بیانیه تحلیلیِ نهضت مقاومت ملی ایران به مناسبت اعلام “آتش بس”
آتش بسِ ضمنی، آغازگرِ اختناق-تحلیلی بر شرایط ژئوپلیتیک و داخلیِ ایران
در عرصهی پرآشوبِ سیاستِ خاورمیانه، جایی که دیروز جنگ است و امروز آتشبس، شاید بتوان گفت آنچه تغییر میکند صحنه است، نه سناریو.
اعلامِ «آتشبسِ ضمنی» میان اسرائیل و جمهوری اسلامی، هر چند با شادمانیِ برخی، و آسودگیِ ظاهریِ بخشی از افکارِ عمومی مواجه شد، اما در ذاتِ خود چیزی جز یک جابهجایی در نوعِ بحران نبود: از انفجار بیرونی به اختناقِ درونی.
در پس این سکوت، صدایِ خشمِ آنانی شنیده شد که بر بوقِ پیروزی دمیدند بیآنکه صدایِ واقعیِ ملّت را بشنوند. گروهی که در میانِ حملات، با امید به فروپاشیِ ناگهانیِ حکومت و به قصدِ مصادرهی قدرت، مردم را به خیابان دعوت میکردند، و دستهای دیگر که با خوشخیالی پایانِ جنگ را پایانِ خطر دانستند، غافل از آنکه هر آتشبس، فرصتِ تنظیمِ خشونت در مقیاسی تازه برای حکومت است.
جمهوری اسلامی، بنا بر تجربهی تاریخی، همواره بحرانِ درون را با ماجراجویی در بیرون پوشانده و هنگامِ محاصره از بیرون، مشتهایِ آهنین را بهسویِ درون حواله کرده است. این آتشبس نیز چنان که شواهدِ آغازینِ آن نشان میدهد، آغازگر فصلی از سرکوب، اعدامهایِ امنیتی، و تنگترشدنِ دایرهی نفسکشیدنِ جامعهی مدنی خواهد بود.
نهضت مقاومت ملّی ایران، همچون گذشته، هر گونه تجاوز به تمامیّتِ ارضی کشور را، چه به دستِ بیگانه و چه توسط وطنفروشان و مزدوران از درون، با قاطعیت محکوم میداند. این خاک، نه میدانِ بازی ائتلافهایِ فرامنطقهایست، نه سکویِ پرتاب آرزوهایِ شخصی. اگر قرار است نجاتی در کار باشد، باید از درونِ همین سرزمین، با مردم آن و برای مردم آن بجوشد.
از دل این واقعه باید آموزههایی تاریخی و حیاتی برایِ فردایِ ایران استخراج کرد.
۱ـ مردم نشان دادند کجا باید ایستاد: کنار یکدیگر، نه درخطِ مقدم پروژههای بیگانه و نه آلتِ دست جریانهایی بیریشه. هوشیاری ملّی، سرمایهای بود که رسانههایِ بیگانه در تحریکِ تودهها از دستیابی به آن بازماندند. در این میان واقعیتِ انفعال مهندسیشدهی اجتماعی پس از چندین دهه حکومت جاهلان و ریشهی عمیق استبداد و استبدادپذیری قابل کتمان نیست.
۲ـ رویکردِ به هویتِ ملّی، گرهگاهِ همپوشانیِ استراتژیک نیروهاست- جمهوری اسلامی هم ناچار شد برای بالا کشیدن خود از باتلاق خودساخته، دست به دامانِ نمادهایِ ملّی، چون آرش کمانگیر شود. اما ملّت ایران میداند که هر گردی، همیشه گردو نیست. تمایز میانِ بهرهبرداری تبلیغاتی و ایمانِ راستین به میهن، امروز بیش از هر زمانِ دیگری عیان است. بازگشت به هویتِ ملّی به معنای بازیابیِ وجدانِ تاریخی، فرهنگی و اخلاقیِ ملّت است. این عنصر ژنتیکی تاریخی نهتنها مخرجِ مشترکِ نسلهای مختلف، بلکه پیوندی است میانِ جریانهای سیاسی که از وابستگی و سرسپردگی به بیگانه پرهیز دارند.
۳- شکست ارتش رسانهایِ بیگانه در دوقطبیسازیِ جامعه- پروژههایی که میخواستند بدونِ پشتوانهی اجتماعی، ملّت را به دنبالهرویهایِ کاذب بکشانند، ناکام ماندند. تجربهی اخیر اثبات کرد که بدون سرمایهگذاری در رهبریتِ ملّی، با اتکّا به مشروعیتِ مردمی و با پایگاهِ اجتماعیِ روشن، هیچ جنبشی به سرانجام نمیرسد. اجراییکردنِ این انتخاب رهبریِ ملّی، از میان و بهدستِ حداقل آگاه جامعه که تعهد به کنشگری برایِ نجات کشور را میپذیرند رقم خواهد خورد. گزینهی دیگری را نیز میتوان تصور کرد، اگر این پروسه از دل جمعی از تشکلاتِ سیاسی ملّی با مخرج مشترکِ زیر رقم زده شود:
۱- عبور از این حاکمیت
۲ـ ضدیت با جنگ
۳- مداراگری بر اصول دمکراتیک در مدیریتِ رهبری
۴ـ اعتقاد به نجاتِ کشور و حفظِ تمامیت ارضی
امروز اما ایران، با ضرباتی که به توانِ دفاعی از مرزها و زیر ساختهایِ کلیدیاش وارد آوردهاند، در وضعیتی شکننده قرار گرفته است. شکستی که پیوندِ اجزایِ جداشدهاش را باید غیرممکن تصورکرد. انفعال اجتماعی و نبودِ جریان سیاسیِ با مشروعیتِ کافی، در کنارِ تضعیفِ دفاعی مرزهایِ کشور (بهویژه هوایی)، زمینهسازی برایِ اجرایِ سناریوی بدیل ـ تجزیه و فروپاشی ساختاری ـ و یا هر آنچه بیگانه بخواهد، میتواند باشد. این نه تئوریِ توطئه، بلکه تحلیلِ واقعبینانه از محتملترین سناریویِ پیشرو تحت شرایط جاریست.
فرصتِ بهدستآمده از «آتش بس» باید به مثابه تنفسِ قبل از طوفان تلقی شود. اکنون لحظهایست برایِ سازماندهی، ایجاد پیوندهایِ استراتژیک و ساختاردهی به رهبریِ ملّی و مردمی. اگر این فرصت از کف برود، فردا شاید دیگر سکوت، مقدمهای بر آزادی نباشد، بلکه آستانهای از تاریکیِ بیپایان باشد.
قبلا هم گفته شد: سلاح اتمی بهانهست، ملّت و تمامیت ارضی نشانهست.
نهضت مقاومت ملی ایران
۶ تیر ۱۴۰۴ برابر با ۲۸ ژوئن ۲۰۲۵
ایران هرگز نخواهد مرد
