ورود به چندبحرانگی جهانی و ضرورت جراحی در صفوف ملی
تحلیل سیاسی نهضت مقاومت ملی ایران
جهان بار دیگر در آستانهی بازتعریف نظم و توازن خود ایستاده است؛ نظمی که با افزایش تنش میان ایالات متحده و دولت ونزوئلا، تغییر ساختاری در وزارت دفاع آمریکا، تشدید حضور نظامی اسرائیل در اراضی اشغالی، و تشدید بحرانهای زیستمحیطی در خاورمیانه، بهویژه در ایران، چهرهای نگرانکننده یافته است. این مجموعهی تحولات در ظاهر پراکنده، اما در باطن، همچون قطعات یک پازل واحد، از واقعیتی عمیقتر حکایت دارد:آشکارتر شدنِ ورود جهان به مرحلهی جدیدی از چندبحرانگیِ سیاسی، اقتصادی و اجتماعی.
تبدیل وزارت دفاع آمریکا به «وزارت جنگ» معنایی نمادین اما واقعی دارد؛ واشنگتن بار دیگر به سمت احیای الگوی مداخلهگری مستقیم در سیاست بینالملل حرکت میکند. در شرایطی که شکاف طبقاتی و بحرانهای داخلی در آمریکا رو به افزایش است، تمرکز بر «خطر خارجی» و صدور تنش به خارج از مرزها، همان نسخهی کلاسیکی است که نظام سیاسی آمریکا بارها برای حفظ انسجام درونی خود به کار برده است. این بار، تقابل با ونزوئلا و تلاش برای کنترل منابع انرژی و بازارهای نوظهور آمریکای جنوبی، بخشی از همان سیاست فرسوده اما تکرارشونده است.
در سوی دیگر، منطقهی غرب آسیا شاهد تعمیق بحرانهای قدیمی در لباسی تازه است. دولت اسرائیل، با پشتیبانی بخشی از نیروهای افراطی در درون خود و سکوت نسبی قدرتهای بزرگ، بهتدریج حضور نظامیاش را در مناطق فلسطینینشین و بلندیهای جولان گسترش میدهد. هدف آشکار است: تجزیهی سرزمینی و ایجاد شکافی جغرافیایی میان مناطق فلسطینی برای جلوگیری از شکلگیری یک کشور مستقل و پیوسته. این سیاستِ اشغال، اگرچه با شعار امنیت اسرائیل توجیه میشود، در حقیقت تلاشی برای پاکسازی ژئوپلیتیک منطقه از صدای استقلالطلبانهی مردم فلسطین است. ادامهی این روند، نه تنها کرامت انسانی را بیش از پیش لگدمال خواهد کرد، بلکه بستر گسترش جنگ به سراسر منطقه، از جمله در مرزهای ایران، را نیز فراهم میسازد.
در داخل کشور، نشانههای بحران بهگونهای عریانتر از همیشه نمایان شده است. بحران «آب» به مرحلهای رسیده که دیگر نمیتوان آن را صرفاً مسئلهای زیستمحیطی دانست؛ این بحران به موضوعی امنیتی و حتی سیاسی تبدیل شده است. نابودی منابع آبی، خشک شدن تالابها، و رقابت مناطق مختلف برای دسترسی به آب آشامیدنی، خطر درگیریهای محلی و منطقهای را افزایش داده است. حکومت، که سالهاست هیچ نشانهای از مدیریت ملی در آن دیده نمیشود، بهجای اتخاذ سیاستی علمی و عادلانه در تخصیص منابع، در حال سپردن این بحران به تقدیر و تنشهای اجتماعی است. طبیعت، در برابر چنین بیمسئولیتی، دیر یا زود ضربهی نهایی خود را وارد خواهد کرد.
در این میان، پدیدهی تازهای در فضای رسانهای کشور به چشم میخورد: روایتسازیِ هدفمند پیرامون ریزش در صفوف نیروهای نظامی و تداعی شورش درون ساختار دفاعی کشور. این روایتها، که اغلب توسط رسانههای وابسته به قدرتهای خارجی یا جریانهای فرصتطلب داخلی بازنشر میشود، بیش از آنکه واقعیت داشته باشد، ابزاری برای انحراف افکار عمومی از بحرانهای واقعی است. تکرار چنین اخبار بیسند، در عمل به سود همان ساختار مافیایی قدرت تمام میشود که از بحران تغذیه میکند. حاکمیت، با بهرهبرداری از این روایتها، هم افکار عمومی را به حاشیه میبرد و هم از فشار اجتماعی نسبت به بحران معیشت و محیط زیست میکاهد.
