پراکنده‌گویی‌های پایان هفته ۲۰۸

پیشکش به کسانی که بر فرهنگ قدردانی تأکید دارند و در گسترش آن می‌کوشند.

۱- به گمانم اکثریت جامعه بر ارزش زمان توافق دارند، و هدر دادن زمان را همانا هدر دادن زندگی می‌دانند. زمان از دست‌رفته، هرگز برنمی‌گردد. مدیریت زمان مهارت و هنری است که تسلط ما را بر زندگی و لذت بردن و بهره‌برداری حداکثری از آن را ممکن می‌کند.

۲- شجاعت “نه گفتن” یک هنر است، هنری که کنترل ما را بر زندگی‌مان ممکن می‌کند. فقدان این هنر به معنای سپردن تصمیم‌گیری و مدیریت زندگی خود به دیگری است.

۳- باورهای محدودکننده دام‌هایی هستند که ما را نه‌تنها از پیشرفت بازمی‌دارند بلکه پسرفت ما را هم تضمین می‌کنند. بررسی باورهای خود و به دام باورهای محدودکننده نیفتادن، یک ضرورت و یک هنر است.

۴- افرادی که اولویت‌های زندگی را قربانی امور بی‌اهمیت می‌کنند، و از تمرکز بر اولویت‌ها طفره می‌روند، به پیشباز باختن می‌روند.

۵- تفویض اختیار از سوی رهبر یا مدیر به دیگران، به معنای اعتماد به کسی است که اختیار به او تفویض می‌شود. اگر رهبر یا مدیری از تفویض اختیار خودداری کند و همه تصمیمات را خود بگیرد و همه کارها را خود بخواهد انجام دهد، نه‌تنها تخم بی‌اعتمادی را پراکنده می‌کند، بلکه سدّ راه پیشرفت دیگران هم می‌شود.

۶- مهارت‌هایی که امروز کسب می‌کنیم، تجربیاتی را که به‌دست می‌آوریم، مطالعاتی که می‌کنیم… ما را آماده برخورد با چالش‌های فردا می‌کند.

۷- یک رهبری موفق می‌پرسد، گوش می‌دهد، ارتباط برقرار می‌کند، واگذار می‌کند، تربیت می‌کند، تمرکز می‌کند، و پیش از هرچیزی قادر به رهبری خویش است.
رهبران موفق و بزرگ می‌دانند که همه‌چیز را نمی‌دانند، پس مرتب می‌پرسند، با گوش دادن به حرف‌های دیگران اعتماد کسب می‌کنند، مفاهیم پیچیده را با واژه‌های ساده برای درک دیگران بیان می‌کنند تا ارتباط ایجاد کنند، با مربی‌گری به دیگران در ساخت مسیر رو به آینده، رشد و پیشرفت کمک می‌کنند، با واگذار کردن اختیارات به دیگران به آن‌ها انگیزه می‌بخشند، در مدیریت زمان مهارت کامل دارند، و رهبری را در زندگی واقعی به‌طور روزانه تمرین می‌کنند و نه فقط بر روی کاغذ!

۸- قوه تشخیص (هدایت‌کننده تنش بین تغییر و ثبات) موضع‌گیری درست، تصمیم‌گیری سنجیده و حرکت مناسب را برمی‌گزیند. افرادی فاقد قوه تشخیص، کنترل زندگی خود را به فریبکاران می‌سپارند.

۹- اگر تصمیم‌گیری‌ها با اهداف هماهنگ نباشند، هر نوع حرکتی به نتایج فاجعه‌بار منجر می‌شود.

۱۰- پیروزی در یک هدف جمعی حاصل تلاش جمعی است و از مزایای آن همه اعضا باید برخوردار شوند، و افتخار نصیب همه شود؛ ولی مسئولیت شکست در هر هدف جمعی به عهده سرپرست آن پروژه/سازمان/گروه/و یا جامعه است و سرپرست باید مسئولیت شکست را بپذیرد. سرپرست می‌تواند رهبر یک جامعه، مدیرعامل یک سازمان، و یا مدیر یک پروژه باشد.

۱۱- به کسانی که شما را در برابر جنایات دعوت به سکوت می‌کنند، از شما می‌خواهند اعتراض نکنید، تحمل کنید، کوتاه بیایید، صرف‌نظر کنید، سازش کنید… به آن‌ها اعتماد نکنید چون اکثرشان با همان جنایتکاران شریک‌اند.

۱۲- در زندگی هر کسی اولویت‌هایی وجود دارد که تأکید بر آن‌ها از ویژگی خاصی برخوردار است. اولویت‌ها از طریق حذف چیزهای بی‌اهمیت، حذف هدفمند، تعیین می‌شوند. اولویت‌ها هرچه محدودتر، بهتر و کامل‌تر! هرگز تصور نکنید که کارهای متعدد و زیادی را می‌توانید انجام دهید؛ چنین کاری ما را نابود می‌کند.

