برگ ننگین شهریور ۱۴۰۱
شهریور ۱۴۰۱، مأموران تحت امر حکومت اسلامی در ایران جنایتی را رقم زدند که گرچه نخستین یا آخرین مورد در کارنامهی سیاه حاکمان مرتجع و متحجر نبود، اما سبب انفجار خشم انباشتهی مردم نسبت به ستمگری حاکمان شد.
بازداشت مهسا (ژینا) امینی به اتهام بیپایهی عدم رعایت پوشش مصوب جمهوری اسلامی که با روی کار آمدن حکومت فعلی تحت رهبری آخوند مرتجع، روحالله خمینی بر زنان ایران تحمیل شد، و سپس اقدامات جنایتکارانهی مأموران موسوم به «گشت ارشاد» تا گرفتن جان بیگناه او در تاریخ ۲۵ شهریور آن سال به وضوح نشان داد میراثداران فتنهی خمینی به همان مبانی ضدبشری و زنستیز که در نظام حاکم تبلور یافته پایبندند.
این جنایت تکاندهنده که شاید در سایر کشورهای مسلمان هم کمسابقه باشد، مردم ایران را از هر قشری به اعتراض واداشت و پاسخ جنایتکارانهی حکومت با تکیه بر نیروهای آتشبهاختیار خود، قربانیان بیشماری در پی داشت که سرنوشت بسیاری همچنان در هالهای از ابهام باقی مانده است. بیدادگاههای حکومت نیز بیکار ننشسته و احکام غیرانسانی اعدام بدون رعایت کمترین تشریفات قانونی علیه کسانی که جرمشان فقط اعتراض به سیاستهای حاکم بود صادر کرده و آنان را به جوخهی اعدام سپردند.
علیرغم گفتههای برخی نیروهای درونحکومتی که پیوسته از انحراف انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ از مسیر خود سخن میگویند، باید که اتفاقاً انقلاب دقیقاً در همان مسیر ریلگذاریشده از سوی رهبران آن حرکت کرده و وضعیت امروز محصول همان اتفاق دیروز است.
قتل مهسا امینی زخمهای کهنه را باز کرد و اذهان عمومی را به یاد کلام ماندگار دکتر شاپور بختیار، آخرین نخستوزیر قانونی ایران، انداخت که نسبت به «مأموریت» اسلامگرایان به «نابودی» ایران هشدار داد اما خدعهی خمینی تحت لوای اسلامگرایی مردم را به سمتی سوق داد که حاصل آن روزبهروز نمایانتر میشود.
گرفتن جان مهسا و مهساها به دست حاکمان سفاک آیا جز عاقبت آمیختگی دین و سیاست بهعنوان شالودهی نظام فعلیست؟ و این آیا جز نتیجهی بیاعتنایی به خواستهی دکتر بختیار برای استقرار «لائیسیته» در کشور است؟
مهسا با قربانی شدن نمادی شد برای مطالبات سرکوبشدهی مردم ایران برای آزادی، حاکمیت قانون و جدایی دین از سیاست – سه اصل مهم دکتر بختیار– که دههها پیشتر عنوان شد و علیرغم سرکوب حکومت، امروزه شاهد زنده بودن همان اصول هستیم.
نما ایرانی
ایران هرگز نخواهد مرد