پرونده قتل دکتر شاپور بختیار

آغاز ماجرا

شاپور بختیار سیاستمداری از طبقه‌ی بالای ایران است. او در دبیرستان فرانسوی بیروت و سپس در خود فرانسه تحصیل کرد. بختیار که مخالف هر نوع دیکتاتوری‌ست، تصمیم می‌گیرد به تیپ‌های بین‌المللی[۱] در اسپانیا بپیوندند. سال ۱۹۳۹ به ارتش فرانسه ملحق می‌شود و پس از خروج از ارتش به جنبش مقاومت فرانسه می‌پیوندد. با پایان گرفتن جنگ جهانی به ایران باز می‌گردد. او تا سال ۱۹۷۸ با حکومت پهلوی مبارزه می‌کند. بهای مخالفت با حکومت را هم با گذراندن مجموع شش سال حبس می‌پردازد. با اینحال، محمدرضا شاه در تاریخ ۴ ژانویه‌ی ۱۹۷۹ تحت فشار انقلاب داخلی او را به سمت نخست‌وزیری منصوب می‌کند. اما خیلی دیر شده است. حکومت شاه در تاریخ ۱ فوریه و همزمان با بازگشت آیت‌الله خمینی به کشور سرنگون می‌شود. بختیار ۱۰ روز بعد مخفیانه ایران را ترک می‌کند و از فرانسه سر در می‌آورد. او سال ۱۹۸۰ نهضت مقاومت ملی ایران را ایجاد می‌کند که به مخالفت با حکومت دینی مستقر در ایران می‌پردازد. نهضت مقاومت ملی برخلاف سایر نهضت‌های مقاومت در ایران، جنبشی مسالمت‌آمیز است.

۱۴ مه‌ی ۱۹۷۹، آیت‌الله خلخالی، حاکم شرع دادگاه انقلاب، علناً اعلام می‌کند که خواهان «نابودی مفسدان فی‌الارض» بوده و اینکه «کسانی که پس از انقلاب از ایران رفته‌اند جنایتکاران واقعی و مستحق اعدام‌اند». خلخالی در اظهارت خود، مشخصاً از شاپور بختیار نام می‌برد زیرا او عمیقاً ضدآخوند بوده و طبعاً مورد انزجار حکومت آخوندهاست. ۷ دسامبر همان سال، در پی ترور مصطفی شفیق، از اعضای خانواده‌ی سلطنتی، در پاریس، خلخالی بار دیگر تهدیدهایش را تکرار کرده و اعلام می‌کند که «فدائیان مسلمان برای یافتن جنایتکاران و رساندن آنان به سزای اعمالشان، در اروپا و آمریکا فعال‌اند». او بار دیگر شاپور بختیار را از اهداف موردنظر مطرح می‌کند زیرا «از محل تبعیدش در پاریس علیه امام خمینی مبارزه به راه انداخته است».

۱۸ ژوئیه‌ی ۱۹۸۰، نخستین اقدام به ترور صورت می‌گیرد. گروه کماندویی متشکل از پنج نفر به رهبری انیس نقاش، نوشیعه‌ی فلسطینی، به محل اقامت شاپور بختیار و دخترش واقع در نویی-سور-سِن حمله می‌کنند. آپارتمان را دوست نزدیکش دکتر عبدالرحمن برومند در اختیارش قرار داده است. اقدام کماندوها به لطف مداخله‌ی نیروهای امنیتی ناکام می‌ماند اما یک مأمور پلیس و یک خانم همسایه در جریان این رخداد کشته می‌شوند. یک مأمور دیگر پلیس نیز در اثر شلیک از مسلسل دستی جراحت جدی بر می‌دارد و تا آخر عمر یعنی سال ۲۰۰۸ با معلولیت شدید زندگی می‌کند. نقاش دستگیر و سال ۱۹۸۲ به حبس ابد محکوم می‌شود. سال ‍۱۹۹۰ در پی مذاکرات پنهان با ایران برای آزادی گروگان‌های فرانسوی در لبنان، از فرانسه اخراج می‌شود. او از آن تاریخ به بعد بین تهران و بیروت در تردد است.

