ایران در آستانهی آزمونی تاریخی، راه نجات از میان آتش و فتنه
در روزگاری که جبههی جنگی وسیع علیه ایران گشوده شده، سکوت ، انفعال و تحلیل غلط گناهی نابخشودنی است. با ورود مستقیم ایالت متحده آمریکا به حملات نظامی علیه تمامیت ارضی ایران و حمله به آنچه که متجاوزین بهانه آغاز حملات کرده بودند، یعنی از بین بردن توان غنی سازی اتمی از سوی حکومت در تهران، نهتنها کشور وارد یک مرحله سرنوشتساز شد، بلکه نشان داد که انرژی هستهای بهانه است، و ملت و تمامیت ارضی ایران هدف قرار گرفته است.
از بین بردن سایت فردو و انکار تشعشعات اتمی از سوی آژانس بینالمللی انرژی اتمی، نشان از زد و بندهای قبلی دارد که مبادا آلودگی اتمی حاصل از بمباران تأسیسات اتمی ایران دامن ساکنین بیرون از ایران، افغانستان، پاکستان، بخشی از روسیه، کشورهای عربی مجاور خلیج فارس و حتی تا مرزهای اسرائیل را بگیرد. در این بین باید به بمبارانهای بیربط (به زیرساختهای کشور) به بهانهی آغاز جنگ و از بین بردن دفاع نظامی و مرزی کشور تأکید دو چندان نمود. درچنین بزنگاهی صدای وجدان تاریخی ایران باید با قدرت طنینانداز شود:
«جنگ تحمیلی علیه مرزها و سرمایههای ملی نهتنها خیانت به ایران، بلکه بانی نابودی بستر حیات ملّت است.»
آنانی که گمان میکنند میتوان با حملهی نظامی و دخالت خارجی، درهای رهایی را به سوی ملت گشود، باید پیامدهای این توهم را با ویرانی زیرساختها، مهاجرت میلیونها نفر ایرانی، نابودی توان دفاعی ارتش در دفاع از مرزهای کشور، تجزیهی خاک ایران و برگشت به اعصار ظلمات را بشناسند.
چه کسی وعدهی آزادی را با خاکستر شدن تمدن ایران معامله میکند؟ امروز بیش از هر زمان خطر تجزیه و نابودی ایران از حاشیههای جغرافیای ایران، از کردستان تا بلوچستان، از آذربایجان تا خوزستان و… آغاز شده است. این جنگ نهتنها ضربهای به جمهوری اسلامی نیست، بلکه همانند جنگ عراق علیه ایران برای حکومت فرصتیست برای سرکوب داخلی، انسداد اجتماعی، حذف مطالبات ملّت و رسیدن به همان هدفی که در سال ۱۳۵۷ آغاز کردند ـ حذف و نابودی ایران.
از سوی دیگر سازمانهایی که هنوز به دنبال یارکشیهای خودمحورانهاند، یا تشکلهای نوپا و همچنان در حال پایهگذاری شدن و یا آنانی که گمان دارند درون اتاقهای بسته و پشت روابط خارجی، راه نجاتی بیرون خواهد آمد، سخت در اشتباهند. ایران با همراهی همهی تشکلهای ملی در یک بستر و نه توسط چکمهی بیکانه، آزاد خواهد شد. نه زمان و نه تاریخ نمیتوانند مشروعیت تنها یک و یا چند سازمان سیاسی را تأیید کنند. زمان سازماندهی به تنهایی و به دست آوردن مشروعیت اجتماعی، فقط برای خود، با توجه به شرایط تحمیلشده ناکافی و غیرممکن است.
زندهیاد شاپور بختیار، که در اوج خطر و در زمان ورود فتنه به عنوان آخرین نخستوزیر قانونی در زمان آخرین پادشاه ایران، پرچم قانون اساسی مشروطه را برای نجات ایران برافراشته بود، همچنان نماد راهی است که نجات ملّی را در درون مرزهای ایران میجوید.
دکترین او با تأکید بر حق تعیین سرنوشت توسط ملت، استقلال ملی، دموکراسی و حفظ و پاسداری از تمامیت ارضی، امروز بیش از همیشه کاربردی و ضروری است. امروز زمان آن است که همهی مدعیان نجات ایران به جای شعار و رقابت به سوی یک پلتفرم نجات مشترک گام بردارند. تشکلهایی که به دموکراسی باور دارند، میخواهند از فتنه بگذرند و تکرارش نکنند و مخالف تجاوز به تمامیت ارضی کشور هستند، باید در کنار هم فارغ از شکل نهایی حکومت، تنها دو اصل بنیادین را بپذیرند: «نجات ملی و حفظ تمامیت ارضی».
حتی شاهزاده رضا پهلوی به عنوان وارث قانونی پادشاهی مشروطه در برابر همان قانون اساسی مشروطه در تاریخ ۹ آبان ۱۳۵۹ به اصل ۴۰ متمّم آخرین قانون اساسی (پاسداری از تمامیت ارضی) بهنام ملت سوگند یاد نموده.
در این بزنگاه الگوی ما باید سربداران باشند، نه سر بسپاران. راه برونرفت از بحران، نه از طریق اتکای کور به قدرت خارجی، بلکه با مقاومت درونی سازمانیافته در میان ملت، اتحاد ملی و اتکا به دکترین استقلالطلبانهی شاپور بختیار میگذرد.
نهضت مقاومت ملی ایران، بهعنوان اولین تشکل برانداز فتنهی خمینی، توسط شاپور بختیار، آخرین نخستوزیر قانونی مطابق همان قانون اساسی مشروطه، با اتکا بر اصول ساختاری، و نه شکل خاص حکومت سیاسی، میتواند همچنان نقطهی اتکایی برای همگرایی همهی تشکلها و افراد سیاسی ملی و دمکرات با هدف نجات ملی و حفظ تمامیت ارضی ایفای نقش نماید.
شاپور بختیار همچنان در میدان ایستاده است.
اندیشه ونهادش زنده است.
با هم باشیم.
ایران هرگز نخواهد مرد
نهضت مقاومت ملی ایران
مورخ ۳ تیر ماه ۱۴۰۴ برابر با ۲۴ ژوئن ۲۰۲۵
