شمشیر افراط، سپر میانه‌روی

در تاریخ پرفرازونشیب کشورمان، ایران، بارها با جریانات مختلف سیاسی مواجه بوده‌ایم؛ جریاناتی که با خط‌مشی‌ها و عملکردهایی متفاوت، از افراط‌گرایی تا میانه‌روی و محافظه‌کاری، مسیرهای سیاسی خود را دنبال کرده و نتایج گوناگونی را بر کشور و ملت تحمیل کرده‌اند.

امروز نیز، در میانه جنگ ۱۲روزه میان ایرانِ تحت حاکمیت جمهوری اسلامی و دولت اسرائیل – جنگی که به نظر می‌رسد با آتشی بس ناپایدار روبه‌روست – مواضع رادیکال جریانات سیاسی، نسبت به دیگر مواضع، از اهمیت و نمود رسانه‌ای بیشتری برخوردار است. البته باید توجه داشت که موج‌سواری رسانه‌های گوناگون، چه داخلی و چه خارجی، بر مواضع رادیکال این جریانات، نقش بسزایی در برجسته‌سازی آن‌ها داشته است.

از منظر سیاسی، می‌توان این جریانات افراطی را به دو دسته تقسیم کرد: نخست، جریانات افراطی درون ساختار حاکمیت جمهوری اسلامی؛ و دوم، جریانات افراطی منتقد یا اپوزیسیون خارج از آن. عملکرد و موضع‌گیری هر یک از این دو طیف، همواره در رسانه‌های داخلی و بین‌المللی مورد بحث و بررسی قرار گرفته و هر یک نیز، برای مشروعیت‌بخشی به خود و بی‌اعتبارسازی دیگری، از حداکثر ظرفیت رسانه‌های وابسته بهره برده‌اند.

بررسی‌ها نشان می‌دهد که تفکرات افراطی درون حاکمیت جمهوری اسلامی، که از ابتدای شکل‌گیری این نظام، مورد حمایت رأس هرم قدرت یعنی ولی‌فقیه، مجلس دست‌نشانده و مسئولان اجرایی بوده‌اند، منشأ موجی از ناامنی‌های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی برای ملت ایران شده‌اند. ریشه این تفکرات، در ظاهر از احکام دینی، قرآن و تفاسیر فقها و علمای دینی سرچشمه گرفته، اما در عمل، گاه از این چارچوب نیز فراتر رفته و با خلق یک ایدئولوژی سیاسیِ فراقانونی و فرادینی، در پی تحمیل خود بر جامعه و ساختار حکمرانی برآمده‌اند.

اثرات این افراط‌گرایی، در طول حیات جمهوری اسلامی، برای کشور و ملت ایران بسیار مخرب بوده است؛ تا جایی که نه‌تنها خسارات عظیم انسانی، اقتصادی و اجتماعی را به دنبال داشته، بلکه منافع ملی را به ورطه نابودی کشانده و جنایات متعدد حاکمیت علیه توده مردم را رقم زده است. قدرت جریانات افراطی درون نظام، که مورد حمایت مستقیم رأس هرم قدرت بوده‌اند، با توسل به زور، تهدید، فشار، ترور، دستگیری و مجازات، میانه‌روهای داخل نظام را به حاشیه رانده و سعی در تحمیل یک نظام توتالیتر افراطی بر پایه ایدئولوژی خود داشته‌اند.

نتایج این افراط‌گرایی، افزون بر موارد گذشته، اخیراً در جریان حمله اسرائیل به ایران، بارزتر شده است. جنگی که به‌طور مستقیم ناشی از افراط‌گرایی حاکمیت و سیاست خارجی ایدئولوژیک جمهوری اسلامی بود، بر ملت و سرزمین ایران تحمیل شد. فراموش نکنیم که همین نوع افراط‌گرایی در گذشته منجر به آغاز جنگ هشت‌ساله میان ایران و عراق شد؛ جنگی که هزینه‌های غیرقابل جبرانی را به دو کشور تحمیل کرد و بخش بزرگی از سرمایه‌های انسانی و اقتصادی ایران را به نابودی کشاند. در آن زمان، ملت ایران به دلایل مختلفی از کشور خود دفاع کردند، اما با گذشت زمان و با آشکارشدن ماهیت این افراط‌گرایی توتالیتر، شکافی عمیق میان مردم و حاکمیت پدید آمد. نشانه‌های این دگرگونی در رفتار عمومی، در حمله اخیر اسرائیل آشکار شد؛ جایی که بخش زیادی از مردم، دیگر خود را متعهد به حمایت از حاکمیت نمی‌دانستند و حتی از کشته‌شدن برخی از سران نظام ابراز خرسندی کردند، هرچند همچنان نسبت به تجاوز به خاک ایران خشمگین بودند. این احساس متناقض – شادی از نابودی گروگان‌گیران حکومت و خشم از تجاوز به خاک میهن – احساس غالب ایرانیان در این برهه حساس بود.