ترور نیروهای اپوزیسیون ایران شدت می‌گیرد. ۴ ژوئن ۱۹۸۹، عطاءالله بای‌احمدی، از اعضای سازمان «درفش کاویانی»، در دوبی به قتل می‌رسد. او پیش از پیوستن به سلطنت‌طلبان از همکاران اصلی شاپور بختیار در ایران بود. ۲۳ اکتبر ۱۹۹۰، سیروس الهی، از دیگر اعضای درفش کاویانی، به دست فردی ناشناس کشته می‌شود. سرانجام، ۱۸ آوریل ۱۹۹۱، نوبت دکتر عبدالرحمن برومند، مسئول کمیته‌ی اجرایی نهضت مقاومت و دوست بختیار، است که به در لابی ساختمان محل اقامتش در پاریس به ضرب چاقو به قتل برسد.

زمینه‌سازی قتل

چیدمان قاتلان

۱۳ ژوئن ۱۹۹۱. فریدون بویراحمدی، عضو نهضت مقاومت که از اعتماد کامل شاپور بختیار برخوردار است، می‌گوید در منزل دوستش به نام «میشل» واقع در شهر رَنس، خیابان گویو، پلاک ۲، میزبان دو «آشنا»ست که از ایران آمده‌اند[۲]: محمد آزادی و علی وکیلی‌راد[۳]. به گفته‌ی بویراحمدی، این دو نفر از ۱۵ ژوئن تا ۱۵ سپتامبر ۱۹۹۱ به منظور سفری تفریحی در فرانسه اقامت دارند. شهرداری رَنس برای هر دو در تاریخ ۱۶ ژوئن مجوز صادر می‌کند اما درخواست ویزا ۱۷ ژوئیه صورت گرفته و ۲۱ ژوئیه ثبت می‌شود. ویزاها در تاریخ ۲۶ ژوئیه صادر می‌شود.

درواقع، تحقیقات قاضی ژان-لویی بروگی‌یِر که پس از ترور شاپور بختیار آغاز شد مشخص کرد که بویراحمدی از سال‌ها پیش‌تر به خدمت وزارت اطلاعات و امنیت ایران (واواک) در آمده است[۴]. او اخبار مربوط به اعضای نهضت مقاومت و فعالیت‌هایشان را از درون نهضت به اطلاع تهران می‌رساند. پیش از بازگشت کامل به ایران، آخرین مأموریت به او واگذار می‌شود: زمینه‌سازی برای ترور شاپور بختیار. او به مدد اعتمادی که جلب کرده، مأموریت می‌یابد دو قاتل آموزش‌دیده در ایران را که مسئول اجرای عملیات‌اند نزد رهبر نهضت مقاومت ملی ایران ببرد.

۲۶ ژوئن ۱۹۹۱. به موازات این اقدام، فردی به نام نوریان ناصر (که در اصل محمد آزادی است) از سفارت فرانسه در تهران درخواست ویزای پانزده‌روزه از تاریخ ۱۰ژوئیه‌ی ۱۹۹۱می کند. او ادعا می‌کند قصد خرید تجهیزات الکترونیکی از شرکت فرانسوی سی‌فَکس را دارد که دفتر اصلی آن در شهر ئیسی-له-مولینو، خیابان کرسون، پلاک ۶۶ واقع شده است. تاریخ دعوتنامه‌ی ارسالی از سوی شرکت برای فرد مزبور جهت سفر به فرانسه حدود ۲۰ ژوئن ۱۹۹۱ بوده است. همان‌روز، فردی به نام کمال حسینی (که در اصل علی وکیلی‌راد است)، درخواستی مشابه به بخش خدمات کنسولی فرانسه تسلیم می‌کند. شرکت سی‌فکس دارای مرادوات کاملاً قانونی با مغرب و ایران است. نماینده‌ی این شرکت در ایران فردی به نام مسعود هندی[۵] است که با صداوسیمای جمهوری اسلامی هم سر و سرّی دارد. بعدتر کاشف به عمل آمد که هندی با وزارت اطلاعات ایران در تماس بوده زیرا خط مستقیم وزاراتخانه را در اختیار داشته است. بنابراین او مسئول پیگیری لازم برای «دعوت» از دو نفر فوق به درخواست فوری حسین شیخ‌عطار، از مسئولان بلندپایه‌ی وزرات پست، تلگراف و تلفن، است. اما شیخ‌عطار حاضر نیست حضور مستقیم در صحنه داشته باشد و علت آن احتمالاً وابستگی به یک نهاد دولتی‌ست. درواقع در این‌دست عملیات، موضوع حیاتی آن است که دولت پشتیبان عملیات به هیچ نحوی ردی باقی نگذارد. شیخ‌عطار که مسئولیتش مرتبط با حوزه‌ی ارتباطات و ماهواره است، مرتب به خارج و به‌ویژه فرانسه سفر می‌کند و با شرکت‌های ماترا و آلکاتل مراوادتی دارد. به دلایل بسیاری می‌توان گفت او علاوه بر اختیاراتی که در اداره‌ی متبوع خود دارد، از وزرات اطلاعات نیز دریافتی دارد و از ارتباطاتش در خارج بهره می‌برد. از این نحوه‌ی آماده‌سازی می‌توان دریافت که ترورکنندگان ایرانی اواخر ماه ژوئیه دو مجوز اقامت با هویت‌های مجزا در اختیار داشته‌اند. بنابراین می‌توانستند از دو راه متفاوت به قلمروی فرانسه وارد شوند.

