به یاد سرداران قیام ۱۸تیر ۱۳۵۹
هادی بهزاد
گاه در قاموس تاریخ کلمات “پیروزی” و “شکست” از این پوستهٔ خشک لغات بیرون میآیند و یکی جای دیگری را پر میکند.
زبان تاریخ از “شکستهایی” روایت دارد که راه بر پیروزیهای بزرگ گشوده و از “پیروزیهایی” که ریشههای زوال و انهدام را پروراندهاند. آن روز که “منصور” خلیفهٔ عهدشکن و ناکس عباسی به فریب و تزویر ولینعمت خاندان خود “ابومسلم” را به خاک و خون کشید، جهان را دربند خویش میدید و قند در دل آب میکرد که “خلافت بهنجار شد”، مورخی نوشت نه فقط او که “اقربای او نیز به شادی سر از پا نمیشناختند، زیرا که از مهابت و بیم سیاست او (ابومسلم) شب بر بستر فراغت نمیغنودند و در زیر جامه کفن پوشیده به سر میبردند.
منصور گمان میبرد که با قتل ابومسلم بنیاد خطر را برانداخته است غافل که قصهٔ آن ابله را تکرار کرده بود که “بر سرشاخ نشسته و بن میبرید.”
باز از نقل تاریخ است که در پی آن جنایت هولناک امپراتوری عباسی لااقل در خطهٔ شرق دمی روی آرامش به خود ندید که ترسها با حماسهٔ ابومسلم و برافکندن امویها ریخته بود.
با مرگ سردار خراسانی، از هر گوشهای دستها به انتقام برآمد و قیامهای سنگین سر گرفت و کار بجایی رسید که در سرزمینهای ایرانی از خلف فقط سایهای ماند و بهاجبار قناعتی که شاهان و امیران در خطبهها نامی از خلیفه بیاورند و بگذرند و تازه سرداری مانند یعقوب سیستانی از این هم دریغ کرد و اطاعت را حتی در پوشش تشریفات در شأن خود ندید.
حوادث دوردست تاریخ بجای خود، نسل ۵۰-۶۰ سالهٔ امروز نیز “پیروزمندانی” را به یاد دارد که در همان صبح شادان پیروزی بذر انقراض و شکست را رویاندهاند.
نزدیکترین وقایع ازایندست، بیگمان قیام ۱۸ تیرماه ۱۳۵۹ است که اگرچه مانند شهابی درخشید و رفت؛ ولی با همان گردش پرشتاب در ظلمت محض پرده از چرکیها و پلیدیها به یک سو زد و نقش تاریخی خود را به میراث گذاشت.
جماعتی که به کنار گود نشستن و خوردن از سفرههای آماده خوکردهاند، این خیزش جسورانه و درعینحال آکنده از غیرت و احساس مسئولیت و وطنخواهی را کاری عبث و بیموقع و بیحاصل خواندند.
دربارهٔ یک جنبش ملی قضاوتی این چنین نهتنها به نتایج آنی و ظاهری آن بسته است، تمام معنای سادهاندیشی و کوتاهبینی را در خود دارد و از دیدگاه تاریخ مردود است.
در شکست قیام و ضایعات انسانی آن حرفی نیست، صدها تن از برومندترین و پاکیزهترین فرزندان ایران به جرم عشق به آزادی و سربلندی وطن به قربانگاه روانه شدند، اما چگونه و با کدام دلیل میتوان فداکاری این انسانهای شریف و بیباک را بیموقع و بیحاصل خواند؟
قیام مسلحانه ۱۸ تیر با همه ضایعات و تلفات دردناکش، نه بیموقع بود و نه بیحاصل، برای فهم این واقعیت کافی است ماهیت آن را بررسی کنیم و در خط تاریخیاش قدم برداریم.
متولیان رژیم از آخوندهای مسئلهگو مانند رفسنجانی و ریشهری و خامنهای تا کلاهیهای مدرسهرفته چون بنیصدر و رجوی که بر سر تقسیم “افتخار کشف” و لودادن قیام بجان هم افتاده بودند – تمام تلاش و تقلای خود را بهسوی این مقصود کشیدند که بر این خیزش ملی برچسب “کودتا” بزنند و این همه بهخاطر آن بود که ارزشهای واقعی آن را از چشم مردم پوشیده بدارند و بر آثار بیداری بخش و امیدساز آن پرده بیندازند. غافل که بخصوص در این روزگار آگاهی به خصلت “کودتا” از فرط اتفاق نیازی به مباحث معضل و پیچیدهٔ حقوقی و سیاسی ندارد، هر طفل دبستانی اگر نخوانده قطعاً شنیده است که کودتا حرکتی است برای انتقال حکومت از دستی به دست دیگر و فاقد پشتوانه مردمی، سیر و تحولی در کارش نیست، تکانی است از امروز به فردا که یا به نتیجه میرسد و یا شکست میخورد و شکست آن پایان آن است. حالی که قیام ۱۸ تیر جنبشی بود در راستای مبارزات طولانی ملت ایران در راه آزادی و استقلال.
