حذف چهار صفر از ریال؛ حذف اقتصاد کشور
بریدن ترمز قطار اقتصاد در سراشیبی سقوط
مقاله سیاسی ، تحلیلی نهضت مقاومت ملی ایران
حذف چهار صفر از واحد پول ملی ایران در ظاهر اقدامی برای اصلاح ساختار مالی و تسهیل مبادلات به نظر میرسد، اما در واقع میتواند به معنای بریدن ترمز قطار اقتصادی کشوری باشد که سالهاست در سراشیبی فروپاشی حرکت میکند. این اقدام، که با هدف «برابر کردن ریال جدید با قران دوره قاجار» معرفی شده، در شرایطی اجرا میشود که اقتصاد ایران با تورمی بالاتر از ۵۰ درصد، کسری بودجه مزمن، کاهش شدید سرمایهگذاری داخلی و فرار گسترده سرمایه مواجه است.
برای عوام، این تصمیم شاید صرفاً تغییری در شکل اسکناس و عددها باشد، اما در سطح کلان، معنایی جز تسلیم در برابر تورم ندارد. حذف صفر بدون پشتوانه تولید و ثبات مالی، تنها نقاب تازهای بر چهره فروپاشی اقتصادی است. در عمل، با این سیاست، دولت نه تورم را مهار میکند، نه نقدینگی را کاهش میدهد؛ بلکه با کوچکنمایی ظاهریِ اعداد، سقوط ارزش پول ملی را عادیسازی میکند.
همزمان، دولت اعلام کرده است که حدود ده میلیون نفر از فهرست دریافتکنندگان یارانه حذف خواهند شد. این تصمیم، درست در میانه بحران معیشت و افزایش قیمتها، نشانهای از بیتوجهی عمیق به بنیانهای اجتماعی و اقتصادی کشور است. حذف صفرها با حذف حمایت از اقشار ضعیف همراه شده و نتیجه آن، گسترش شکاف طبقاتی، فروپاشی طبقه متوسط و افزایش نرخ بیکاری خواهد بود.
در چنین فضایی، بخش خصوصی نه توان سرمایهگذاری دارد و نه تمایل. فضای بیاعتمادی، ناامنی اقتصادی، و نرخ بهره حقیقی منفی، هرگونه سرمایهگذاری مولد را فلج کرده است. نتیجه، همان است که در تحلیلهای اقتصادی تکرار میشود: رکود تورمی مزمن، خروج سرمایه انسانی، و بیانگیزگی ساختاری در تولید.
اما این بحران صرفاً اقتصادی نیست؛ ریشههای آن به فقدان همبستگی سیاسی، ناتوانی در تصمیمسازی جمعی و فروپاشی اخلاق مدیریتی بازمیگردد. در تاریخ ایران، سه عامل همواره ضامن بقا و عبور از بحرانهای بزرگ بودهاند: همبستگی ملی، اجماع نخبگان و شکلگیری جبهههای فراگیر مردمی. این سه ستون، در دورههایی مانند مقاومت در برابر مغولان، جنبش مشروطه، و نهضت ملی شدن نفت به رهبری دکتر محمد مصدق، کشور را از فروپاشی نجات دادند. امروز اما هیچکدام از آن نشانهها دیده نمیشود. جامعه از درون فرسوده شده، نخبگان پراکندهاند و ساختار حکمرانی به فساد سیستمی دچار است.
در چنین شرایطی، اصلاح از درون حکومت نیز دیگر واقعبینانه نیست. تجربه چهار دهه اخیر نشان داده است که دستگاه اجرایی کشور از توان خودترمیمی تهی شده و هرگونه تلاش از بالا با مقاومت شبکههای مافیایی و رانتمحور روبهرو میشود. دولت، اگر هم اراده اصلاح داشته باشد، فاقد ظرفیت اجرایی، شفافیت نهادی و نیروی انسانی شایسته است. به همین دلیل است که اصلاحات سیاسی از درون این ساختار، جز در قالب دگرگونی بنیادیِ حاکمیت، متصور نیست.