اسقرار «مرکز عملیات» دراستانبول

اوایل ژوئیه. یک «مرکز عملیات» مسئول هماهنگی مأموریت با همکاری تاجر ایرانی-ترک به نام مسعود ادیب‌سوی برقرار می‌شود. او صاحب آپارتمانی در آنجاست و یک آپارتمان دیگر در منطقه‌ی آتاکوی اجاره می‌کند. ادیب‌سوی به‌سبب زمینه‌ی کاری‌اش مرتب به اروپا و آمریکا سفر می‌کند. براساس تحقیقات، او رابط افتخاری زیرساخت واواک است[۶]. او همچنین با محافل تبهکاران روابط پیچیده‌ای دارد. احتمال می‌رود تعدادی از مأموران واواک در دو آپارتمان اقامت دائم داشته‌اند. یکی از مأموریت‌هایشان تهیه‌ی گذرنامه‌ی جعلی ترک برای دو عضو تیم ترور (وکیلی‌راد و آزادی) بوده است.

فریدون بویراحمدی اوایل ژوئیه به استانبول سفر می‌کند. هدف این سفر هرگز معلوم نشده است، اما احتمال می‌رود طی این سفر، برخی جزئیات عملیات نهایی شده باشد.

استقرار تیم استقبال در سوئیس

۱۳ ژوئیه. فردی به نام زین‌العابدین سرحدی با حکم وزارت خارجه‌ی ایران که به تاریخ ۱۶ ژوئن صادر شده وارد سوئیس می‌شود. براساس حکم، سرحدی به مدت سه ماه در سفارت ایران در برن مأموریت دارد. او حواله‌ی دریافت ۳,۸۷۲ دلار (۵۰,۰۰۰ ریال) را از بانک ملی در دست دارد که در آن قید شده از ۲۱ ژوئیه تا ۲۱ اکتبر در برن مأمور است. بانک ملی به تاریخ ۱۰ اوت، انتقال وجه به فرد مذکور را تأیید می‌کند. تحقیقات بعدی نشان داد که او در انتقال یکی از ترورکنندگان از سوئیس مشارکت داشته است.

۱۵ ژوئیه. غلام‌حسین شوریده از شرکت بارتون – تبعه‌ی ایرانی مسئول درخواست ویزای سوئیس برای یکی از تبانی‌کنندگان[۷] که وظیفه‌ی انتقال یکی از ترورکنندگان را بر عهده دارد – برای او و همکارش احمد عیدی‌پور درخواست ویزای سه‌ماهه از ۲۰ ژوئیه تا ۲۰ سپتامبر به منظور اقامت در فرانسه می‌کند و متعاقباً جهت رسیدگی به «امور» خود راهی بلژیک و سپس آمریکا می‌شود. او اَلَن پِلو، دیپلمات سابق فرانسوی در ایران، را واسطه می‌کند. آشنایی این دو به این دلیل است که پِلو باجناق شوریده است. روز مراسم ازدواج پِلو که 25 ژوئیه در پاریس برگزار شد، از او درخواست می‌کند صدور ویزاهای جدید را تسهیل کند.

۲۴ ژوئیه. شوریده و عیدی‌پور اقامت کوتاهی در سوئیس دارند. شوریده بعداً این مسئله را تکذیب کرده و می‌گوید مقصد او بلژیک بوده است. او درواقع ۲۶ ژوئیه بروکسل را ترک کرده و ۳۰ ژوئیه از روآسی سوار بر هواپیما عازم آمریکا می‌شود. در اینجا، بین ۲۶ و ۳۰ ژوئیه وقفه‌ای در برنامه‌ی کاری‌اش دیده می‌شود. احتمالاً طی همین وقفه، آخرین شناسایی را انجام می‌دهد.

