بازندگانِ همیشگیِ جنگ‌ها: ملت‌ها، و بازگشتِ اسطوره‌ها ملی در برابر جنگ‌افروزان

تحلیل سیاسی نهضت مقاومت ملی ایران

جنگ‌ها همیشه مدعیانی دارند که خود را پیروز می‌دانند: دولت‌ها، فرماندهان، تحلیل‌گران، و کسانی که نقشه جهان را روی میزهای درخشان و بی‌درد طراحی می‌کنند. اما در پایان هر ویرانی، در میان خاکستر خانه‌ها و بی‌پناهی انسان‌ها، یک واقعیت همیشگی تکرار می‌شود: بازندگان واقعی همیشه ملت‌ها هستند. ملتی که با ترس و گرسنگی، با ناامیدی و فقدان، بهای جاه‌طلبیِ سیاسیون را می‌پردازد. ملتی که در سطرهای خاموشِ گزارش‌ها، بی‌صدا قربانی می‌شود.

در غزه، از هفتم اکتبر دو هزار و بیست و سه تا آغاز سال ۲۰۲۵، بر اساس پژوهش منتشرشده در مجله نیچر، بیش از ۸۴۰۰۰ نفر جان خود را از دست داده‌اند. بیش از نیمی از آنان زنان، کودکان یا سالمندان بوده‌اند. دفتر حقوق بشر سازمان ملل در گزارش رسمی خود رقم ۳۴۵۳۰ کشته و نزدیک به ده هزار مفقود زیر آوار را اعلام کرده است. در تحلیل موسسه واشنگتن نیز آمده است که از میان قربانیان، ۲۶۰۰۰ مرد بالغ، ۱۰۰۰۰ زن و ۱۶۵۰۰ کودک جان باخته‌اند. اعدادی که هرچند خشک و دقیق‌اند، اما هر عدد چهره‌ای دارد، صدایی که دیگر شنیده نمی‌شود، دستی که دیگر نانی بر سفره نمی‌گذارد.

در سوی دیگر، در اسرائیل، توسط حماس در حملات هفتم اکتبر ۱۱۳۹ نفر را کشت: ۶۶۵ غیرنظامی، ۳۷۳ نیروی امنیتی و بیش از ۷۰ تبعه خارجی. این اعداد در ظاهر کوچک‌ترند، اما در مقیاس جامعه‌ای با وسعت محدود، به همان اندازه ویران‌کننده‌اند. مرگِ ناگهانیِ یک انسان در هر نقطه از این جهان، تکه‌ای از وجدان انسانی را می‌برد.

اما مرگ فقط در میدان جنگ اتفاق نمی‌افتد؛ بیشتر در حساب‌های مالی دولت‌ها رقم می‌خورد. بانک اسرائیل برآورد کرده است که هزینه‌های مستقیم و غیرمستقیم این جنگ تا سال ۲۰۲۵ ، دویست و پنجاه سه میلیارد شِکِل، معادل ۶۷ میلیارد دلار رسیده است. در همین بازه، ایالات متحده بیش از ۲۱ میلیارد و ۷۰۰ میلیون دلار کمک نظامی مستقیم به اسرائیل داده است. این اعداد به زبان ساده یعنی ملت‌ها، با مالیات، با سقوط ارزش پول، با بی‌ثباتی اقتصادی، هزینه سیاستی را می‌پردازند که سود آن به حساب قدرت‌مندان می‌رود. بازیِ قدرت، با جیبِ مردم و جانِ مردم انجام می‌شود.

آنزمان که آوارها از سر انسان‌های بی‌شمار برداشته شود، چهره واقعیِ رسوایی آشکار می‌گردد. هر ویرانه سندی است علیه سیاستی که انسان را به آمار بدل کرد. در این میان اما، خطر تازه‌ای در حال شکل‌گیری است. نتانیاهو جبهه‌ای دیگر را گشوده است؛ ایران. پرسش ساده اما سهمناک است: دنیا تا کجا حاضر است هزینه نقدی و جانی این ماجراجویی را بپردازد؟ اگر همین میزان ویرانی و مرگ را در مقیاسی مشابه بر ایران تعمیم دهیم، آمارها از مرز فاجعه‌های قرن عبور خواهند کرد. هیچ سازمان یا فرد مسئولیت‌پذیری نمی‌تواند چنین جنگی را توجیه کند مگر آنکه در برابر، چیزی بسیار بزرگ‌تر و یا بهایی بسیار سنگین‌تر گرفته باشد. تاریخ اما نشان داده است که دریافت هر بهایی برای توجیه مرگ بی‌گناهان، در نهایت به ورشکستگیِ اخلاقی منجر می‌شود.