اما این حمله و تجاوز اسرائیل به خاک ایران، که هدف آن نابودی تاسیسات اقتصادی و زیرساخت‌های نظامی بود، علاوه بر افشای ماهیت حاکمیت، چهره برخی جریانات افراطی اپوزیسیون را نیز آشکار کرد. جریاناتی که تلاش کردند از طریق رسانه‌های خود، تفکری افراطی را القا کنند که حمله نظامی به ایران می‌تواند دموکراسی، آزادی و رفاه به ارمغان بیاورد؛ در حالی‌که نه‌تنها از تاریخ عبرت نگرفتند، بلکه خواستند با فرافکنی ناکارآمدی سیاسی خود را پنهان کنند و فرصتی برای ایجاد یک حاکمیت افراطی جدید فراهم آورند. این جریانات گمان کردند که مردم ایران باور خواهند کرد آمریکا و اسرائیل برای نجات ملت ایران وارد جنگ شده‌اند، در حالی‌که به دو موضوع توجه نداشتند: نخست، ملت ایران اگرچه مخالف جمهوری اسلامی هستند، اما تجاوز به خاک کشور را، از سوی هر قدرتی، تحمل نخواهند کرد؛ دوم، دخالت خارجی تاکنون در هیچ کشوری منجر به دموکراسی و رفاه نشده، بلکه شرایط را بغرنج‌تر کرده و زمینه تجزیه‌طلبی و فقر بیشتر را فراهم آورده است. جنگ‌زدگی، مصیبتی است جبران‌ناپذیر.

افراط‌گرایی، در هر دو سوی طیف – چه در حاکمیت، چه در اپوزیسیون – اکنون به ابزاری رسانه‌ای برای حذف تفکر مخالف تبدیل شده است. یکی با تهدید، شکنجه و زندان، و دیگری با ترور شخصیت و اتهام‌زنی سیاسی. شیوه‌های عملکرد، گرچه از حیث قدرت متفاوت‌اند، اما در ماهیت، شباهت‌های بسیاری دارند.

در این میان، نگارنده، راه نجات را در ایجاد سپری به نام میانه‌روی برای ملت و کشور ایران می‌داند. ساخت این سپر، در جهان امروز دشوار ولی شدنی است. لازمه آن، اتحاد جریانات سیاسی به‌منظور شکل‌گیری یک جبهه میانه‌رو، احترام به مبارزات مدنی، و دعوت مردم به مسیر دموکراسی، آزادی، امنیت و آبادانی کشور است. باید از القای ناامیدی پرهیز کرد، هزینه‌ها را پذیرفت و به اندازه دستاوردها پرداخت. در این راه، باید از پذیرش تمام افرادی که به نقشه راه باور دارند، استقبال کرد، برنامه‌ای مشترک برای ایران و ملت تدوین نمود، و اخلاق سیاسی را جایگزین رقابت‌های حزبی کرد. صبر باید پیشه کرد و رقابت‌ها را به زمان استقرار قانون و دموکراسی واگذار نمود.

در این ایام، از همه هم‌میهنان عزیز تقاضا دارم با روشن‌بینی و تعقل، راه خود را انتخاب کنند و دستخوش تحریکات بیگانگان – که اغلب به‌صورت دلسوزی و نصیحت جلوه می‌کنند – نشوند. تمام انقلاب‌های جهانی، زمانی که طولانی می‌شوند، مردم را خسته کرده و دیکتاتوری را در پی می‌آورند. بکوشیم از نهضت آزادی، در راه مردم و در چارچوب قانون، بهره ببریم. در غیر این صورت، خطراتی گوناگون ما را تهدید خواهد کرد و کشور، بدون تردید، به دوران سیاه دیکتاتوری و شاید حتی ملوک‌الطوایفی بازخواهد گشت.

من، به‌عنوان یک ایرانی شناخته‌شده و مبارز راه آزادی و حقیقت، از همه شما دعوت می‌کنم که به این هشدارها توجه نمایید.

دکتر شاپور بختیار
روزنامه کیهان – ۱۲ بهمن ۱۳۵۷

ایران هرگز نخواهد مرد.

نگارنده: بابک بختیار
هشتم تیر ۱۴۰۴

مطالب مرتبط