۲۵ ژوئیه. وکیلی‌راد با هویت ناصری از تهران با خانم سلحشور تماس می‌گیرد تا سوئیتش واقع در ساختمانی به نشانی خیابان ایتالیا، پلاک ۳۶ در منطقه‌ی ۸ پاریس را اجاره کند. این سوئیت به تاریخ ۲ اوت به او اجاره داده می‌شود. سوئیت مخفیگاه موقت بویراحمدی پس از قتل شاپور بختیار است. درواقع، بویراحمدی روشی متفاوت از همدستانش در پیش می‌گیرد.

۲۷ ژوئیه. بویراحمدی در جلسه‌ی نهضت مقاومت ملی که به منظور تعیین جانشین دکتر عبدالرحمن برومند در ویلای شاپور بختیار واقع در شهر سورِن در خیابان کلوزره، پلاک ۳۷ ، تشکیل شده حاضر می‌شود. یک صندلی خالی به نشانه‌ی احترام به درگذشته در آنجا قرار داده‌اند. بویراحمدی به رسم احترام، دسته‌ی گلی را روی صندلی خالی می‌گذارد. همین نشانه‌ی حرفه‌ای‌گری این فرد است که می‌داند چند روز بعد وارد عمل خواهد شد. او به اطلاعات بسیار جالبی برای ادامه‌ی عملیات دست پیدا می‌کند: مرد باغبان و خانم خدمتکار ماه اوت به مرخصی تابستانی می‌روند و در خانه حضور نخواهند داشت. بنابراین بختیار با منشی‌اش که همانجا سکونت دارد تنها خواهد بود. فقط باید مأموران پلیس کشیک مستقر در ورودی را گمراه کرد. این مسئله را بسیار آسان می‌کند.

۳۰ ژوئیه‌ی. آزادی و وکیلی‌راد وارد فرودگاه اُرلی می‌شوند و از سوی بویراحمدی مورد استقبال قرار می‌گیرند. بویراحمدی راهنمای این دو نفر است که فرانسوی نمی‌دانند و همین مسئله بعد از انجام مأموریت به دلیل نداشتن مترجم بسیار به ضررشان تمام می‌شود.

قتل

۶ ژوئیه‌ی ۱۹۹۱. بین ساعت ۱۰تا ۱۱صبح، بویراحمدی از آژانس اتومبیل کرایه‌ی واقع در خیابان وایان، پلاک ۵۵ در بولونی درخواست یک خودروی بزرگ و پرسرعت به منظور رفتن به «دوویل» می‌کند. آخرین لحظه منصرف می‌شود.

ساعت ۳:۱۳ عصر: پسر بزرگ شاپور بختیار، گي، پس از بازگشت از ورزش پیاده‌روی با هم، او را تنها می‌گذارد. گی که از سال ۱۹۷۴ بازرس اداره‌ی اطلاعات مرکزی‌ست، شخصاً حفاظت از پدرش را بر عهده دارد[۸]. حفاظت بر عهده‌ی چهار مأمور پلیس از گروهان ۳۶ام امنیت تیون‌ویل است. شاپور بختیار به پسرش اطلاع می‌دهد که سه نفر از ایران به دیدن او می‌آیند اما توضیح بیشتر یا دستور خاصی نمی‌دهد. گی بختیار هم نگرانی‌ای ندارد زیرا از این دیدارها زیاد بوده و همیشه از قبل برنامه‌ریزی شده‌اند.

ساعت ۴:۴۰ عصر: منشی شخصی بختیار، سروش کتیبه، پس از اتمام خرید در شهر به محل اقامت در سورن باز می‌گردد.