در مقابل، تشکیل یک جبهه فراگیر ملی بر پایه حداقل اشتراکها، نفی جنگ، عبور از حکومت ناکارآمد فعلی، حفظ تمامیت ارضی و پذیرش اصول دموکراسی، میتواند تنها مسیر واقعگرایانه نجات کشور باشد. چنین جبههای اگر بتواند همزمان اعتماد نخبگان و مشارکت مردمی را جلب کند، شاید بتواند زمینه بازسازی سیاسی و اقتصادی را فراهم آورد.
اما موانع نیز فراوان است: از انفعال اجتماعی ناشی از فقر و سرخوردگی تا وابستگی بخشی از نخبگان به منافع ساختار موجود. جامعهای که بخش عمده آن درگیر تأمین معاش روزمره است، توان کنش سیاسی ندارد. تجربه جنبشهای اخیر از سال ۱۳۸۸ تا ۱۴۰۱ نشان میدهد که فقدان سازماندهی و چشمانداز مشترک، حتی اعتراضهای گسترده را به نتیجه نمیرساند. در این وضعیت، خطر ظهور بدیلهای وابسته به قدرتهای خارجی ، چه در شکل حکومتهای دستنشانده، چه در قالب جنبشهای نمایشی ، افزایش مییابد.
در همین مسیر خطر ظهور جریا های وابسته به قدرتهای خارجی که خود را در پوشش نجات بخشی و تغییر معرفی کنند روز به روز بیشتر میشود. اینگونه جریان ها را میشود به سادگی با استفاده از شاخص هایی شناخت. شاخص هایی مانند ، تمرکز بر راهکارها و شعارهای پسا گذار و پرهیز از چگونگی راه گذار، ارتباطات علنی یا پنهان با قدرتهای بیگانه، به ویژه در مقاطع اقتصادی و نظامی، حمایت مستقیم یا غیر مستقیم از جنگ و تهاجم به تمامیت ارضی با نقض قواعد بین المللی، حذف یا تضعیف احزاب و تشکل های مردم محور در برنامه ها و بیانیه های رسمی شان، وابستگی مالی یا رسانه ای به منابع خارجی و تکرار مواضع رسانه های دولتی بیگانه، بی توجهی به مسئله عدالت اجتماعی و نادیده گرفتن نیاز های واقعی مردم در برابر شعارهای پر زرق و برق سیاسی و تلاش برای ساختن جهره های نجات بخش فردی به جای تکیه بر نهاد های سیاسی.
نجات کشور نه در تکرار گذشته است و نه در امید بستن به نیروهای بیرونی. آنچه میتواند قطار اقتصاد و حیات ملی را از سراشیبی بازگرداند، نه شعارهای ناسیونالیستی و نه وعدههای پوچ، بلکه بازسازی حاکمیتی است بر پایه شایستهسالاری ، شفافیت و جمهوریت واقعی. چنین دولتی تنها از دل یک اراده ملی زاده میشود، ، نه از دل ساختار پوسیدهای که خود سرچشمه بحران است.
حذف چهار صفر از ریال، استعارهای است از حذف ارزشهای تولیدی و اخلاقی در اقتصاد ایران. همانگونه که اعداد کوچکتر میشوند، اعتماد عمومی نیز فرومیریزد. کشوری که با سیاستهای نمایشی میکوشد ظاهر را بیاراید، در حقیقت ترمز قطار خود را بریده است. اگر این روند ادامه یابد، سقوط نه فقط اقتصادی، بلکه تمدنی خواهد بود. تنها بازگشت به خرد جمعی، اجماع نخبگان، و شکلگیری جبههای ملی و مستقل از منافع قدرتهای بیرونی است که میتواند این سرزمین را از مرز نابودی بازگرداند.
نهضت مقاومت ملی ایران با اتکا به تجربه و مشروعیت تاریخی و پل های اجتماعی و تشکیلاتی خود با ایران در چند دهه گذشته، میتواند در این برهه سرنوشت ساز نقطه اتکایی باشد برای آغاز گفتمان برای خلق حبهه فراگیر ملی. آنچه ما رانجات میدهد بازگشت به هویت ملی ، همبستگی ملی و خلق جبهه فراگیر ملی است.
ایران هرگز نخواهد مرد
نهضت مقاومت ملی ایران
تاریخ ۲۶ مهر ماه ۱۴۰۴ برابر با ۱۸ اکتبر ۲۰۲۵


















