پراکنده‌گویی‌های پایان‌هفته ۱۳۳

۱- هرکسی که چیزی را می‌پرستد حال چه بت، چه الله، چه آفتاب و یا هر چیز دیگری را توهین به خرد و شعور خود می‌کند و برخلاف مرام انسانیت عمل می‌کند.

۲- حکومتی که بر اساس فکر و اندیشه باشد قابلیت تغییر و اصلاح خود را دارد ولی حکومتی که بر پایه عقیده شکل گرفته باشد از چنین قابلیتی محروم است و این رسالت ماست که چنین حکومتی را برای همیشه تغییر دهیم و برایش جایگزینی بیابیم که اندیشه شالوده آن باشد و نه عقیده.

۳- اگر اندیشه من انگیزه‌ای برای اندیشیدن شما شود، اگر اندیشه من را نقد کنید، اگر اندیشه‌ام را پخش کنید، و یا اگر اندیشه‌ام را مردود بدانید ولی اندیشه‌ای سازنده ارایه دهید مرا در رسیدن به هدفم یاری کرده‌اید.

۴- چرا در اکثر موارد آزادی‌ خواهان مبارز ضد استبداد خود در مسند قدرت به مستبدان تازه بدل می‌شوند؟ پاسخ من دو عامل را بنیادی در این روند می‌داند. نخست آنکه مبارزان ضد استبداد در بسیاری موارد برای حذف مستبدان از شیوه‌های استبداد استفاده می کنند و بر این روش‌ها مسلط می‌شوند و در فردای روز پیروزی راه دیگری نمی‌شناسند، دوم آنکه در یک جامعه استبدادی مردم نااگاهانه و یا از روی اجبار در دام فرهنگ استبدادی می‌افتند. گروه آزادیخواه دیروز و قدرتمند امروز با تجربه ی کاربرد تاکتیک‌ها و روش‌های استبدادی برای حکومت بر جامعه ای با فرهنگ استبدادی برای پیشبرد اهداف خود و تثبیت پایه‌های قدرت خویش همان شیوه استبدادی را دنبال می‌کند. این رسالتی سنگین بر دوش مبارزان آزادیخواه امروز و مردم به ستوه آمده از استبداد حاکم پس از سرنگونی میگذارد که نیاز به برنامه‌ریزی از همین حالا، حالا حتی دیرهنگام شده، دارد تا در فردای آزادی از استبداد حاکم نعلین در دام هیچ نوع از استبداد نیفتیم. از همین حالا در فکر پرستش و مقدس‌سازی مبارزان آزادی نباشیم و این واژه را برای همیشه از فرهنگ لغات حذف کنیم. مبارزان آزادی را که داعیه رهبری آینده را دارند از همین حالا پاسخگو و مسئولیت‌پذیر کنیم. 

۵- رهبران ضعیف و ناکارآمد برای توجیه مشکلات و بحران‌های جامعه تحت حکومت خود دشمنان خیالی خارجی و داخلی می‌سازند و آنها را عامل نارسایی‌ها و مسائل جامعه می‌دانند، و در بسیاری موارد هم مسئولان و رهبران پیشین را هم به فهرست عوامل اضافه می کنند در حالی که کمترین اشاره‌ای به بی‌کفایتی، نادانی و ناتوانی خود در اداره امور کشور نمی‌کنند. یک رهبر توانا و کاردان باید بتواند علیرغم وجود مشکلاتی که شاید ریشه در گذشته داشته باشد برای حل آن مشکلات برنامه داشته باشد و نه اینکه با مقصر دانستن رهبران پیش از خود. این روش حل مسائل نیست و چه بسا عاملی شود برای تولید مشکلات تازه.

۶- به خود اهمیت دهیم. هرچه بیشتر مورد بی‌مهری دیگران قرار می‌گیریم، هر چه بیشتر مورد تهمت، تحقیر، توهین، تخریب، لعن، و دشنام قرار گیریم به همان میزان و حتی بیشتر به خود اهمیت دهیم. اهمیت دادن به خود در برابر حملات بی‌پایه ما را به هدف نزدیک تر می‌کند چون حمله کنندگان ناگهان خود را فاقد هر حربه‌ای برای حمله به ما می‌بینند و ضعف‌شان آشکار می‌شود.