سرداران قیام چشم در چشم ملایان و پارکابیهای کلاهی آنها بارهاوبارها گفتند که ما به راه مصدق قدم گذاشتیم و به هواخواهی از میراثدار صدیق او بختیار بپا خاستیم. ازاینروی جنبش ۱۸ تیر مرحلهای از مراحل نهضت ملی ایران بود. نهضتی که ستارخانها و مصدقها و همهٔ رزمندگان راه مشروطه و شیفتگان دمکراسی را دربرگرفته است.
بدین جهت آخوندها و تمام طیف درماندهای که از چپ و راست خود را به ردای آن بند کرده بودند، با همهٔ یقهدرانیهای تبلیغاتی و مخصوصاً دلبریهایی که برای جلب عنایت امام از خود نمودند موفق نشدند کسی را بفریبند و داوریها را به سود خود بچرخانند.
ترکیب قهرمانان قیام خود بهتنهایی افسانهٔ “کودتا” را به رسوایی میکشید و به هرکس که اندک تمیزی بهره داشت، میرساند که این جنبشی است برآمده از قلب ملت. شرکتکنندگان در آن نهتنها از اهرمهای قدرت نصیبی نداشتند که حتی فاقد سلاح کافی به تعداد افراد بودند.
ارتشیان غیرتمندی که آن روز قد مردانگی افراشتند، تا چه حد بر نتایج کار خود امیدوار بودند؟ – نمیدانیم، ولی قدرمسلم این است که آنها میدانستند با دست تقریباً خالی به مقابله با حکومتی تا بن دندان مسلح رفتن چه معنایی دارد.
این خصلت تمام حماسههای مقاومت و مبارزه در تاریخ جهان است. نفس این گونه پیکارهای رهاییبخش نابرابری نیروها و به استقبال خطر رفتن و خطرکردن است و فضیلت آنها نیز در تمام تاریخ همین بوده است.
در قیام ۱۸ تیر کسی، کسی را به میدان نفرستاد، وعدهای و بشارتی بر مقام و جاه در میان نبود. نیروهای پراکندهای در سراسر مملکت بودند که تنها با گرمای عشق به وطن و ایمان به آزادی و دمکراسی به هم جوش خورده و حتی نادیده یکدیگر را جسته بودند. پیکرهٔ اصلی جنبش را نظامیان میساختند که بهتر از هرکس میتوانستند در آن فضای خفقان و در آن شرائط پراکندگی مکانی نیروها، بخت توفیق خود را عیار بزنند.
آنها شباهتی به اوباش بسیجی و مغز شستهٔ خمینی نداشتند، کسی کلید بهشت به گردنشان نیاویخته و بر همخوابگی با حوریان نازکاندام بشارتشان نداده بود. در محاسباتشان بهیقین احتمال شکست و ناکامی وارد بوده است. مشاهدات یک سال و نیمه در رژیم آخوندها تردیدی در دل آنها باقی نمیگذاشت که اگر موفقیت روی نکند، باید جان خود و بستگان خود را بهعنوان بهای شکست بپردازند. بااینهمه قدم سست نکردند و جانانه به میدان آمدند. آنها بیهیچ گفتگو میدانستند که این یک “شکست” مطلق نخواهد بود، در بطن خود نطفهٔ “پیروزی” را خواهد پرورد و کمترین میراثش نشر این واقعیت خواهد بود که ریشههای مقاومت در این سرزمین ستبر و زنده است “و آنقدر زنده که حصار بلند دروغ و ترس را رهم میکوبد. آنها باشعور کامل و روشنبینی تمام موقع خطیر “زمان” قیام را نشان کردند، زیرا حرکت خود را حتی در وجه ناکامی نیز بیموقع و بیحاصل نمیدیدند.
قیام بهموقع بود: زیرا هجده ماه از حکومت تاریکی میگذشت و بندهای اختناق لحظهبهلحظه تنگتر میشد و مردم بیدفاع را بهسوی اشباح ناامیدی سوق میداد.
هیچ چشماندازی از نجات بجای نبود و ظلمت دمادم غلیظ میشد، بسیاری خود را چون غریقانی میدیدند که بخاشاکی نیز دست ندارند. در چنین جّو هولانگیز و امید شکنی بود که ناگهان صفیر قیام یا به قول ملّاها “کودتای نوژه” به گوششان رسید. ملاها با دستپاچگی در آن لحظات هیچ ندانستند که صلاحشان در خاموشی است، شتابزده به دست خود آتش در کانون مقاومت مردم ریختند، محققیها و جهانگیریها را به مصاحبه آوردند و مردم پیام پردلی و جسارت را از ورای تصاویر تلویزیونی دریافت کردند.