ساعت ۵:۱۰ عصر: فریدون بویراحمدی، پشت فرمان ب‌ام‌و قرمزرنگ قدیمی‌اش و طبق قرار همراه با آزادی و وکیلی‌راد، از اتاق نگهبانی واقع در خیابان کلوزره، پلاک ۳۷، وارد می‌شوند. همگی به «نشانه‌ی احترام و همدردی» با شاپور بختیار که هنوز عزادار دوستش برومند است، کت‌وشلوار تیره بر تن دارند. خانه‌ی مجلل دوطبقه است که تراس طبقه‌ی اول مشرف به جلوی ساختمان است. طبقه‌ی هم‌کف در اختیار مأموران امنیتی‌ست که وظیفه‌ی حفاظت از اماکن را بر عهده دارند. فضای نشیمن نیز همان طبقه است. شاپور بختیار درخواست کرده بود اتاق نگهبانی فقط در مقابل منزل مستقر شود زیرا رفت‌وآمد نگهبانان و سروصدای ناشی از قدم زدن بر روی سنگریزه‌ها ایجاد مزاحمت می‌کرده است. همچنین هرگونه حضور مأموران را در طبقه‌ی دوم و هنگام دیدار با مهمانانش قاطعانه قدغن کرده است. منطقی هم  بود زیرا می‌خواهد محتوای دیدارهایش محرمانه باقی بماند. هویت سه مهمان پس از گذر از ورودی امنیتی، احراز می‌شود[۹]. این سه حتی بازرسی بدنی هم می‌شوند. بسته‌ای محتوی یک عکس قاب‌شده را که به رسم هدیه آورده‌اند از فلزیاب رد می‌کنند.

پس از ورود سه مهمان به محل اقامت شاپور بختیار، منشی برای آنان چای می‌آورد و سپس با بویراحمدی به تراس مجاور آشپزخانه می‌روند. شاپور بختیار با آزادی و وکیلی‌راد تنهایند. از این به بعد همه‌چیز تند پیش می‌رود. یکی از این دو با گرفتن حنجره‌ی بختیار او را خفه می‌کند که در اثر خفگی روی کاناپه می‌افتد بدون اینکه بتواند کوچکترین صدایی کند. یکی از همین دو نفر به آشپزخانه رفته و دو کارد می‌آورد، یکی کارد مخصوص گوشت‌بری و دیگری کارد مخصوص نان. با کارد گوشت‌بری سیزده ضربه به بختیار می‌زند و سپس با کارد مخصوص نان گلو و مچ‌هایش را می‌بُرد. ساعت رولکسی که به دست داشته احتمالاً به نشانه‌ی جام پیروزی از دستش در می‌آورند. وحشت همراه با این سلاخی عامدانه بود تا عبرت شود. هدف این بود که سایر مخالفان بدانند در هر لحظه و هر جا چه خطراتی متوجهشان است.

ساعت ۵:۴۵ عصر: سروش کتیبه از تراس باز می‌گردد. یکی از ضاربان او را از پشت می‌گیرد و دیگری از روبرو گلویش را فشار می‌دهد تا نتواند فریاد بزند. همانند بختیار، او را نیز کاردآجین کرده و گلویش را می‌برند. قاتلان سپس به‌دقت کاردها و لباس‌هایشان را به خون آغشته شده در آشپزخانه تمیز می‌کنند. رومیزی‌ای را روی جنازه‌ی بختیار که روی کاناپه است، می‌کشند. جنازه‌ی کتیبه را با سطل کاغذ از دید پنجره مخفی می‌کنند. تلفن را هم از پریز می‌کشند طوری که به نظر آید شاپور بختیار مشغول گفتگوست.

ساعت ۶ عصر: سه مهمان از همان راهی که وارد شدند، خارج می‌شوند. مأموران امنیتی هم متوجه لکه‌های خون بر روی کت‌‌وشلوار مشکی‌شان که تا دکمه‌ی زیر گلویشان را هم بسته‌اند نمی‌شوند.

بویراحمدی دو همدستش را به جنگل‌های بولونی می‌برد تا لباس‌هایشان را عوض کنند و لباس‌های آغشته‌به‌خون را داخل سطل زباله بیندازند. گذرنامه‌هایشان را نیز پاره کرده و دور می‌اندازند. بویراحمدی این دو را به یک ایستگاه مترو می‌رساند و سپس خودرویش را جایی در پاریس رها می‌کند. خودرو چند روز بعد پیدا می‌شود، همچنین لباس‌ها که یک روسپی از سطل برداشته است. پزشکی قانونی به کمک همین لباس‌ها موفق شد رسماً هویت قاتلان را مشخص کند.

بویراحمدی به سوئیتی که وکیلی‌راد در منطقه‌ی ۱۳ پاریس اجاره کرده باز می‌گردد. تا ۱۳ اوت را همان‌جا مخفی می‌شود تا مدارک جعلی جهت خروج از کشور به دستش برسانند.

