آخرین هشدار برای نجات ایران از سوی نهضت مقاومت ملی ایران به تمامی سازمان‌ها و فعالان سیاسی مسئولیت‌پذیر


(در آستانه‌ی فروریختن نظم کهن و غیاب بدیل ملّی، لحظه‌ی تصمیم فرا رسیده است.)

در تلاقیِ تقدیر و تقصیر، ملتی ایستاده است که قرن‌ها تاریخ، فرهنگ، سروری و خویشتن‌داری را چون گوهر، در دل پرورده و اکنون، مغضوبِ طوفان‌هایی شده است که اگر بر مردم چیره شوند، نه فقط خاک، بلکه نام ایران از صفحه‌ی زمان محو خواهد شد. این شاید آخرین هشدار باشد. ما در لحظه‌ای ایستاده‌ایم که اگر سکوت کنیم، فردا نه کشور خواهد ماند، نه مردمی که برای حکومت‌ شکل انتخاب کنند. میهن ما را نه دیگر پنهان، بلکه با سرعتی ملموس و آشکار تکه‌تکه خواهند کرد. فتنه‌ی روی‌کارآمده در سال ۱۳۵۷ در شرف رسیدن به مرحله‌ی پایانی مأموریت خود، یعنی نابودی زیست‌محیطی، انسانی و به یغما بردن خاک و مرز کشور و تکه‌پاره کردن آن است.
۱- بحران مشروعیت و فقدان بدیل
در شرایطی که بحران‌های داخلی و تهدیدهای منطقه‌ای و جهانی به سطحی از هم‌افزایی رسیده‌اند که موجودیت سرزمینی و تاریخی ایران را بیش از هر زمانی تهدید می‌کند، بزرگ‌ترین فقدان، نه در ابزار نظامی، نه در شبکه‌های سیاسی، بلکه در غیبت بدیل ملّیِ مشروع، شفاف، ساختارمند و فراگیر نهفته است.
خلأ عظیمی که حاصل بی‌کفایتی، خودشیفتگی، سوداگری سیاسی و فساد مفهومی پروژه‌های پیشین است.
پروژه‌های گذشته، نه‌تنها نتوانستند اعتماد عمومی را بازیابند، بلکه در بسیاری موارد، آتش نفاق، تفرقه و وابستگی را شعله‌ورتر ساختند.
۲- دلایل شکست تمامی طرح‌های پیشین
تحلیل تاریخی و سیاسی نشان می‌دهد که طی سال‌های گذشته، هیچ ابتکار سیاسی، تشکل اپوزیسیونی، یا صدای مدعی نجات ایران، نتوانسته است به سطحی از مقبولیت اجتماعی، مشروعیت ملّی، و اثربخشی عملی برسد. علل این ناکامی‌ها را باید به‌طور عمده، ورای دلایل ساختاری و رفتاری زیر جستجو کرد:
الف) سقوط جریان سلطنت‌طلب در ورطه‌ی افراط‌گرایی
نیروهای مدعی پادشاهی‌خواهی، به‌ویژه طیف‌های دست‌راستی، افراطی و رسانه‌محور، با زبانی آمیخته به تحقیر، طرد، فحاشی، خشونت‌طلبی و حذف منتقدان، فضای سیاسی را مسموم ساخته‌اند. تأسف‌بارتر آنکه جناب آقای شاهزاده رضا پهلوی، به‌عنوان نماد این جریان، نه‌تنها از این خشونت‌ها تبری نجسته، بلکه با سکوتی دوپهلو، زمینه‌ی مشروعیتِ ضمنیِ آن را فراهم کرده است. این‌گونه مواضع و یا سکوت در برابر تندروی، خود نوعی موضع‌گیری‌ست.
ب) خودبزرگ‌‌پنداری و خود‌محوربینیِ مصرانه در میان جمهوری‌خواهان
از سوی دیگر، بسیاری از نیروهای جمهوری‌خواه به‌جای تمرکز بر نهادسازی، سازمان‌دهی یک نهاد یکپارچه‌ی جمهوری، کسب مشروعیت اجتماعی به‌طور گروهی و تضمین جمهوریت و تفکیک‌ناپذیری آزادی و استقلال، به پروژه‌هایی صرفاً تخریبی علیه سلطنت‌طلبان و یا افشاگری علیه بدخواهان بیگانه، تقلیل یافته‌اند؛ گویی تنها راهِ نجات ایران، حذفِ جناح مقابل است. این نگاه تنگ، عاملی برای انزوا، تک‌روی و انفعال سیاسی شده، بی‌آن‌که بتواند انسجام و پیوندی واقعی با مردم در داخل برقرار کند. این تشکلات جمهوری‌خواهِ خودمحور با تک‌روی در سیاست‌‌ورزی و در عالمی فیلسوفانه (از راه نجات بشریت) به‌دنبال نجات ثانوی ایران هستند. بعضی از این گروه‌های تک‌رو پس از بی‌نتیجه‌شدن سیاست‌هایشان، به‌جای تلاش در کارآمد شدن اپوزیسیون، به بدنام‌تر کردن اپوزیسیون ناکارآمد روی می‌آورند. از سویی با پراکندگی زیر عنوان تکثر، جز مغشوش‌تر کردن سپهر سیاسی ایران بهره‌ای دیگر برای ملّت چشم‌انتظارنشسته، نداشته‌اند.
ج) ساختارهای بی‌ریشه و روابط مشکوک اکثر پروژه‌های پیشین، نه در شفافیتِ منابعِ مالی کامیاب بودند، نه در سازوکار تصمیم‌گیری و نه در ترکیبِ بر اساس شایسته‌سالاری؛
بلکه با روی‌آوردن به سلبریتی‌ها، بازی و میدان دادن به افراد غیرتشکیلاتی و گماشتن افرادی با روابط پشت‌پرده با قدرت‌های بیگانه و یا با پیشینه‌هایی تار و پرابهام، هیچ‌گاه اعتماد عمومی را کسب نکردند.
د) ناتوانی در پیوند داخل و خارج
یکی از بزرگ‌ترین دلایل شکست‌ها، فقدان پیوند ارگانیک و راهبردی میان نیروهای درون‌مرزی و ظرفیت‌های برون‌مرزی بوده است. میان این دو بخش از پیکره‌ی سیاسی یک تقابل با نمادهای سوءظن و تحقیر متقابل، هرگونه امکان برای بسیج واقعی ملی را از میان برده است.
۳- مشروعیت تاریخی این پروژه: ادامه‌ی راه بختیار و نه یک ایده‌ی نوین
برخلاف بسیاری از این جریان‌ها، بانی و پیشنهاد دهنده‌ی این جبهه‌ی فراگیر ملی برای نجات ایران، خاستگاهی روشن و پیشینه‌ای پرافتخار دارد.