آری سرداران قیام ۱۸ تیر “بموقع” تحفهٔ امید را به ملت اسیر خود هدیه کردند. ملایان که گمان میبردند ساخت زیربنای “جمهوری” شان را به پایان رساندهاند و دیگر میتوانند بیدغدغهٔ خاطر به حکومت و غارت بپردازند، از آن زمان مجبور شدند تا بخشی عظیم از درآمد خود را بکار خنثیکردن مبارزات مردمی اختصاص میدهند. ولی هراندازه زمان گذشت بهمان اندازه دریافتند که سلطه بر چنین مردمی آسان نیست، چنانکه اینک هفت سال از “انقلاب ظفرمندشان” میگذرد و آنچه از قساوت و نامردمی اندوخته بکار گرفتهاند؛ ولی هنوز هم ناگزیر از “خسران ضدانقلاب” مینالند و به خود میپیچند، اما این تازه یک جنبه خاص از آثار حادثه است. فراموش نکنیم که جانبازان ۱۸ تیر اولی لکهٔ ی سیاه را بر نمای خارجی بنای سست پایهٔ جمهوری اسلامی نقش زدند و حالی که “حکومت” ملایان به هزار ترفند تلاش میکرد تا مشروعیت نظام جدید را بر اساس اجماع و اتفاق “امت” به جهانیان تزریق کند. قیام ۱۸ تیر و مخصوصاً ترکیب شرکتکنندگان در آن که غالباً از پایینترین درجات ارتش و از محرومترین طبقات جامعه بودند، پرده از واقعیت پنهان برگرفت و به دنیا حالی کرد که همگامی ملی با رژیمی که با خون ارتزاق میکند، افسانهای بیش نیست.
آری این نیز ثمری است که باید قدر و ارزش آن را شناخت و پذیرفت که از خون آن عزیزان قهرمان چه نهالهای برومندی سرکشیده است. آخوندها و شرکای آنها (که بسی علیرغم آن خاکساریها و دلبریها در پیشگاه امام با دست امام به زبالهدانی پرتاب شدند)، تصور میکردند فقط طبقه خاص و مرفهی را در برابر خود دارند و میتوانند قشرهای متوسط و محروم جامعه را با بشارتهای دروغ به دنبال خود بکشند. قیام تیر ۱۸ تیر به آنها آموخت که سخت کور خواندهاند. قیام واقعیت تلخی را بر آنها خواند که:
سرباز وظیفه محمود کیهانی همان قدر به آزادی و استقلال ایران عاضق است که سرتیپ آیت محققی و… مرتضی سوهانکی لبنیاتفروش به همان درجه دلبستهٔ دمکراسی است که سرگرد خلبان فرخزاد جهانگیری فارغالتحصیل دانشگاه نظامی، قمرالملوک حجازی خانهدار با همان فداکاری و از خودگذشتگی قدم در راه مبارزه با استبداد مینهد که سرهنگ محمـدرضا زاد نادری… و قلب شهریار نوردانش آموز به همان تندی به عشق ایران میتپد که دل مهندس رضا مرزبان مهندس الکترونیک… پس بگذار آخوند حرامی آنچه دلتنگش میخواهد بگوید و بنویسد. قیام ملی ۱۸ تیرماه ۱۳۵۹ آغاز مبارزهٔ باز و علنی ملت ایران علیه رژیم خفقان و استبداد بوده است.
نظامیان و غیرنظامیان دلاوری که در این جنبش ملی جان خود را برای ملت خود ارمغان کردند. در ظلمت وحشتزا چراغ امید را افروختند و درسهای عبرت بخش و گران بهائی نیز به هموطنان خود آموختند. نخست آنکه در راه آزادی آمادگی به ایثار و جانبازی شرط اول و اول قدم است. دوم آنکه نیت اگر به خیر و اعتلا وطن و آزادی و دریدن پردههای تزویر تعلق گیرد، شکستی در کار نخواهد بود. آن زنان و مردان جانباز با هستی خود قول تاریخ را تکرار کردند که آری: گاه هست که کلمات “پیروزی” و “شکست” از این پوستههای خشک لغات بیرون میآیند و یکی جای دیگری را پر میکند.
با انتظار تجلیلی شایسته از عظمت روح این انسانهای والا در برابر خاطرهٔ عزیزشان سر تعظیم فرود میآوریم.
قیام ایران
شماره ۳۴ مسلسل ۱۵۹
پنجشنبه ۱۹ تیر ۱۳۶۵ – ۱۰ ژوئیه ۱۹۸۶