پراکندهگوییهای پایان هفته ۲۰۷
پیشکش به انسانهای فروتنی که بیهیچ ادعایی و دور از هیاهو، بیوقفه از حقوق، آزادی و کرامت انسان دفاع میکنند.
۱. زندانی کردن هر فرد بهخاطر اندیشه و گرایش سیاسی—even اگر در تضاد کامل با باورهای من باشد—بهشدت محکوم است و آن را جنایتی حکومتی میدانم. اما زندانی بودنِ یک فرد را معیار شایستگی برای سپردن مناصب اجرایی، تصمیمگیری، قانونگذاری، قضایی، فرماندهی یا دیپلماسی در آینده کشور نمیدانم؛ چنین رویکردی در بهترین حالت سادهانگاری و در بدترین حالت میتواند زمینهساز فاجعههایی بدتر از آنچه امروز در ایران میبینیم باشد.
۲. مخالفان واقعی رژیم حاکم بر ایران، همزمان با متحدان و شرکای آن—ونزوئلا، کره شمالی، چین، روسیه، و نیز گروههایی همچون حماس، حوثیها، حزبالله، حشدالشعبی و…—نیز مخالفاند. اگر فرد یا جریانی ادعای مخالفت با حاکمیت مذهبی تهران را داشته باشد، اما در برابر این کشورها و گروهها سکوت کند یا مواضعشان را تأیید نماید، مطمئن باشید مخالف واقعی رژیم آخوندی نیست.
۳. تحصیلات رسمی تنها آغاز راه و نخستین پله برای زندگی موفق است. آنچه مسیر انسان را میسازد، فراتر از آموزش رسمی است: خودآموزی و یادگیری غیررسمی، تجربههای کاری و اجتماعی، ارتباطات، بهروز نگهداشتن دانش و مهارت، مشارکت مدنی و سیاسی، کار گروهی، تصمیمگیری سنجیده، اندیشیدن و کنجکاوی برای ارائه ایدههای نو، و بهکارگیری خرد و منطق در امور. تحصیلات رسمی لازم است، اما هرگز کافی نیست.
۴. عادات خوب و بد سرنوشت ما را رقم میزنند. عادت به مطالعه، ورزش و معاشرت با افراد سازنده، ما را به مسیر رشد میبرد؛ در مقابل، عادتهای مخرب مانند مصرف مواد مخدر، افراط در الکل، پاسخگویی نسنجیده، خشونت و تصمیمگیری شتابزده میتوانند زندگی را به تباهی بکشانند. مراقب عادتهایمان باشیم.
۵. برای شروع بسیاری از کارها هیچگاه دیر نیست، اما هرچه زودتر، بهتر—به شرط داشتن تواناییهای فکری، جسمی، مالی یا عاطفی. مبارزه با رژیمهای خودکامه، حمایت از حقوق انسانی، یافتن رسالت فردی و ملی، و یادگیری مهارتهای تازه هرچه زودتر آغاز شود، ثمربخشتر خواهد بود.
۶. در آغاز هر کاری، داشتن حداقلی از مهارت، دانش، تجربه (یا بهرهگیری از تجربه دیگران) و برنامهریزی ضروری است؛ در غیر اینصورت، نتیجه میتواند فاجعهبار شود. نمایندگان مجلس، وزیران، استادان دانشگاه، مدیران دولتی و خصوصی، مهندسان، قضات و… اگر فاقد این حداقلها باشند، در سطح کلان ناکارآمدی و بحران میآفرینند.
۷. اگر اندیشیدن مهمترین وظیفه انسان است، پذیرش، دومین وظیفه مهم اوست و نشانه بلوغ فکری. همانگونه که اندیشیدن دشوار است، پذیرش نیز آسان نیست. بپذیریم اشتباه کردهایم؛ بپذیریم برخی چیزها ارزش اندیشیدن ندارند؛ بپذیریم گاهی وارد رابطههای خطرناک شدهایم؛ بپذیریم چیزهایی را باید رها کرد و برای چیزهایی باید جنگید—even به قیمت جان؛ بپذیریم که هرچه بدانیم، هنوز نادانیم.
۸. ناپلئون بناپارت میگوید در جنگ، نسبت روحیه به نیرو سه به یک است. اگر این سخن را بپذیریم، میتوان گفت در جنگ ۱۲روزه اخیر، افزون بر برتری تسلیحاتی اسرائیل، فقدان روحیه و اراده در نیروهای وابسته به رژیم ایران نقش مهمتری در شکست آنان داشت.
۹. ادغام دولت و دین یعنی مرگ عقلانیت سیاسی و مدیریتی، و نتیجه آن جامعهای است گرفتار بحرانهای بیشمار؛ همانگونه که امروز در ایران میبینیم. پافشاری بر جدایی دین و دولت، رسالتی ملی است.
