کابوس جدایی آذربایجان از ایران

کابوس جدایی آذربایجان از ایران و سرکشی همواره ی جدایی طلبی به بهانه ی فرهنگ‌ و زبان مشترک مردمان آن خطه، آگاهی بر تاریخ، فرهنگ، روند جغرافیای سیاسی و مردم شناسی این سرزمین را به ضرورتی حیاتی تبدیل کرده است. این مختصر با استناد به آثار پژوهشگران و متفکرانی برجسته چون احمد کسروی، تقی ارانی، احمد خلیل الله مقدم‌ و بسیاری دیگر به گذشته ی «آذربایجان» می پردازد.

واژه ی ملت

به عقیده دکتر بهاالدین پاسارگاد «مردمی که برای آزادی و تحقق حاکمیت ملی به تلاش برمی خیزند در قالب یک ملت جای می گیرند». واژه ی ملت در اینجا با واژه ی ناسیون در زبان های اروپایی برابری می کند. این مردم در یک محدوده ی جغرافیایی مشخص به دنیا آمده، رشد کرده و زندگی می کنند، دارای آداب، عادات، رسوم و سنن خاصی هستند، فرهنگ‌ مشترکی دارند و به زبان واحدی سخن می گویند. با تکیه بر این تعریف در متن زیر کوشش بر بازنویسی و بحث در باب نقاط مشترک فرهنگی، تاریخی، جغرافیایی مردم سرزمین آذربایجان میشود.

بدین روی لازم است ابتدا روشن کنیم، سرزمین آذربایجان کجاست و آذربایجانی کیست.

نیاکان ما ایرانیان، عبارت اند از ایلامی ها، پارس ها، پارت ها و مادها. ادوارد براون می‌گوید پارس و پارت و ماد به هم به در آمیختند و ملت واحدی را تشکیل دادند.

فلات وسیع ایران سرزمین های بسیاری را در بر می گرفته است. نخستین حکومت در فلات ایران در بخشی از آذربایجان توسط اورارتوها برقرار شده که به باور باستان شناسان از سهند تا دریاچه ی وان، ماکو، قره سو، خوی، سلماس، چالدران، گسترده بوده است. اورارتو باستانی ترین دولت قفقاز است که نامش از کوه های آرارات گرفته شده و در کتیبه ی داریوش به نام اوراشتو مطرح شده است. پس از اورارتوها، مادها در خطه آذربایجان پدیدار می‌شوند. حدود بیش از سه هزار سال پیش آریایی ها به سرزمین های آذربایجان رسیدند و سه شاخه شدند. یک شاخه به نام پارس ها به سمت جنوب رهسپار شد. شاخه ی دیگر به نام پارت ها به سوی شرق عزیمت کرد و شاخه ی سوم یعنی مادها همانجا یعنی در آذربایجان ماندگار شد. مادها نخستین دولت آریایی، که مقدمه ی تشکیل امپراتوری هخامنشی شد، را بنیاد نهادند. مادها در آذربایجان، کردستان و نواحی زاگرس سلطنت می‌کردند. رفته رفته قبایل و ساکنان بومی دیگر این نواحی از جمله اورارتوریان به مادها پیوستند. به باور برخی تاریخ نویسان آذربایجان در آن زمان سرزمین ماد نام داشت و والی آن آتروپات بود. برخی باور دارند که نام آذربایجان از نام این سردار ایرانی بر گرفته شده است. این سرزمین روزی پناهگاه دین زرتشت و تکیه گاه ایرانیت در برابر یونانیت گردید. پانصد سال پیش از میلاد مسیح، زمانی که کورش کبیر نخستین امپراتوری جهان را بنا نهاد، سرزمین آذربایجان که آن زمان آذربادگان نامیده می‌شد بخشی از امپراتوری ایران بود. نام آذربایجان معرب آذربادگان است و از نام آتشکده ای گرفته شده است که آن زمان توسط مغان در منطقه ای که تبریز کنونی است بر پا شده بود و آذرپادگان نام داشت.