۱۳- بسیاری از مخالفان رژیم اسلامی حاکم بر ایران را می‌شناسم که در گفته‌ها و نوشته‌هایشان به رژیم راه‌حل می‌دهند تا خود را نجات دهد. برخی از آنان شاید مخالفان واقعی نباشند و اگر راه‌حل دهند تعجبی ندارد. ولی کسانی که مخالف واقعی هستند چرا؟ آیا نمی‌دانند چه می‌گویند و می‌نویسند؟ یکی از راه‌های شناخت مخالفان واقعی و دروغین رژیم، اتفاقاً با خودداری از ارائه راه‌حل و یا ارائه آن است. رویکرد مخالفان واقعی باید ندادن راه‌حل به رژیم باشد و هر کسی که راه‌حل به رژیم ارائه می‌کند تا رژیم خود را نجات دهد، مخالف واقعی رژیم حاکم نیست! علاوه بر این، مخالفان واقعی باید از تصمیمات نادرست و نسنجیده رژیم تمجید کنند و اگر رژیم تصمیم درستی می‌گیرد که به بقای خود کمک کند، چنان تصمیمی را بر علیه منافع ملی ببینند و به آگاهی عموم برسانند.

۱۴- همه ما همه‌چیز را نمی‌دانیم؛ این یک اصل پذیرفته شده است! اما بسیاری از ما وقتی در برابر پرسشی قرار می‌گیریم که هیچ اطلاعی از موضوع نداریم، شهامت گفتن واژه «نمی‌دانم» را نداریم و چیزهایی را به‌عنوان پاسخ سرهم می‌کنیم و تحویل پرسش‌کننده می‌دهیم. شوربختانه تعداد چنین پاسخ‌گویانی کم هم نیست و نقشی خطرناک در گمراهی و گسترش ناآگاهی عمومی دارند.

۱۵- مرزهایی را در زندگی خود تعیین کنیم تا هم انرژی‌مان هدر نرود و هم گویای ارزش‌های ما باشد؛ هم‌زمان به مرزهای تعیین‌شده توسط دیگران هم احترام بگذاریم.

۱۶- کسی که به‌عنوان آموزگار در کلاس درس می‌دهد اگر نتواند علاوه بر آنچه دروس رسمی برای دریافت مدرک از سوی دانش‌آموز است، درس زندگی به شاگردانش بدهد، شایسته مقام آموزگاری نیست.

۱۷- کسی که از توانایی‌ها، استعداد و پتانسیل خود سنجیده و حداکثر استفاده را نکند، به خود ستم می‌کند، حقوق خود را نقض می‌کند، به جامعه زیان می‌رساند و به گونه‌ای جرم مرتکب می‌شود.

۱۸- اگر بر عقایدی پافشاری کنید که حاصل اندیشیدن و مطالعه کردن نیست، به خود توهین می‌کنید، به دیگران مجوز تمسخر کردن خود را می‌دهید، و با عمل خود بر اساس عقاید خود به دیگران آسیب و زیان می‌رسانید یعنی مرتکب جرم می‌شوید.

۱۹- تأکید بر حقوق بنیادین اعضای یک جامعه از جمله رفاه، عدالت اجتماعی، آزادی، حق انتخاب آزاد، برابری، دموکراسی، توسعه‌یافتگی می‌تواند دری باشد به‌سوی برون‌رفت از بن‌بست و بحران، و رهایی از سلطه حاکمان بحران‌آفرین.

۲۰- اگر امروز بیگانگان برای حفظ منافع خود در ایران و در منطقه خاورمیانه، برای رویارویی با رژیم مذهبی حاکم دنبال راه‌حل می‌گردند، آیا این دقیقاً به این معنا نیست که ما ایرانیان ناراضی و مخالف رژیم برخاسته از آخوندیسم در ۴۷ سال گذشته از ارائه یک راه‌حل عملی برای رهایی از بن‌بست تاریخی با شکست مواجه شده‌ایم؟

هما ناطق:
پرونده من چه‌بسا نابخشودنی‌تر از دیگران باشد چون در زمان انقلاب هم مدرس بودم و هم محقق! بدا که شور انقلاب چنان ورم داشت که اندوخته‌ها و دانسته‌ها را به زباله‌دانی ریختم، در همرنگی با جهل جماعت به خیابان‌ها سرازیر شدم. ادیبانه‌تر بگویم، گه زدم و به‌قول صادق هدایت اکنون آن را «قاشق‌قاشق» می‌خورم، و پشیمان از خیانت به ایران. گوشه‌ای خزیده‌ام تا چه پیش آید.
گرچه قرن‌ها پیش طالب آملی گفته بود:
پای ما کج، راهبر کج، قصد کج، راه کج، روزگار به‌کام

هفته‌ای دلپذیر و خاطره‌انگیز را برای شما و عزیزانتان خواهانم.

ایران هرگز نخواهد مرد!
در نهادینه کردن مرام انسانیت کوشا باشیم.

امروز در آمریکا روز شکرگزاری است. به همه آن‌هایی که این روز را گرامی می‌دارند، شادباش می‌گویم.
دکتر ابراهیم بی‌پروا

مطالب مرتبط