۱۰. کمک به دیگران—بهویژه نیازمندان، چه مالی، چه فکری و چه عاطفی—رفتاری ارزشمند است، بهشرط آنکه:
الف) کمککننده به خود آسیب نزند.
ب) تعادل را رعایت کند.
پ) به اندازه نیاز افراد یاری برساند.
ت) کمکگیرنده سوءاستفاده نکند.
ث) قدردان باشد و کمک را وظیفه نداند.
ج) کمککننده ساختاری ایجاد نکند که دیگران انتظار دائمی کمک از او داشته باشند.
۱۱. نمیدانم چرا برای بسیاری دشوار است بگویند «نمیدانم» وقتی نمیدانند؛ «اشتباه کردم» وقتی اشتباه کردهاند؛ «نمیتوانم نظر بدهم» وقتی اطلاعی ندارند؛ «این رابطه را باید پایان داد» وقتی ادامهاش آسیبزاست؛ «این کار را نمیخواهم یا نمیتوانم انجام دهم» وقتی توان یا علاقهای نیست؛ یا «با نظر شما موافق نیستم» وقتی واقعاً مخالفاند.
۱۲. رهبران خودمحور همچون سیاهچالههاییاند که انرژی جامعه را میبلعند و مردم را فرسوده میکنند.
۱۳. هیچکس را نباید از حق اندیشیدن درباره خود محروم کرد؛ این حق طبیعی هر انسان است. اما بهتر است فراتر از خود نیز بیندیشیم: به احساس و نیاز دیگران، به پیامدهای تصمیمات خود، و به خیر جمعی.
۱۴. قدرت الهامبخشی یک فرد، معیاری مهم برای سنجش توان رهبری اوست.
۱۵. رهبرِ موفق در پی خشنودی مردم است؛ خشنودیای اخلاقی که تعهد میآفریند. رهبرانی که از خشنود ساختن مردم میگریزند، دچار اختلالی درونیاند، نفوذشان را از دست میدهند و سرانجام تنها میمانند. رهبر اخلاقی که در پی سود دیگران باشد، قادر به تغییر جهان است.
۱۶. پیروزی واقعی یک رهبر سیاسی در میدان جنگ نیست، بلکه در دل و ذهن جوانان است؛ با فراهم کردن زمینههای آموزش، آگاهی، نوآوری و شکوفایی برای آیندهای بهتر.
۱۷. پافشاری اقتدارگرایان بر ماندن در قدرت، خلاف خواست اکثریت، جز زوال و ویرانی به بار نمیآورد. فروپاشی همیشه با انفجار آغاز نمیشود؛ گاه نتیجه فرسایش طولانی و سکوت است.
۱۸. بلاتکلیفی یک جامعه، روان مردم را فرسوده میکند؛ و این همان حالتی است که امروز ملت ایران در آن بهسر میبرد. تداوم بلاتکلیفی یعنی دوام رژیم و افزایش شمار قربانیان.
۱۹. حکومتی که با اندیشمندان و پژوهشگران علوم اجتماعی ستیز کند، نه تنها خود را تضعیف میکند، بلکه به جامعه و روند رشد علمی آسیب میزند. اندیشمندان علوم اجتماعی وجدان نقاد جامعهاند و تنها در فضایی امن و آزاد میتوانند رسالت خود را انجام دهند—فضایی که در ایرانِ تحت سلطه حاکمیت مذهبی تقریباً ناممکن است.
۲۰. در حالت عادی باید جذب کرد، پیوند زد و ادامه داد؛ اما اگر چیزی یا کسی بر زندگیات تأثیر منفی میگذارد، آزارت میدهد، مانع رشدت میشود، انتقاد مخرب میکند، حقت را پایمال میکند، عادات خطرناک دارد، یا در خدمت خودکامگان است و از هر وسیله غیراخلاقی بهره میبرد، در حذف و جدایی تردید نکن؛ بیدرنگ اقدام کن.
قرهالعین
نخستین زن در تاریخ معاصر ایران بود که با اراده خویش حجاب از چهره و تن برگرفت و در جمع مسئولان ظاهر شد. با این اقدام جسورانه، سنگبنای نخستین حرکت آشکار علیه حجاب اجباری را در جامعه اسلامی ایران گذاشت و جرقهای مهم در مسیر آگاهی و رهایی اندیشه زد.
قرهالعین با رفتاری برخلاف دستورهای مذهبی و شرایط اجتماعی زمانه، با آشکار کردن چهره خود، کوشید نخستین کسی باشد که سنتهای کهنه را درهم میشکند و راهی نو برای طرح اندیشههای انسانی و آزادیخواهانه میگشاید.
آرزومند هفتهای دلنشین و خاطرهانگیز برای شما و عزیزانتان هستم.
ایران هرگز نخواهد مرد!
در نهادینه کردن مرام انسانیت کوشا باشیم.
دکتر ابراهیم بی پروا



