پس از حمله ی اسکندر مقدونی به ایران در سال ۳۳۱ پیش از میلاد سرزمین آذربایجان آن زمان تا مرز خاوری گیلان، مرز باختری ارمنستان، مرز شمالی آران و مرز جنوبی آشور بر دو حاکم نشین آتروپاتن در جنوب و آلبانیا در شمال تقسیم شد. مسلما این تقسیم بندی اثرات و تغییراتی در همگونی و یگپارچکی فرهنگی، بافت قومیتی و تکامل مردمان این دو خطه داشته است. آلبانیا یا آران یا آریانیه نام های فارسی حاکم نشین در شمال آذربایجان و غرب دریای مازندران می باشند. رود کُر یا کورش در آران بزرگ‌ترین رود قفقاز به طول ۱۳۶۴ کیلومتر در این سرزمین جاری و رود ارس بزرگ‌ترین شاخه ی رود کُر می‌باشد. در زمان داریوش هخامنشی حاکم نشین هجدهم را، که اهالی بالای رود ارس در آنجا ساکن بودند، آلبانیا می خواندند. احمد کسروی باور دارد که مردمان آران، ایر یعنی از همان تیره آریایی بوده اند که زبان جداگانه ای از شاخه ی زبان های ایران به نام زبان آرانی داشته اند. در مقابل زبان مردم آذربایجان یا همان حاکم نشین جنوبی شاخه ای از زبان پهلوی به نام زبان آذری بوده است. به باور کسروی آران بخشی از آذربایجان (آذربادگان) ایران بوده. او آرانیان را از ایرانیان میداند که زبان جداگانه ای داشتند.

اهمیت منطقه آلبانیا یا آران و تغییر نام آن به آذربایجان

پتر کبیر، امپراتور روسیه (۱۷۲۵- ۱۶۱۶میلادی) ممالک گرجستان و ولایات قفقاز را از شریانهای حیاتی ایران بر می شمرد. او جهت تسلط روسیه بر ایران و ممالک آسیا در صدد بود از طریق این شریانها بر ایران چیره شود، ‌‌سپس از آن طریق هندوستان را تحت سلطه خود درآورد و از سوی دیگر به مناطقی از عثمانی تا استانبول تسلط یابد. پس از او کاترین دوم و الکساندر اول و سپس دیگر قدرتمداران روس هدف او را دنبال کرده و تا حد چشمگیری به مقصود رسیدند. نهایتا به دنبال جنگ های پی در پی مجموعه ای ازسرزمین ها که به نام قفقاز خوانده می‌شوند از دریابندر بر ساحل دریای سیاه تا شبه جزیره آبشوران در ساحل غربی دریای مازندران، شامل داغستان، گرجستان، ارمنستان، آران تحت تصاحب روسیه درآمد. انعقاد قراردادهای ننگین گلستان در سال ۱۲۲۸ هجری قمری و ترکمانجای در سال ۱۲۴۳ هجری قمری قطعیت این وقایع ناگوار تاریخی را حاکی میباشند.

از سوی دیگر اما کشور ما بارها مورد تهاجم امپراتوری روم شرقی یا همان دولت عثمانی قرار می گرفت. عثمانی ها در طول سال‌ها در پی یورش های متعدد بر بخش های مختلفی از سرزمین های شمال و غرب ایران چیره شده بودند. برای مثال سرزمین های ایروان، قفقاز، داغستان، تفلیس، گنجه و قلاع قارص ابتدا در سال‌های ۱۱۴۷ تا ۱۱۵۸ هجری قمری توسط نادر شاه افشار از سلطه ی عثمانی ها آزاد شد. محمد حسن خان قاجار پس از مرگ نادر شاه استرآباد، مازندران و آذربایجان را گرفت و آغامحمدخان موفق شد در سال‌های ۱۲۰۷ تا ۱۲۰۹ هجری قمری قره باغ و شروان را از والی عثمانی گرجستان پس بگیرد. بدین ترتیب روشن می گردد که سرزمین های گسترده ای تحت سلطه عثمانیان بوده اند.