۷- برکناری حاکمی که اطاعت از خود را اطاعت از خدا و منبع قدرت خود را ماورالطبیعه و الهیات یک ضرورت انکارناپذیر، و مبارزه برای چنین حاکمی یک رسالت ملی و انسانیایت و نشانه خردمندی.

۸- مهاجرت اجباری و یا اختیاری نخبگان یک جامعه همزمان زمینه را برای قدرت‌گیری پخمگان همان جامعه هموار می‌کند.

۹- کسانی که می‌گویند هر چه که نام قانون بر آن نهاده شده را باید رعایت کرد حرفی بی‌پایه، مغالطه آمیز و گمراه کننده می‌زنند. قانون اگر پژواک شرایط جامعه و بر پایه نیازهای جامعه و شهروندان تدوین نشود و فقط تامین کننده و حافظ منافع شمار اندکی از شهروندان باشد و موجب تضییع حقوق دیگران شود باید لغو شود.

۱۰- تاریخ را فاتحان و کسانی که در قدرت هستند به نفع خود می‌نویسند غافل از اینکه اسناد  و مدارک نادرست بودن گفته‌ها و نوشته های آنها را فاش می‌کنند.

۱۱- وجود مسائل اجتماعی در جوامع انسانی به خاطر پیچیدگی رفتار انسان‌ها پدیده‌ای طبیعی و نرمال است و همزمان آسیبی که مسائل اجتماعی به جامعه و اعضای آن وارد می‌کنند انکارناپذیر، و همین انگیزه‌ای است برای حل مسائل اجتماعی. بسیاری از ما تصور می کنیم برای حل یک مسئله اجتماعی با برخورد مستقیم با آن و اندیشیدن دائم درباره‌اش می‌توانیم آنرا حل کرد در حالی که چنین تصوری کاملا نادرست است.حل یک مسئله اجتماعی به حل بسیاری از مسائل دیگر وابسته است که ما حتی ممکنه آنها را مسئله ندانیم و به عنوان بدیهیات اجتماعی پذیرفته باشیم. بدیهیات در ذهنمان به عنوان امری مسلم نقش بسته که تردید در آن را جایز نمی‌دانیم و اتفاقا مسائل اجتماعی از همینجا آغاز می‌شود. حل مسائل اجتماعی بدون شک و تردید در بدیهیات اجتماعی و تغییر آنها ممکن نیست و به همین دلیل وقتی که فکر می‌کنیم مسیله‌ای اجتماعی را حل کردیم بلافاصله با مسائل اجتماعی دیگری، شاید هم پیچیده‌تر، روبرو می شویم زیرا عامل بدیهیات اجتماعی را در ظهور مسائل اجتماعی نادیده می‌گیریم.

۱۲- بسیاری از ما به خود حق می‌دهیم که برای نسل‌های آینده برنامه‌های سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی بریزیم در حالی که هر چه اندیشیدم نفهمیدم چنین حقی را چگونه بدست آورده ایم. به باور من نه تنها ما چنین حقی نداریم بلکه باید به عنوان یک جرم در قوانین کیفری کشورها گنجانده شود تا آیندگان ناچار نشوند بهای تصمیمات غلط پیشینیان را بپردازند.

۱۳- بیاییم درباره اخلاق بیندیشیم در زمانی که شاهد سقوط نظام اخلاقی هستیم. بیاییم با نوآفرینی نظام اخلاقی را نجات دهیم. به حکومتگران برای اصلاحات اخلاقی متکی نباشیم زیرا بندرت دولتمردی را می‌بینیم از اخلاقیات به عنوان راهنمایی در انجام مسئولیت‌هایش استفاده کند. اخلاق و نظام سالم اخلاقی می‌تواند پاد زهری برای بسیاری از مسائل اجتماعی باشد.

