وارونگی تاریخ و مردی که از سایه‌ها بازمی‌گردد

جواد خادم

در نقد مقاله جواد خادم در سایت بی بی سی فارسی

در روزگاری که حقیقت قربانی مصلحت و معامله می‌شود، یاد دکتر شاپور بختیار همچون مشعلی است در برابر تاریکی سازش و تحریف. او آخرین وجدان بیدار سیاست ایران بود؛ مردی که در هنگامه‌ی سقوط اخلاقی، گفت «نه» — نه به استبداد دینی، نه به وابستگی خارجی، و نه به تسلیم ملی. اما امروز، کسانی که روزی در سایه‌ی همان قدرت زیستند که بختیار در برابرش ایستاد، مدعیِ تفسیر و ادامه‌ی راه او شده‌اند. از میان آنان، جواد خادم نماد آشکار این وارونگی تاریخی است: فردی که نه در میدان خطر، بلکه در هنگامه‌ی امن، ناگهان پرچم دفاع از بختیار را برافراشته است.

جواد خادم، چنان‌که اسناد و روایت‌های نهضت ملی نشان می‌دهد، به‌دستور مستقیم دکتر شاپوربختیار از نهضت به جرم جاسوسی برای اسرائیل اخراج شد. این واقعه صرفاً اختلاف سیاسی نبود؛ نشانه‌ای از شکاف بنیادین میان استقلال‌طلبی بختیار و وابستگی پنهان خادم بود. با این حال، او بعدها با چرخشی آشکار، در کنار سیاست‌های اجرایی و سازش‌گرایانه‌ی رفسنجانی قرار گرفت و از همان ساختار قدرتی بهره برد که بختیار با خون خود در برابرش ایستاده بود. ترکیب این دو واقعیت، تصویری روشن از پشت پرده‌ای بزرگ‌تر می‌سازد: روابط پنهان و ساختاریافته میان حکومت تهران و دولت اسرائیل؛ رابطه‌ای که بر مبنای دشمنیِ کنترل‌شده و ظاهری بنا شده تا منافع مشترک حفظ گردد. خادم، با رفتار متناقض خود، ناخواسته این دشمنیِ سازنده و تنظیم‌شده را برملا کرده است.

با تغییر سیاست‌های منطقه‌ای اسرائیل و تمایل آن به تغییر در ساختار حکومت تهران، تاریخ مصرفِ آن سازوکار قدیمی رو به پایان است. در این میان، چهره‌هایی مانند خادم نیز نقش تازه‌ای برای خود تعریف کرده‌اند: بازنویسی تاریخ از درون، و حمله به اسطوره‌های ملی که هنوز برای مردم الهام‌بخش‌اند. امروز، مأموریت جدید خادم آشکار است — زدودن چهره‌ی ملی و مستقل بختیار و فروکاستن او به سیاستمداری معتدل و بی‌تیغ. او می‌کوشد تصویر دکتر شاپور بختیار را از قهرمان استقلال‌خواهی به چهره‌ای قابل‌مصرف در فضای سیاسی کنونی بدل کند. این، نه بازخوانی تاریخ، بلکه تحریف آگاهانه‌ی حقیقت است.

در سیاست امروز ایران، بسیاری از مصلحت‌طلبان، وقتی باد تغییر می‌کند، در لباس منتقد ظاهر می‌شوند. خادم نیز از همین تبار است: سال‌ها سکوت، سازش و همکاری با قدرت، و اکنون سخن از آزادی و بختیار. این تناقض، گویاتر از هر واژه‌ای است. هدف پنهان این بازگشت دیرهنگام، تطهیر گذشته و ساختن چهره‌ای تازه برای آینده است. خادم با قلمی که همیشه با جریان قدرت هم‌جهت بوده، اکنون می‌خواهد خود را وارث مردی بنامد که جوهر وجودش، ایستادگی در برابر قدرت بود. اما تاریخ با قلم فرصت‌طلبان بازنویسی نمی‌شود.

دکتر شاپور بختیار در تاریخ ایران نه فقط یک سیاستمدار، بلکه معیاری اخلاقی است؛ سنگ محک صداقت در سیاست. او جان داد تا ایران بماند. در مقابل، خادم نوشت تا خود بماند. یکی استقلال را معنا کرد، دیگری وابستگی را توجیه. میان این دو، فاصله‌ای است به پهنای شرافت ملی. هر تلاشی برای محو یا تحریف بختیار، در واقع ادامه‌ی همان پروژه‌ی حذف وجدان ملی ایران است. خادم و همفکرانش می‌خواهند اسطوره‌ها را از معنا تهی کنند تا ملتی بی‌الگو بماند. اما اسطوره‌هایی چون بختیار زنده‌اند، چون از جنس ایمان و خون‌اند، نه از جنس سازش و مصلحت.

جواد خادم، از اخراج‌شده‌ی نهضت به جرم جاسوسی، تا همراه رفسنجانی در قدرت، اکنون در نقش منتقد ظاهر شده است. اما این بازگشت، نه از سر صداقت، بلکه نشانه‌ی تغییر مأموریت سیاسی است. او مأموریتی دارد: حذف شاپور بختیار، نماد استقلال و مقاومت ملی، تا زمینه برای نظم تازه‌ای فراهم شود که دیگر نیازی به استقلال ندارد. اما ایران هنوز به یاد دارد چه کسی ایستاد و چه کسی سازش کرد. تاریخ، دیر یا زود، نقاب‌ها را کنار می‌زند — و آن روز، مردان عمل از مردان مصلحت جدا خواهند شد.

ایران هرگز نخواهد  مرد

ن.بهادری

مطالب مرتبط