پیشینه نام گذاری « آذربایجان » بر جمهوری آذربایجان در شمال رود ارس

در اواخر سده نوزده و اوایل سده بیست میلادی در امپراتوری عثمانی دو شریان سیاسی پای گرفت. یکی اندیشه اتحاد اسلام و دیگری وحدت ترک ها یا پان ترکیسم. این جریان که خواهان وحدت همه ترک زبانان جهان بود در سال ۱۹۰۷ میلادی حزبی به نام اتحاد و ترقی بنیاد نهاد. دولت عثمانی که ترک زبان بود و در عین حال داعیه رهبری بر مسلمانان سراسر جهان را داشت، این دو اندیشه را در هم آمیخته و به خدمت گرفت. در این میان ترک زبانان قفقاز که از فرهنگ سیاسی امپراتوری روسیه خشنود نبودند توجه شان به ترک زبانان آسیای صغیر یا دولت عثمانی جلب شد. در این راستا حرکت های اعتراضی مردم قفقاز، که پس از شکست ایران از روسیه ناخواسته از ایران جدا و به روسیه الحاق شده بودند مورد پشتیبانی دولت عثمانی و جنبش پان ترکیسم قرار می گرفت. پیرو این روند در سال ۱۹۱۱ میلادی، در شهر باکو، «حزب اسلامی و دموکرات مساوات» تأسیس شد که از سوی ترک های عثمانی حمایت می شد. در سال ۱۹۱۸ مساواتیان در شهر تفلیس دولت خود را بنا نهادند و کشور تازه تأسیس را «آذربایجان» و مردمش را آذربایجانی یا آذری نامیدند. واضح است که نام آران پس از تسخیر آن سرزمین به این هدف به «آذربایجان» تغییر داده شد، «که برای مردم آران و مردم آذربایجان ایرانی منشا واحدی جعل و ارائه دهند. هدف تشکیل یک دولت ترک زبان بود». سلطه گران با این نامگذاری امید داشتند که آذربایجان جدید با آذربایجان ایران یکی شود. در سال ۱۹۱۸ میلادی قوای عثمانی شهر باکو را تصرف کردند و دولت مساوات حدود دو سال به نام دولت جمهوری آذربایجان، بر آران و شیروان حکومت کرد. تا اینکه در سال ۱۹۲۰ میلادی واحدهای ارتش سرخ، شهر باکو را تصرف کردند، دولت حزب مساوات منقرض شد و بلشویک های روسی تمام قفقاز را ضمیمه خاک روسیه ی بلشویکی کردند و آن سرزمین اشغال شده را «جمهوری سوسیالیستی آذربایجان شوروی» نامیدند. هدف روسیه تکه و پاره کردن ایران در سرزمین های شرق و غرب دریای خزر و دست یابی به آبهای خلیج فارس بود و نه دلسوزی برای پان تورکیسم. البته آغاز استخراج نفت در باکو از سال ۱۸۷۰میلادی دلیل عمده ی دیگری برای تصرف این سرزمین بود. گرچه مسئولان دولت شوروی کوشش بسیاری داشتند که نیت شان مبنی بر تصرف و الحاق آذربایجان ایران به «جمهوری سوسیالیستی آذربایجان شوروی» تا حد ممکن فاش نشود. با این همه غیرت و مقاومت ایرانیان مانع از تحقق اهداف بلشویک ها و حامیانشان در منطقه ی شمال رود ارس شد. استفاده از نام آذربایجان ایران برای این جمهوری تازه تاسیس باعث بر انگیخته شدن احساسات بسیاری از سیاستمداران شاخص ایرانی چون شیخ محمد خیابانی، اسماعیل امیرخیزی، احمد کسروی، ملک الشعرای بهار و بسیاری دیگر گردید.

