چرا کژ راهه می‌رویم ؟


مردم در مبارزه روز و شب برای گذران روزمره در تلاش بی‌امان هستند و روز به‌روز هم وضع اقتصادی بدتر وپرونده‌های اختلاس هم با هزاران میلیارد زخم دل مردم را نمک‌سوز و خشمگین‌تر می‌سازد .
هشدارهای کارشناسان اقتصادی و جامعه‌شناسان نگران وضع روحی و روانی مردم هم کارساز نیست چون گویا گوش شنوایی وجود ندارد .
راه‌ها از هرسوی بسته و تنها یک راه پیوسته باز مانده و آن هم راه غارت و اختلاس‌های پی درپی است؛ از سویی دیگر هم برخی بدون توجه به این که جامعه در حال انفجار است به جان هم پریده و هر گروهی‌ساز خود را می‌زند و گاه هم ناسزاها بالا گرفته و به واژگان رکیک و خط و نشان کشیدن برای هم و یا لیدرهای مطرح ختم می‌شود بی آنکه بدانند اداره کردن کشور راه و رسم دارد و هرکه زندان رفت وباحاکمیت ستمگر به پیکار برخاست البته که مبارزی آزاده است ولی بی‌گمان سیاست‌مدار نیست تا راه و رسم کشور داری بداند؛ از آنجا که برخی به جای رویارویی با ستمگران و فرو باریدن خشم خود بر سرانان به جنگ لفظی با یکدیگر پرداخته‌اند که دستاوردش تنها به سود ادامه حاکمیت فشل و بالا گرفتن شمار پرونده‌های چپاول است که صفرهایش بی‌شمار ولی با همه هیاهویی که بر پا می‌شود هنوز هم براین باورند که دزدی درکشور سیستماتیک نیست ، اگر نیست پس چیست ؟

اما گلاویز شدن برخی با برخی دیگر در گروه‌ها آن هم در مورد افرادی که برای راهبری و دگرگون ‌سازی نام برده می‌شوند تنها برای آن که مدتی در زندان بوده‌اند و جایزه گرفته‌اند مرا به یاد چامه‌ای از لسان الغیب می‌اندازند؛ چند بیتی از آن را می‌آورم که زبان حال است :

نه هر که چهره برافروخت دلبری داند
نه هرکه آینه سازد سکندری داند
نه هرکه طرف کله کج نهاد و تند نشست
کلاهداری و آیین سروری داند
هزار نکته باریک تر ز مو اینجاست
نه هر که سر بتراشد قلندری داند
مدار نقطه بینش زخال توست مرا
که قدر گوهر یک دانه گوهری داند
ز شعر دلکش حافظ کسی بود آگاه
که لطف طبع و سخن گفتن دری داند .


گاه سروده ای از شاعری در چند بیت گویای هزاران نکته است که خوانند باریک بین می تواند سخن اش را در یابد .


گیتی پورفاضل

مطالب مرتبط