۱۴- اندیشه‌های سازنده می‌آیند ولی شوربختانه ما شنوندگان دیر می‌شنویم و دیرتر به اهمیت آنها پی می‌بریم و شاید هم هرگز ارزش آنها را درک نکنیم. اندیشه‌های سازنده به هنگام شنیده نمی‌شوند چون ما عادت کردیم افکار پر سروصدا ولی ویرانگر و زیانبار را بشنویم چون ابزار تبلیغاتی در کنترل صاحبان افکار انحرافی و خطرناک است. مای شنونده باید به خود آموزش دهیم افکار پر سر و صدا، و زیانبار را نشنویم، گوشهای‌مان را به آنها عادت ندهیم تا بتوانیم اندیشه‌های سازنده را بشنویم، اندیشه‌هایی را بشنویم و بکار بندیم که راه چاره است، عامل تغییرات بنیادی است، … باور کنید که چنین اندیشه‌هایی در اطراف ما وجود دارند اما ما نمی‌شنویم چون افکار پر سر و صدا تمرکز ما را بهم ریخته. بیاییم برای شنیدن اندیشه‌های سازنده و شنیدنی حواسمان را متمرکز کنیم و آن اندیشه‌ها را به اجرا گذاریم که تنها راه رهایی از بن بست تاریخی است.

۱۵- هر اندیشه‌ای که مرا در مسیر استقلال فکری بکشاند برایم ارزشمند است، و هر فکری که عامل بندگی، بردگی، اسارت و اطاعت باشد را محکوم می‌کنم و مردود می‌دانم.

۱۶- وقتی برای کسی می‌اندیشیم در زندگی‌اش دخالت می‌کنیم، و استقلال او را سلب می‌کنیم . وقتی درباره چیزی می‌اندیشیم در آن چیز دخالت می‌کنیم. ما حق اندیشیدن برای دیگری نداریم و به دیگری هم اجازه اندیشیدن برای خود ندهیم تا استقلال ما را نتواند نابود کند. اما ما نه تنها حق داریم بلکه بخشی از رسالت ما به عنوان یک شهروند است که درباره کارهای مشترک اجتماع بیندیشیم یعنی در این امور دخالت کنیم هر چند نیروهایی در جامعه تلاش می‌کنند که ما را از این حق محروم کنند و مانع انجام رسالت‌مان شوند ولی ما باید مقاومت و مبارزه کنیم تا تلاش آنها را خنثی کنیم.

۱۷- سرقت فکری شخص سارق را از اندیشیدن باز می‌دارد، او را عقیم فکری می‌کند و مغزش را فلج و منجمد. در جوامعی که قانون مالکیت فکری ندارند، و در جوامعی که با داشتن قانون مالکیت فکری ناقضان چنین قانونی مجازات نمی‌شوند حاکمان غیرمستقیم سرقت فکری را تشویق می‌کنند تا نسلی پرورش دهند که به بیماری عقیم فکری مبتلا باشند.

۱۸- ما برکسانی می‌توانیم حکومت کنیم که آنها  را قانع کنیم که از آنها بیشتر میدانیم، بیشتر می‌فهمیم، در حل مشکلات و تامین نیازهایشان نقش کلیدی داریم، و صلاح آنها را بهتر از آنها می‌دانیم. آنانی که مخالف و معترض و رقیب ما میشوند کسانی هستند که این توانایی‌ها، دانایی‌ها و فهم را در ما نمی‌بینند، و ما هم در عمل نشان دادیم که فاقد این ویژگی‌ها هستیم.

۱۹- به هرچه را که دیگران حقیقت می‌پندارند و‌ به ما نیز به عنوان حقیقت تلقین شده است را می‌توان با شک کردن به آن، به حقیقت بودن ان پایان داد .

۲۰- آنانی که می‌توانند در این لحظات سرنوشت‌ساز تاریخ ایران یار و پشتیبان ملت ایران باشند ولی نه تنها از حمایت از مردم ایران خودداری می‌کنند بلکه در کنار دشمنان مردم قرار گرفته اند نه تنها به ایران و ایرانی بلکه به انسان خیانت می‌کنند.

فروید

اینده یک پندار

«هر چه  ملتی فرومایه‌تر و فقیرتر باشد و هرچه فشار دولت و ستمگران شدیدتر باشد، به همان اندازه لذائذِ جهان ماورای که دین معرفی می‌کند، رنگین‌تر است.»

هفته دلپذیر و خاطره‌انگیزی را برای شما و عزیزانتان خواهانم.

ایران هرگز نخواهد مرد!

در نهادینه کردن مرام انسانیت کوشا باشیم.

ابراهیم بی‌پروا

مطالب مرتبط