زن

اوج پرواز هنر خلقت زن بوده و بَس
افرینش همه خرسندازاین هوده و بس
زن بود گوهر بی چون و چرای هستی
اتشِ  سَر کِش  بالندگی  و سَر مستی
چشمه زندگی و زایش و سازندگی است
او نُماد همه  زیبایی و  ارزندگی  است
نیک بنگر تو بر این  بوم  و بَر مزدایی
چامه ای گوشنواز است زن و شیدایی
سرزمینی که سرود و سخن اش بی همتاست
زن دراین پهنه ی بیدار نگینی بیتاست
دفتری نیست تهی نام و نشانی از او
چون شراب اَزلی ریخته در جان سبو
ایزد خرمی و دانش وآب است وزمین
پیکرش ؛  جایگه  پرورش  دُر  ثمین
هنری گر متبلور  شده  از  مرد  هنر
بی گمان مِهر بتی بوده ورا در دل و سر
سخن عشق اگر دلکش ونغز است و بهین
وام شیرینی آن از زن و مِهر است و همین

گیتی پورفاضل
۱۳۸۴/۵/۱۸

مطالب مرتبط