در این سوی جهان، در حافظه سیاسیِ ملت ایران، نیز روایتِ دیگری از خطاها و تجربه‌ها جریان دارد. گفته می‌شود مردم در سال 1357خطا کردند که از خمینی حمایت کردند، در سال ۱۳۷۶ خطا کردند که به اصلاح‌طلبان اعتماد کردند، در ۱۳۸۸ خطا کردند که پشت موسوی ایستادند، و در ۱۳۹۲ باز اشتباه کردند که به روحانی امید بستند. این تکرارِ روایتِ خطا، چنان تکرار می‌شود که گویی ملت باید همواره در نقشِ گناه‌کار ظاهر شود. اما همان کسانی که دیروز مردم را به ناآگاهی و گناهکار متهم می‌کردند، امروز خود، از حمله و جنگِ منطقه‌ای استقبال می‌کنند و از مردمی که در کنار آن نمی ایستند، باز با همان گفتمان آنها را خطا کار مینامند. جناح‌های پادشاهی خواه با ساختن نوستالژی از « رفاه اجتماعی ازدست‌رفته»، حافظه جمعی را شکل می‌دهند تا انگیزه گرایش سیاسی بیافرینند. و از این راه در تلاش به اسارت گرفتن واژه ” ملی گرایی” برای خود هستند. اما عظمت، اگر فقط در رفاه مادی یا اقتدار نظامی خلاصه شود، بی‌ریشه است. هویت ملیِ راستین، در آزادگی است، در دفاع از استقلال، نه در وابستگی و آسودگی . فقط در زیر سایه حاکمیت ملی میتوانیم به رفاه اجتماعی بر پایه انسانمداری و عدالت اجتماعی برسیم.

در چنین زمانه‌ای، اسطوره‌های ملی معنای تازه‌ای می‌یابند. اسطوره‌ها، اگر از حافظه تاریخی و آگاهیِ مردمان برخیزند، سپری‌ میباشند در برابر جنگ‌افروزی و فریب. یادِ سربداران سبزوار، محمدعلی فروغی و زنده یاد دکتر شاپور بختیار ، فقط یادِ نام‌ها نیست؛ یاد تصمیم‌هایی است که در بزنگاه‌های مرگ و حیاتِ وطن گرفته شد. مردانی که دانستند آزادگی از سربداری و استقلال می‌روید،  نه از وابستگی.

اسطوره‌های ملی زمانی کارکردی نجات‌بخش دارند که با آگاهی و پرسشگری همراه شوند. اگر حافظه ملی بدل به ابزاری برای مشروعیتِ قدرت گردد، اسطوره می‌میرد و جای آن را تبلیغ می‌گیرد. اما اگر همین حافظه برای بازخواست حاکمیت ملی به‌کار رود، اسطوره به سرچشمه حیات سیاسی بدل می‌شود.

در جهان امروز، رسانه‌ها برای ملل حافظه می‌سازند. آن‌ها گذشته را به گونه ایی بازآفرینی می‌کنند تا حال را به نفغ خود توجیه کنند. در چنین فضایی، بازگشت به اسطوره‌های واقعی مقاومت، به هویتِ ملی، به خرد تاریخی، تنها راه جلوگیری از فروغلتیدن در چرخه خشونت است. اسطوره رهایی وقتی زنده است که از آن درس پرسشگری بگیریم، نه پرستش. سیاست بدون اسطوره، بی‌روح است، اما اسطوره بدون اخلاق، خطرناک‌ترین ابزار قدرت.

آیا سیاستی که بر خون و آوار بنا می‌شود می‌تواند مشروعیت اخلاقی داشته باشد؟ اگر پاسخ منفی است، و باید منفی باشد ،پس جامعه‌ها وظیفه دارند با تکیه بر حافظه تاریخی و وجدان جمعی، از تکرار فاجعه جلوگیری کنند. اگر تاریخ را آینه‌ای بدانیم، در آن چیزی جز چهره خود نمی‌بینیم. این ما هستیم که باید تصمیم بگیریم در آینده چگونه دیده شویم: به عنوان ملتی که سکوت کرد و تماشا کرد، یا مردمانی که اندیشیدند، پرسیدند، و مانع شدند.

میهن را نمی‌توان با مصلحت‌سنجی قدرت نجات داد؛ میهن را تنها می‌توان با بازگشت به خرد، به آگاهی، و به آزادگی حفظ کرد. در نهایت، تاریخ میان اسطوره و واقعیت داوری می‌کند. ما از میراث آزادی چه می‌سازیم؟ آیینه‌ای برای شناختِ خویش، یا پرده‌ای برای پنهان کردنِ گناهان؟ و آیا روزی خواهد رسید که انسان، پیش از آنکه به میهنِ خود ببالد، از خونِ ریخته‌شده در خاکِ دیگران شرم کند؟ جنگ، با هر پرچم و نامی، در نهایت یک معنا دارد: باختنِ انسان. و هیچ ملتی تا زمانی که فرزندانش را با نام‌های تازه قربانی کند، پیروز نخواهد بود. اسطوره‌ها شاید جاودانه بمانند، اما این انسان است که باید بیاموزد چگونه از دل اسطوره، راه صلح را بیابد.

سرانجام، آنچه باید در صدرِ همه چیز قرار گیرد، پرسشِ ساده اما بی‌رحمانه است: آیا سیاست‌گذاری که به قیمتِ تلفاتِ گسترده و خسارتِ نسل‌ها تمام می‌شود، شایسته دفاع، تکرار یا توجیه است؟ بازندگانِ  همهِ جنگ‌ها همیشه مردم‌اند؛ جایِ انصاف و پاسخ‌گویی باید در سیاست امروز بازپس‌گرفته شود تا فردا از تکرارِ این تراژدی جلوگیری شود.

سربدار باید بود، نه سرسپرده

نهضت مقاومت ملی ایران

ایران هرگز نخواهد مرد

۱۹ مهر ۱۴۰۴ برابر با ۱۱ اکتبر ۲۰۲۵

مطالب مرتبط