برآیند این تحولات، چهار محور اصلی را پیش روی ما قرار میدهد:
1- گزینش آگاهانهی الگوی جنگهای فرامرزی توسط ایالات متحده بهعنوان ابزار فرار از بحران داخلی و بازسازی انسجام ملی مصنوعی.
2- تشدید بحران استقلال مردم فلسطین و زیر پا گذاشتن کرامت انسانی در سایهی سیاست اشغالگرانهی اسرائیل، که میتواند کل منطقه را به جنگی فراگیرتر بکشاند.
3- پاسخ قاطع طبیعت به سوءمدیریت حکومت ایران، بهویژه در بحران آب، که احتمالاً نخستین جرقهی درگیریهای داخلی آینده خواهد بود.
4- خلق موضوعات انحرافی در رسانهها برای تخریب آگاهی جمعی و جلوگیری از شکلگیری جنبشهای مطالبهگر واقعی.
در چنین شرایطی، نیروهای ملی ایران نمیتوانند با تکیه بر ابزارها و روشهای گذشته به مقابله با این وضعیت بپردازند. جهان تغییر کرده و بحرانها چندلایه شدهاند؛ ازاینرو، ادامهی شیوههای کهنهی سیاسی، به معنای عقبماندن از واقعیت است. حل مسئلهی سیاسی ایران در چارچوب مدلهای سنتیِ جناحی و محفلی، دیگر ممکن نیست. از طرفی نیز زمان برای بازسازی نظری و اجرایی اندک است و ضرورت یک جراحی عمیق در میان نیروهای سیاسی ملی هر روز محسوستر میشود.
این جراحی، پیش از هر چیز، به معنای بازنگری در اولویتهاست. نیروهای ملی باید بپذیرند که شکل حکومت آینده (پادشاهی یا جمهوری) نباید پیششرط همکاری باشد. بلکه جمهوریت، بهعنوان اصل اتکا به ارادهی ملت، میتواند محور توافق قرار گیرد، بیآنکه هیچکس بر دیگری پیشی جوید. در مقابل، تمرکز باید بر نجات میهن از فروپاشی اجتماعی، زیستمحیطی و اقتصادی باشد—و این هدف، جز از مسیر اتحاد بر سر اصول پایهای بهدست نخواهد آمد.
بحثهای فلسفی و نظریِ بیانتها باید جای خود را به «اتفاق عمل» بدهد؛ اتفاقی که بر سه ستون استوار است:
- حفظ تمامیت ارضی و هویت ملی ایران،
- پذیرش بر عبور از این حکومت
- اعتقاد به اصول دمکراسی در مدیریت عبور و دوران گذار ، بدون الویت فردی و یا گروهی و حتی اعتقاد به شکل حکومت سیاسی خاص و فقط اعتقاد به جمهوریت نظام آینده و بناشده بر صیانت و حفظ کرامت انسانی، حقوق شهروندی ، حقوق بشر و آزادیهای بنیادین.
نیروهای ملی اگر میخواهند در چشم جامعه مشروع بمانند، باید نشان دهند که قادرند از خود آغاز کنند.با کنار گذاشتن رقابتهای شخصی، کینههای تاریخی و وابستگیهای بیرونی. هیچ نیرویی بهتنهایی قادر به عبور از این مرحله نیست؛ نجات ایران، مأموریتی جمعی است.
در پایان، نهضت مقاومت ملی ایران بر این باور است که جامعه ایران به مرحلهی انفجار خاموش نزدیک شده است. اگر صفوف ملی نتوانند خود را بازسازی کنند، آتشفشان اجتماعی پیش رو، نه فرصت اصلاح، بلکه فاجعهای غیرقابلکنترل خواهد بود.
راهحل در شعار نیست؛ در عمل مشترک است.
ایران دیگر مجالی برای آزمونهای تکراری ندارد.
ایران هرگز نخواهد مرد
نهضت مقاومت ملی ایران
۲۵ آبان ۱۴۰۴ برابر با ۱۶ نوامبر ۲۰۲۵



