شب ۶ تا ۷ اوت. وکیلی‌راد و آزادی با هویت‌های ترک به ترتیب موسی کوثر و علی حیدر کایا سوار بر قطار شده و به اَنِسی می‌روند. این دو که فرانسوی نمی‌دانند از قطار لیون جا می‌مانند. با پایگاه عملیاتی استانبول تماس گرفته و درخواست کمک می‌کنند.

۷ اوت. مأموران پلیس کشیک شیفت را تحویل همکارانشان از اداره‌ی امنیت استراستبورگ می‌دهند. همین امر که شاید تصادف محض[۱۰] به نظر آید می‌تواند این مسئله را که این تازه‌واردان بابت ندیدن شاپور بختیار نگرانی چندانی ندارند توجیه کند زیرا همه‌ی دستورالعمل‌ها برایشان تازه است. از اینکه بسته‌های مواد غذایی ارسالی همانجا انباشته شده و هیچکس طبق معمول گذشته برای ارائه‌ی فهرست مهمانان نمی‌آید نیز تعجب نمی‌کنند. درواقع، به نظر می‌رسد ملاقاتی برای ۷ اوت برنامه‌ریزی نشده بوده است[۱۱].

از یک باجه‌ی عمومی واقع در خیابان ایتالیا در شهر ئیسی-له-مولینو تماسی با ایران برقرار می‌شود: 987412129، خطی که وزارت اطلاعات ایران از آن استفاده می‌کند. به نظر می‌رسید که بویراحمدی با مافوقانش تماس گرفته تا گزارش اجرای موفق مأموریت را بدهد. او قبلاً در ماه‌ ژوئیه‌ی همان سال نیز با همان شماره تماس گرفته بود. بااین‌حال، افشا نشدن فوری قتل‌ها به نفع قاتلان فراری و عدم آغاز اقدام برای دستگیری آن‌ها مقام‌های وزارت اطلاعات را به شک فرو می‌برد. هسته‌ی مستقر در استانبول در پی حصول اطمینان از موفقیت اجرای عملیات است. تماس‌های متعددی با تهران، لندن، لس‌آنجلس و پاریس برقرار می‌شود[۱۲]. کارآگاهان به کمک همین تماس‌ها رد وزارت اطلاعات را پیدا می‌کنند.

ساعت ۹:۲۶ صبح: از آپارتمانی که ادیب‌سوی در استانبول اجاره داده است با فرشته جهانبانی، ایرانی مقیم پاریس از سال ۱۹۸۳، تماس گرفته می‌شود. جهانبانی مأمور مخفی وزارت اطلاعات است که از سال ۱۹۸۷ به استخدام واواک در آمده است. به کمک همین تماس بود که منزل او شناسایی و اکتبر ۱۹۹۱ مورد بازرسی قرار گرفت. فهرستی کدگذاری‌شده به همراه سه قلم با جوهر نامرئی از منزل او کشف می‌شود. علاوه بر این، اعتراف کامل می‌کند. هدف از تماس برقرارشده از استانبول درخواست از او برای کسب اطلاع از گفته‌ها و اخبار درباره‌ی شاپور بختیار است.

ساعت ۱:۴۰ عصر: وکیلی‌راد و آزادی سرانجام سوار بر قطار به اَنِسی می‌رسند. سپس سوار تاکسی شده تا از گمرک تونِکس والار راهی ژنو شوند. در اینجا گذرنامه‌های ترک‌شان را نشان می‌دهند که از سفارت سوئیس در تهران با آن ویزا گرفته‌اند. مأموران گمرک سوئیس متوجه غیرعادی بودن ویزاها شده[۱۳] و آنان را نگه داشته و تحویل مأموران گمرک فرانسه می‌دهند. مأموران گمرک فرانسه هم آنان را بی‌درنگ آزاد می‌کنند چون مشمول هیچ حکم جلبی نیستند.

۸ اوت ۱۹۹۲. ساعت ۱۱:۵۵ صبح. سرانجام پسر شاپور بختیار به محض بازگشت از سفر با جنازه‌ها مواجه می‌شود. در بازرسی محل هیچ نشانی از ورود با اعمال زور مشاهده نمی‌شود. جستجو برای یافتن سه مهمان ۶ اوت آغاز می‌شود. هویتشان که هنگام ورود ثبت شده احراز می‌شود. باید تسلیم شواهد شد: آنان ناپدید شده‌اند. بلافاصله حکم جلب صادر می‌شود.