مخالفین این نامگذاری استناد می‌کردند که این منطقه در قفقاز نامی دیگر، همانا آران دارد و‌هرگز آذربایجان خوانده نشده است. شیخ محمد خیابانی پا را از اعتراض فراتر گذاشت و پیشنهاد فرقه دموکرات آذربایجان را مبنی بر تغییر نام استان آذربایجان ایران به طور موقت به آزادیستان پذیرفت.

در گيلان نيز روزنامه جنگل در اعتراض به نام آذربايجان بر آران اینگونه استدلال کرد که این ولایات به شهادت تاریخ هر یک نام معینی داشته، همه پارسی نژاد، همه ایرانی هستند. به جز زبانشان که فعلا اجبارا ترکی است همه چیزشان ایرانی است. مخالفین و معترضین دست به روشنگری در باب برنامه ی پان ‌تركيست‌ها برای ترك‌ سازی هويت مردم قفقاز و آذربايجان و همچنین افشای اهداف دولت های سلطه گر روس و ترک زدند. مردم آذربایجان ایران از این یگانگی تحمیلی خرسند نبوده و نمیخواستند از ایرانیت خود چشم بپوشند. به ویژه با اتکا به باور مبرم شان که آذربایجان یک ایالت تاریخی، موطن زرتشت، معبد پارسیان، منشا انقلاب مشروطه و جز جدایی ناپذیر ایران است. بنابراین با حمایت شیخ محمد خیابانی، سعی بر تغییر نام سرزمین خود به آزادیستان نمودند. احمد کسروی چنین نوشت: «تا هزار سال پیش ترکان از آذربایجان و نزدیکی هایش بسیار دور بوده اند و آذربایجان هیچگاه سرزمین ترک ها نبوده.»

آلبانیا یا همان آران سرزمین کوچکی است در قفقاز. این سرزمین در حدود۸۰ و اندی سال اخیر آذربایجان شوروی نامیده می شد. بومیان نخستین این سرزمین آر یا آل نام داشته اند و این نام تا سده ها پس از اسلام در آنجا رایج بوده. هنگام جدا شدن آران از ایران جمعیت آران دو میلیون نفر بوده و زبان مردمانش آرانی. زبان جمهوری آران فعلی ترکی آذربایجانی از شاخه های ترکی جنوبی و در گروه زبان سلجوقی جای دارد.

درباره ی زبان مردم آذربایجان

پژوهشگران اتفاق نظر دارند که مادها در آذربایجان به زبان مادی که از ریشه ی آریایی است سخن می گفته اند. زبان مادها زبان رایج در شمال غربی ایران بوده. پس از آن زبان پهلوی زبان دوره اشکانیان و ساسانیان بوده.

دارمستتر می‌گوید زبان کردی از شاخه های زبان مادی است. مارگوارت می‌گوید زبان پهلوی یا اشکانی همان زبان آذربایجان بوده است. ابن مقفع زبان پهلوی را زبان مردم آذربایجان می داند. احمد ابن اسحاق یعقوبی پهلوی آذری را زبان مردم آذربایجان می داند و‌ مردم آذربایجان را ایرانی می داند. کسروی زبان اوستا را نخستین نمونه ی گویش مردم آذربایجان می شمارد. از عهد باستان تا سده های هشتم، نهم، دهم هجری زبان ترکی در آذربایجان رایج نبوده، این زبان از دوران سلجوقیان به بعد به آذربایجان راه یافته. زبان ترکی همانند زبان تازی در روند استیلای بیگانگان به این سرزمین راه یافته و با تاریخ، نژاد ‌‌و هویت مردم آن خطه همگونی و پیوندی نداشته است. زبان فارسی تا پایان قرن نوزدهم در قفقاز زبان نگارش و آموزش و‌ تألیف بوده و با اقدامات سلطه گران روسیه و به دنبال آن عثمانی در بر انداختن زبان فارسی، زبان ترکی در آغاز قرن بیستم میلادی زبان کتابت گردیده.

