باز خوانی یک بحران تکراری در تاریخ سیاسی ایران
مقاله تحلیلی و سیاسی نهضت مقاومت ملی ایران
در بازار پر هیاهوی سپهر سیاسی ایران، باز هم صدای واقعی یک حقیقت واقعی زیر غبار تبلیغاتِ پر سر وصدا پنهان مانده است. آنکس که اندیشهای اصیل و دکترینِ منافع ملی را عرضه میکند، اما صدایی آرام دارد، بهسختی شنیده میشود. در چنین شرایطی، این جامعه است که باید با درایت و تشخیص، از میان غوغای بیهدف، صدای درست را بیابد. امروز ایران در موقعیتی قرار گرفته که از بسیاری جهات، یادآورِ روزهای پیش از انقلاب ۱۳۵۷ است؛ نه بهلحاظ شکل، بلکه از نظر ماهیت بحران، در همریختگی سیاسی، و نادیدهگرفتن عقل و خرد جمعی.
در سال ۱۳۵۷، مجموعهای از دخالت های خارجی، بیتدبیریهای داخلی و ضعف در مدیریت ملی، زمینهی تغییرات بزرگ را فراهم کرد. در آن دوران، نیروهای گوناگون با اهداف متفاوت، هر یک خود را نمایندهی خواستِ طبقاتی از مردم میدانستند، اما در نهایت ناهماهنگی، فقدان درایت سیاسی و نقشهی روشن و اشتباه در محاسبهی منافع ملی، به سرنوشت تلخی انجامید. دکتر شاپور بختیار، آخرین نخستوزیر مشروطهخواه، با شجاعت و عقلانیت، فریاد هشدار را سر داد و بهای آن را با جان خود پرداخت. آنچه او در عمل به ما آموخت، این بود که استقلال و پیشرفت کشور نه در فریادهای پرهیاهو، بلکه در پایبندی به منافع ملی، عقل سیاسی و اخلاق مسئولانه معنا مییابد.
امروز نیز با گذشت دههها، همان الگوهای تکراری را میبینیم: صداهای بلند، تشکلهای فراوان، اما بدون اجماع و برنامهی مشترک. در ظاهر تکثر وجود دارد، اما در عمل بینظمی و ناهماهنگی. پلورالیسمِ واقعی یعنی تنوع همراه با قاعده، گفتوگو، و احترام به معیارهای روشن. اما آنچه امروز غالب است، کثرت بیقاعدهای است که به جای تقویت دموکراسی، آن را فرسوده میکند. در ایران کنونی دهها تشکلِ ادعاکنندهی «جمهوری» و «ملیگرایی» که هر یک نسخهای متفاوت از معنا و مصداق این مفاهیم ارائه میدهند. این تنوع، اگرچه در نظریه میتواند نشانهی پلورالیسم باشد، در عمل تبدیل به سمی گشته است که روندهای دموکراتیک را مخدوش میکند؛ زیرا وقتی هر گروهی مدعی انحصار نمایندگی مردم شود، میدانِ عمومی به جای صحنهای برای گفتوگوی سازنده، به محفلی برای نمایش منافع شخصی و نشان دادن جلوه شخصی بدل میشود. پرسش کلیدی این است: چند تصور متفاوت از «ملیگرایی» یا «جمهوریخواهی» میتواند مشروع باشد، چنانکه زیربنای عمل سیاسی را متلاشی نکند؟ آیا تشتت موازی و موازیکاری تشکلی میتواند به بلوغ سیاسی مردم منتهی شود یا تنها سطحی از آشفتگی و ناتوانی در همسویی حول منافع ملی را تحکیم میکند؟ هر جریان سیاسی باید مسئولیتپذیر باشد، اهدافش شفاف و برنامهاش قابل سنجش. مشروعیت سیاسی نه از ادعا، بلکه از اعتماد مردم و کارآمدی در عمل زاده میشود. بدون این دو، هیچ تشکلی نمیتواند مدعی نمایندگی مردم باشد.
