بیانیه‌ی نهضت مقاومت ملی ایران

به‌مناسبت سالروز صدور فرمان مشروطیت و قتل دکتر شاپور بختیار

یادنامه‌ای در پیوند مشروطه و شهادت دکتر شاپور بختیار

در تقویمِ پرآشوبِ سرزمین ما، ماه مرداد همواره یادآور نبردِ جاودانه‌ی ملت ایران برای آزادی و حاکمیت قانون است.

چهاردهم مرداد ۱۲۸۵، روزی که فرمانِ مشروطیّت صادر شد، نقطه‌ی آغازی بود بر تلاشی سترگ تا ملّت ایران، پس از قرن‌ها استبداد و بی‌قانونی، سرنوشتِ خویش را به دست گیرد و اراده مردم بر مسندِ قدرت تکیه زند. مشروطه، نه صرفاً یک تغییرِ حکومتی، که قیامی بود علیه جهل، خودکامگی و بندگی بیگانه؛ تلاشی برای پی‌ریزیِ ایرانی نوین که ستون‌هایش بر آزادی، استقلال و قانون استوار باشد.

سال‌ها گذشت، اما مشروطه در مسیر پرپیچ‌ و‌ خمِ تاریخ، بارها زخمی شد و بارها به محاق رفت. از استبدادِ صغیرِ محمدعلی‌شاه تا فتنه سال ۱۳۵۷، هر بار شعله‌ی امیدِ ملّت فروزان شد و هر بار با خیانت و جهل و دخالت بیگانه رو‌به‌رو گشت.

در واپسین روزهایِ سقوطِ نظامِ مشروطه، مردی از تبارِ آزادگان ، دکتر شاپور بختیار، آخرین پرچم‌دار آن مشعلِ خاموش‌نشدنی شد.

بختیار، فرزند اصیل نهضت ملّی و وارث راستین آرمان‌های دکتر محمد مصدق، در بهمن ۱۳۵۷ در برابر سیل جهل و هیجانِ کور ایستاد. او آخرین نخست‌وزیر قانونی ایران بود که در مقامِ دفاع از قانون اساسیِ مشروطه و ارزش‌های دموکراسیِ مدرن، با شجاعتی کم‌نظیر، ملّتِ ایران را از خطر استبدادِ مذهبی برحذر داشت.

صدای او، صدای آخرین وجدانِ بیدار مشروطیت بود؛ ندایی که فریاد زد:

“ایران، اگر آزادی و استقلال را از دست بدهد، در دریای خون و ارتجاع غرق خواهد شد”

اما تاریخ گواهی می‌دهد که دشمنان آزادی، نه تنها در آن روز گوش بر حقیقت بستند، بلکه سال‌ها بعد، در ششم اوت ۱۹۹۱، به گمان خام خود، با حذف فیزیکی بختیار و یار وفادارش سروش کتیبه، آخرین صدای مشروطه را خاموش کردند.

آنان که در ترورِ این بزرگ‌مرد دست داشتند، همان وارثانِ جهل و خشونتی بودند که صد سال پیش، در برابر مشروطه‌خواهان ایستاده بودند.

ولی اندیشه مشروطه و راهِ بختیار هرگز با گلوله از میان نرفت.

در لحظه‌های خطیر برای تمدن ایرانی، هنگامی که تمامیتِ ارضی ایران ، استقلال و بقای انسانِ ایرانی، هم از سویِ بیگانگان و هم از جانبِ حاکمیت و همچنین دشمنانِ (دانسته یا نادانسته) در لوای دوستدار ایران، در معرض تهدید است، بیش از هر زمان، صدایِ او زنده و هشداردهنده است. دکترینِ سیاسیِ بختیار، استقلال ایران، جدایی دین از حکومت، حاکمیت ملّی استوارشده بر پایه‌ی قانون و پاسداری از آزادی‌های فردی و اجتماعی، همان نسخه نجات‌بخشِ میهن است که مشروطه‌خواهان یک قرن پیش برایش جان فدا کردند.

۱۴ مرداد ۱۲۸۵ ، صدورِ فرمانِ مشروطیت و ۵ اوت ۱۹۹۱، روزی که دشمنانِ آزادی و استقلال، شاپور بختیار و یار وفادارش سروش کتیبه را ناجوانردانه به قتل رساندند، در حافظه تاریخیِ ملّت ایران، یادآور دو رخداد به غایت مهم است.