این پروژه، نه در خلأ، بلکه در امتداد دکترین سیاسی و اخلاقی نهضت مقاومت ملّی ایران بنا شده است. میراثی که به همّت شاپور بختیار، واپسین نخست‌وزیرِ قانونی ایران و نماد ایران‌دوستی و خِردمحور بنا نهاده شد.
شاپور بختیار نه در پی قدرت بود، نه در پی مجیز نظام یا انقلاب، بلکه در واپسین لحظاتِ بیداد توهم، با صدایی تنها و خونین، در دفاع از جمهوریت، تمامیت ارضی، قانون اساسی و استقلالِ کشور ایستاد. او پس از ورود فتنه خمینی اولین تشکل سیاسی برانداز را بنیان گذاشت، که اساس آن را نه با رویکرد شکل خاصی از حکومت سیاسی، بلکه با اصرار بر اصول و دکترین پایه‌ای یک ساختار دمکراتیک برای تامین یک حاکمیت ملّی به مقصود اجرایی شدن امورِ کشورداری در مسیرِ منافع ملّی و حفظ تمامیت و یکپارچگی ارضی در یک حکومت مردمی با دورنمای لائیسیته بنیان گذاشت. او در این راه جان داد، تا به ما هشدار دهد که اگر خرد را قربانی هیجان کنیم، تنها چیزی که می‌ماند خاکسترِ وطن خواهد بود. واین امر ناخجسته، شوربختانه درب منزل وطنمان را وحشیانه می‌کوبد.
دکترین اجرایی بختیار، که امروز باید مبنای هر بدیل مشروعی قرار گیرد، بر سه اصل استوار است:

  • استقلال کامل از بیگانگان
  • پای‌بندی به ساختارهای حقوقی، نه شعارهای انقلابی
  • وحدت نیروهای ملّی، فراتر از درخواست یک شکل خاص از حکومت
  • تمایز بنیادین این پروژه
    در پرتوی همه‌ی این آسیب‌شناسی‌ها، این جبهه با ویژگی‌هایی شکل می‌گیرد که آن را از هر نمونه‌ی پیشین ممتاز می‌سازد:
  • این پروژه نه بی‌جهت و بی‌محتوا، بلکه دربرگیرنده‌ی همه‌ی تفکرات سیاسی و برساخته از تعهد به نجات وطن، نه تعصب به یک ایدئولوژی می‌باشد.
  • این پروژه نه متعهد به سلطنت است و نه جمهوری. مسئله‌ی ما حکومت نیست، نجاتِ ایران است. شکلِ حکومت را ملّت تعیین خواهد کرد، مشروط بر آن که ایران بماند.
  • این جبهه به‌طور ساختاری شفاف، پاسخگو، بر محور نهادهایِ سیاسی، بنیان گذاشته شده است. نه فرد محور است و نه به‌دنبال قدرت‌سازی در روابط پشت‌پرده و یا سازو‌کارهای مالی می‌باشد. این جبهه با سازوکارهای شفاف، شورایی و جمعی تعریف می‌شود.
  • این پروژه، ظرفیت‌های خارج از کشور را در خدمت صدای داخل می‌بیند، نه به‌عنوان نیروی جانشین، بلکه در پیوند راهبردی داخل و خارج به ‌عنوان پُل ارتباطی، رسانه‌ای و حمایتی.
  • استقلال مفهومی تزئینی نیست، بلکه ستون فقرات این جبهه است در رد صریح و غیرقابل تأویل وابستگی به بیگانه. ایران نجات پیدا نمی‌کند، مگر به دست ایرانیان.
  • حکم تاریخی
    در لحظه‌ای که شکاف‌ها، تفرقه‌ها، خودشیفتگی‌ها و وابستگی‌ها، سرزمین ما را به‌سوی فرجامی فاجعه‌بار سوق می‌دهند، این پروژه نه یک انتخاب سیاسی، بلکه تکلیف تاریخی و اخلاقی ماست.
    هرکه امروز به آن نپیوندد، فردا در پیشگاه تاریخ، پاسخی نخواهد داشت.
    در این جبهه گرد می‌آییم نه برای رقابت، نه برای قدرت، نه برای تسویه‌حساب‌های گذشته، بلکه برای آخرین فرصت نجات ایران.
    و اگر این فرصت نیز بسوزد، خاکسترش نه به سلطنت خواهد رسید، نه به جمهوری، بلکه به تجزیه، نابودی، و گسست نهایی از میراثی که قرن‌ها بر دوش ما نهاده شده بود…
    سخن واپسین:
    این جبهه، صدای ایران است؛ نه پژواک هیاهوی رسانه‌ها، نه ادامه‌ی پروژه‌های بی‌ریشه.
    از این نقطه، تاریخ دوباره می‌تواند آغاز شود، اگر شجاعت، صداقت و عقل سیاسی را با هم در میدان آوریم.

ایران هرگز نخواهد مرد

نهضت مقاومت ملّی ایران

تاریخ ۲۱ مرداد ۱۴۰۴ برابر با ۱۰اوت ۲۰۲۵

مطالب مرتبط