منافع ملی، فراتر از سهم فردی و گروهی است. بازسازی سیاسی تنها زمانی ممکن است که منافع کشور بر جاهطلبیهای شخصی و رقابتهای فرساینده ترجیح داده شود. تاریخ ایران نشان داده که این ملت هرگز عامل فروپاشی یا جدایی نبوده است؛ اگر بخشهایی از سرزمین از پیکرهی ایران جدا شدهاند، علت آن نه مردم، بلکه تهاجم بیگانگان و بیکفایتی حاکمان بوده است. ملت ایران همیشه پایبند به تمامیت خود ایستاده است. از همینرو، تشکلات سیاسی مدعی مدافع حقوق ملت ایران( در هر خطه ایران) پیش از هر چیز باید نخست مشروعیت و پایگاه اجتماعی واقعی خود را در میان مردم اثبات کنند. تنها زمانی که مطالباتی از جنس تغییر یا جدایی، بهطور آشکار از سوی مردم و با آزادی بیان مطرح شود، میتوان گفت آن جریان نمایندهی آن خواست است؛ در غیر این صورت، چنین ادعاهایی فاقد ارزش سیاسی و در تعارض با منافع ملی است. هر حرکت سیاسی باید با برنامه و رفتار عملی، صداقت خود را به ملت ثابت کند، نه با شعار و ادعا.
حاکمیت ملی آینده باید بر پایهی کرامت انسانی، عدالت اجتماعی، برابری شهروندی و شایستهسالاری استوار شود. در ایران نوین، هیچ زبان، قومیت یا تعلق منطقهای نباید به دلیل زبان یا پیشینهاش مورد تبعیض قرار گیرد، و در عین حال هیچیک از این مؤلفهها نباید خود به ابزار تبعیض و مرزبندی بدل شود. همهی ایرانیان، فارغ از زبان، مذهب یا منطقهی سکونت، باید فرصت برابر برای رشد و مشارکت داشته باشند. اگر فردی از هر قوم یا منطقهای شایستهتر است، شایستگی باید ملاک قرار گیرد، نه تعلقات قومی یا فشارهای سیاسی. در چنین نظامی، معیار ارزش، توانایی و کارآمدی است، نه تبار و وابستگی. این اصل، بهترین پاسخ به هر گرایش جداییطلبانه است، زیرا وحدت ملی را بر پایهی عدالت، کرامت انسانی و شایستگی بازتعریف میکند.
مردم ایران در سختترین دورانها نشان دادهاند که وقتی منافع ملی در خطر است، به صحنه بازمیگردند و مسیر آینده را تعیین میکنند. اما این بار نخبگان باید پیشقدم شوند، از خودمحوری بگذرند و به جای رقابت برای قدرت، برای نجات کشور همکاری کنند. ملت، دیگر فریب وعدههای انتزاعی و شعارهای بیپشتوانه را نمیخورد. آنچه امروز نیاز است، عقلانیت، انسجام و برنامهریزی واقعگرایانه است.
در شرایط جهانی کنونی، که آمریکا درگیر چالشهای اقتصادی داخل و درگیری های نظامی با ونزوئلا است و از سویی اسرائیل هم با بحرانهای داخلی و بین المللی و بویژه مربوط به غزه روبهروست، فرصتی محدود برای بازسازی نقش ملی ایران وجود دارد. نیروهای سیاسی متعهد به ایران باید از این فرصت استفاده کنند تا نشان دهند منافع ملی بر هر مصلحت فردی مقدم است. راه نجات کشور از مسیر جبهه فراگیرملی، گفتوگوی واقعی و تمرکز بر عدالت اجتماعی و رشد پایدار میگذرد، نه از مسیر هیاهو و انشقاق. نه از دل سمینارهای پرطمطراق خارج از کشور و با اسکورت و بادیگاردهای کشور متجاوز به ایران.
ایران امروز بیش از هر زمان دیگری به عقلانیتی تازه نیاز دارد؛ عقلانیتی که نه در گذشته متوقف شود و نه به آیندهای موهوم دل بندد. صدای نجات کشور صدایی آرام است، اما عمیق و روشن: دعوت به همبستگی، به احترام متقابل، و به احیای سیاست ملی بر پایهی اعتماد مردم. نه صدای بلند رسانههای بیگانه، نه فریادهای تفرقهانگیز، بلکه اندیشه و رفتارِ مسئولانه است که میتواند ایران را از این گرداب عبور دهد.
ایران هرگز نخواهد مرد
نهضت مقاومت ملی ایران
۱۲ آبان ۱۴۰۴ برابر با ۳ نوامبر ۲۰۲۵



