در اینجا این پرسش اهمیت می یابد که یورش های پی در پی از سوی روس‌ها و‌ عثمانی ها و تازیان چه تاثیری بر هویت ملی و فرهنگی مردمان کشور ایران میگذاشته؟

پژوهشگران و اندیشمندان این پرسش را در چارچوب زبان، فرهنگ و نژاد پاسخ می‌دهند.

خلیل الله مقدم‌ بر این باور است که تقویت زبان محلی در مقابله با زبان واحد فارسی یا همانا «دری» یا «پهلوی نوین» در کشور ما، توسط دولت‌های بیگانه ی متصرف همواره بدین هدف صورت میگرفته، که پیوست فرهنگی میان ایرانیان و مردم بخش های تصرف شده ‌از بین برود. آشکار است که دوگانگی زبان سدی است در مقابل هویت ملی مشترک. او معتقد است اگر زبانی را که امروز به آن سخن می گوییم زبان «دری» و یا زبان «پهلوی نوین» می نامیدیم، حساسیت قومیتی به طور مثال در آذربایجان در مقابل زبان فارسی امروز اینگونه اوج‌ نمی گرفت.

شماری از پژوهشگران عدم آگاهی از تاریخ کشورمان را به عنوان سد بزرگ دیگری در برابر درک اهمیت به سزای هویت ملی مشترک ارزشیابی می‌کنند و گرایش به جدایی طلبی را ناشی از ندانستن تاریخ ملی می دانند. در مقابل اما با اشاره به مبارزات مردم ایران علیه سلطه ی بیگانگان، به ویژه با تکیه بر علائق ملی ‌و‌ بیگانه ستیزی مردم آذربایجان، راه حل در مقابل معضل جدایی خواهی را در استحکام نیروهای ملی می بینند. به طور مثال با اشاره به حمله تازیان به ایران در اوایل سده هفتم میلادی، نبرد اسفندیار فرخزاد با تازیان، مبارزات بابک خرمدین در سال ۸۱۶ میلادی، مبارزات علیه تسخیر مناطق آذربایجان توسط عثمانی ها و شکست عثمانی ها در سال ۱۱۵۸ از نادر شاه و یا مبارزه علیه سلطه ی بیگانگان در نهضت مشروطه، نقش به سزای علائق ملی و نیروی هویت ملی ایرانیان را بارز می کنند.

خلیل الله مقدم‌ می‌گوید گرچه در طول تاریخ سلطه گران روس و عثمانی در مقابله با فرهنگ و سنن ایرانی گام های موثری برداشته و موفق شده اند اولین نسل پس از عهدنامه ترکمانچای را از ملیت خود دور کنند. با این وجود مبارزات ایران دوستان و وطن پرستان علیرغم تمامی فشارها و محدودیت های سیاسی همواره در جریان بوده است. اندیشمندان بسیاری از قفقاز، گرایش ژرفی به نهضت مشروطه نشان داده و پا به عرصه مبارزه نهادند، به ویژه که روشنفکران بسیاری آذربایجان را مهد نهضت مشروطه می نامیدند. او بر این باور پافشاری دارد که اگر هموطنان آذربایجانی ما با استناد به اسناد تاریخی بدانند که ترک نیستند بلکه ماد هستند و زبان ترکی به جای زبان آذری به پدران آنها تحمیل شده، یقینا مقاومت قاطع تری در مقابل جدایی طلبی خواهند داشت.