این همزمانیِ شگفت، تصادفی نیست؛ بلکه حکایت از آن دارد که راهِ مشروطه، راه نیمه‌تمامِ آزادی ایران است، و بختیار، آخرین پرچم‌دار این راه.

مشروطه قیام ملتی بود علیه جهل و استبداد؛ تلاشی برای برپایی حکومتی که در آن قانون، تبلور اراده‌ی مردم و نگهبان آزادی‌های فردی باشد. اما این نهالِ نوپا، بارها زیر تیغِ استبداد زخمی شد.

در واپسین روزهایِ سقوط آزادی، این شاپور بختیار بود که به‌عنوانِ آخرین نخست‌وزیر قانونی ایران، با شجاعتی کم‌نظیر در برابرِ موجِ هیجان کور و استبداد مذهبی ایستاد و بر پایبندی به قانون اساسی مشروطه و اصول دموکراسیِ مدرن تأکید کرد.

دکتر بختیار در نطقِ تاریخیِ خود در مجلس شورایِ ملّی در ۱۷ بهمن ۱۳۵۷، با صراحتی بی‌مانند گفت:

«افرادی را می‌شناسم که تا دیروز طرفدارِ جدی قانون اساسی بودند و امروز آن را منسوخ می‌دانند… غافل از این‌که قانون گناهی نکرده، بلکه مجریان آن گناهکار بوده‌اند… قانون اساسی که شما و مرا به این‌جا آورده… برای آن مجاهدت‌ها شده، حالا باطل شده؟… وقتی صحبت از قانون اساسی می‌کنیم، صحبت از اجرای صحیح قانون اساسی می‌کنیم.»

این کلام مستند، گویاترین شهادت است بر این‌که بختیار نه تنها سیاستمداری شجاع، بلکه وارث حقیقی راه مشروطه و نهضت ملّی ایران بود.

حذف فیزیکی او و یارش، تلاشی بود برای پایان دادن به این مسیر؛ اما اندیشه مشروطه‌خواهی، همچون مشعل آزادی، همچنان فروزان است و راه را به آزادگان می‌نمایاند.

امروز هم باید یادآوری نمود که آن کسانی که به واسطه همان قانونِ مشروطه به‌دنبال مشروعیتِ نو در عبور از فتنه به‌جامانده‌ی خمینی هستند، مسئول «تعهد سوگند یادشده» به مفاد این قانون مشروطه می‌باشند، وگرنه بار کجِ ایشان به منزلی که مجاهدانِ صدر مشروطه در چارچوبِ این قانون اساسی در نظر گرفتند، نخواهد رسید، مگر منزلِ دیگری،

که نمی‌تواند در چارچوبِ منافع ملّی باشد، در نظر قرار بدهند. این نیز در این برهه و زمانه‌ی ارتباطات جمعی و وجود تشکلات متکثر و فعال ساده به انجام نخواهد رسید.

مبارزه‌ی ملّت ایران برای آزادی و حاکمیت قانون هنوز به سرانجام نرسیده است.

بختیار می‌دانست که دشمنان ایران، تنها با حذف فیزیکی او، خیال می‌کنند مانعی را از سر راه برداشته‌اند.

اما تاریخ نشان داده است که آرمان‌های بزرگ، هرگز نمی‌میرند.

او با عطای جان شیرین خود نهال کاشته‌شده‌ی مشروطه در سال ۱۲۸۵ را با نگاه و منش «جمهوریت»، نه جمهوری و یا پادشاهی، جانی دیگر داد تا آیندگان بدانند از مغز و هویتِ مشروطه فقط ساختارِ حکومتیِ استوارشده به رای ملّت و در راه منافع ملّی بیرون خواهد آمد، نه شکل حکومت سیاسیِ خاص (جمهوری و یا پادشاهی.) و این اصل جمهوریّت و مشروطیّت است.

به همین دلیل نیز نامِ بختیار، چونان ستاره‌ای در آسمانِ تاریک‌شده‌ی تاریخی سیاسیِ ایران، نشانی‌ست برایِ آنان که در راه آزادی، استقلال و حاکمیتِ ملّی، دل در گرو ایران دارند.

و چه نیکوست که در این ایام، یادِ او را با یادِ مشروطه درهم آمیزیم، چرا که او خود می‌گفت:

“مشروطه، مادر آزادی در ایران است”

و او فرزند این مادر بود.

ایران هرگز نخواهد مرد

نهضت مقاومت ملی ایران

تاریخ ۱۴ مرداد ۱۴۰۴

مطالب مرتبط