادند یا به تبعید رفتند. صنعت نفت دوباره با قراردادهایی تحقیرآمیز در اختیار بیگانگان قرار گرفت. مطبوعات خاموش شدند و دستگاه امنیتی شاه با خشونت و فساد، جامعه را از هر روزنه امید تهی کرد. این استبداد، مردم را از دموکراسی سکولار ناامید ساخت و بستر را برای ایدئولوژی مذهبی خمینی فراهم آورد؛ ایدئولوژیای که خود در قامت استبدادی تازه سر برآورد.
درس بزرگ ۲۸ مرداد آن است که دموکراسی بدون نهادهای مستقل و حمایت مداوم مردم شکننده است. استبداد یک چهره ندارد؛ چه تاج بر سر داشته باشد و چه عمامه بر سر، هر حکومتی که آزادی و حقوق ملت را سرکوب کند، دشمن سعادت مردم است. تجربه مصدق نشان داد استقلال بدون آزادی بیمعناست، و شعارهای ملیگرایانه یا دینی اگر به ابزار قدرتطلبی بدل شوند، چیزی جز خیانت به ملت نخواهند بود.
امروز نیز ایران با بحرانهای سیاسی و اجتماعی مشابهی روبهرو است. جنبشهای مردمی، از جمله «زن، زندگی، آزادی»، ثابت کردهاند که مردم همچنان عدالت، آزادی و سکولاریسم را میخواهند. اما همانگونه که در ۱۳۳۲ دیده شد، اتحاد نیروهای ضد دموکراسی با شعارها و منافع متضاد میتواند تلاش مردم را ناکام سازد. دخالت قدرتهای خارجی همچنان تهدیدی جدی است، اما خطر بزرگتر، ضعف انسجام در میان نیروهای آزادیخواه داخلی است. تنها با اتحاد فراگیر بر محور حقوق بشر، دموکراسی واقعی و جدایی دین از دولت میتوان آیندهای متفاوت رقم زد.
۲۸ مرداد یادآور آن است که مسیر آزادی در ایران بارها توسط استبداد داخلی و دخالت خارجی قطع شده است. از این رو، رسالت تاریخی امروز ایرانیان آن است که با آگاهی و همبستگی، نه به سلطنت وابسته و نه به استبداد مذهبی، بلکه به سوی نظامی دموکراتیک و سکولار حرکت کنند؛ چرا که تنها در این مسیر است که استقلال واقعی، کرامت انسانی و سعادت همگانی تضمین خواهد شد.
ایران هرگز نخواهد مرد
نهضت مقاومت ملی ایران



