پاسخ به این پرسش که «ترک‌»ها کیستند و از کجا آمده اند از ظرفیت این مختصر خارج است، اشاره به همین نکته کافی است که تاریخ نویسان حضورعناصر «ترک» در ایران را به دوران غزنویان و سلجوقیان و به دوران خلفای تازی که مزدوران ترک داشتند، مربوط می دانند. واکنش ایرانیان به ویژه آذربایجانی ها به حضور عناصر «ترک» که جهت سلطه جویی به ایران حمله کرده بودند، اغلب با مقاومت همراه بوده. تقی ارانی می نویسد «یک آذربایجانی ترک شدن را برای خود ننگ می داند» و توصیف می کند که آذربایجانی ها «با نهایت سربلندی و سرافرازی و شرافتمندی افتخار می‌کنند که ایرانی هستند». «اوسون اولوف لوو» محقق روسی معتقد است آذربایجان تحت تاثیر هر دو فرهنگ ایرانی و ترکی است. او تغییر الفبای زبان در جمهوری آذربایجان شوروی را دلیل بارزی برای تحلیل رفتن پیوستگی فرهنگی میان آذربایجان ایران و آذربایجان شوروی می داند. در اصل با تغییر خط و زبان سدی برای گسترش زبان فارسی و فرهنگ ایرانی ایجاد شد. در دوران صفویه با عوض شدن زبان آذری در آذربایجان لطمه‌ ی سنگینی به یگانگی زبان و هویت فرهنگی وارد شد، البته زبان آذری به یکباره از بین نرفت تا جایی که آذربایجانی ها هنوز به فارسی می نویسند و زبانشان با ترکی اصیل بسیار متفاوت است.

اندیشمندانی چون تقی ارانی به دفعات خواهان حذف زبان ترکی آذری از زادگاهشان و جایگزین کردن فارسی شدند ولی نتیجه ی کاملی نگرفتند. خلیل الله مقدم ابرام دارد که با پذیرش زبان و خط ترکی مشکلی حل نمی‌شود و واپسگرایی از بین نمیرود. او تاکید میکند که تکیه و سرسپردگی به نیروی بیگانه‌ی برون مرزی و اضمحلال زبان و فرهنگ یگانه، راهگشای زندگی بهتر نیست. همچنین دوگانگی در زبان مادری برای نسلی که خواهان ترقی و اعتلای فرهنگ ملی کشور خود باشد نه تنها راهکار نیست بلکه مشکل آفرین خواهد شد.

تاریخ ایران بزرگ ‌ترین گواه بر این امر است که زبان فارسی و فرهنگ ایرانی نابود نمی‌شود. در حین دو سده سلطه ی تازیان و فشار شدید فرهنگی، زبان فارسی از بین نرفت. پس از تجاوز ترک ها نیز همین روند طی شد.

در مجموع می توان از آنچه گفته شد نتیجه گرفت که آموزش و پاسداری و رونق زبان یگانه ی ملی، مقاومت در برابر اندیشه ها و کوشش های جدایی طلبانه، آگاهی به پیشینه ی تاریخی میهن مان ایران، تنها راه رستگاری و نجات از کابوس تکه و پاره شدن وطن مان ایران می‌باشد.

سزاست از گذشتکان خود بیاموزیم که چگونه پس از «دو قرن سکوت» دوباره به فارسی سلیس سخن گفتند.

فلش سبز نماد منطقه ی نطفه ی قوم ترک است.
فلش آبی گستردگی ابتدایی ترک ها در مناطق همجوار را نشان میدهد.
فلش های قرمز، مسیر پخش شدن ترک ها در قاره آسیا در طول تاریخ را نشان میدهند.

کلا ترک ها ۷۰۰ سال پیش منطقه ترکیه امروز را کاملا تسخیر کرده و همسایه ایران شدند.

فهرست منابع آراز، توفان: آذربایجان جنوبی
اولوف لوو، اسون: آذربایجان
بروجردی، حسین: ارانی فراتر از مارکس
پیرنیا، حسن: تاریخ ایران باستان
خلیل الله مقدم، احمد: آذربایجان واقعی کجاست 
رضا، عنایت الله: آذربایجان و اران
کسروی، احمد: تاریخ مشروطه
کسروی، احمد: تاریخ هیجده ساله ی آذربایجان
کسروی، احمد : نام های شهرها و دیه ها

نویسنده: دکتر تابنده مقدم

مطالب مرتبط