انتقال مخفیانه

۱۲ اوت. آزادی و وکیلی‌راد سرانجام وارد سوئیس می‌شوند، غافل از اینکه کیفشان را در باجه‌ی تلفن در اَنسی جا گذاشته‌اند. محتوای این کیف بسیار به کار کارآگاهان می‌آید. این دو سپس برای جلوگیری از جلب توجه از هم جدا می‌شوند زیرا می‌دانند که دنبالشان هستند.

۱۳ اوت. ساعت ۸ صبح. پاریس: خانم سلحشور به سوئیتش رفته و در آنجا با فردی دیدار می‌کند که بعداً نام او را بویراحمدی اعلام می‌کند. بویراحمدی آپارتمان را ترک می‌کند.

ژنو: همان روز، آزادی با یک ایرانی به نام بیژن اکبری مقابل دفتر ایران ایر در ژنو قرار دارد که این قرار از قبل برنامه‌ریزی شده است. گذرنامه‌ی ترکش را تحویل می‌دهد و به جای آن مدارک هویتی ایرانی دریافت می‌کند. وکیلی‌راد ده دقیقه دیر سر قرار می‌رسد و در شهر سرگردان می‌شود[۱۴].

ساعت ۱۲:۳۰: آزادی در لابی هتل اِتوآل دیده می‌شود. او در آنجا با یک «تاجر» ایرانی با هویت ناصر قاسمی‌نژاد دیدار می‌کند که از ۹ اوت در اتاق شماره‌ی ۴۱ اقامت دارد. قاسمی‌نژاد از طریق شرکت کوماترا واقع در ایالت وو به نشانی ژوکستانس مِزِری، جاده‌ی لوسِکس، پلاک ۲،  ویزای سوئیس گرفته که از ۱۰ ژوئیه تا ۱۰ اوت معتبر است. لازم به ذکر است که شرکت فوق برای فردی به نام اردشیر فائضی نیز ویزا گرفته بود که زمان تحقیقات، اثری از حضور او در سوئیس مشاهده نشد. درخواست‌کننده‌ی ویزاها هم حسن شوریده بود. ناصر قاسمی‌نژاد به درخواست وزارت امور خارجه‌ی ایران برای تاریخ ۲۹ ژوئیه بلیط برای پرواز از تهران به مقصد ژنو تهیه کرده بود که چنین چیزی برای یک فرد صرفاً «تاجر» عادی نیست. وزرات خارجه فقط مسئول پیگیری سفر مقام‌های رسمی است. قاسمی‌نژاد و آزادی از عصر ۱۳ اوت، اتاقی را مشترکاً در هتل ژان-ژاک روسو به نشانی خیابان روسو، پلاک ۱۳ در ژنو می‌گیرند. این اتاق پیشتر از سوی یکی از همدستانشان با هویت نامعلوم رزور شده است. فردی به نام حمید رضایی نیز در همین اتاق اقامت داشته است.

همان روز، فردی به نام زین‌العابدین سرحدی[۱۵] وارد ژنو می‌شود. او که از خویشاوندان رفسنجانی است، ویزای سه‌ماهه برای اقامت در سوئیس گرفته است[۱۶]. وارد هتل برنینا در ژنو می‌شود. ساعت ۷:۵۳ عصر و مجدداً ۹:۲۱ با هتل ژان-ژاک روسو که قاسمی‌نژاد و آزادی در آنجا اقامت دارند تماس می‌گیرد. به نظر می‌رسد مشغول رایزنی مستقیم با قاسمی‌نژاد جهت انتقال مخفیانه‌ی آزادی است. او همچنین با مرکز سرّی استانبول تماس می‌گیرد. اما پس از دستگیری از سوی پلیس فرانسه در ماه سپتامبر منکر حضور در سوئیس در آن بازه‌ی زمانی می‌شود و حتی می‌گوید مقام‌های ایرانی «گذرنامه‌اش را گم» کرده بودند. وزرات امور خارجه‌ی ایران در جریان تحقیقات ادعا می‌کند سرحدی ماه ژوئیه در ایران حضور داشته است. این ادعاها را به‌ هیچ نحوی نمی‌توان اثبات کرد.

۱۴ اوت. ساعت ۲:۳۰ عصر. پاریس: بویراحمدی به آپارتمانی واقع در خیابان سَن‌ شارل در منطقه‌ی ۱۵ پاریس می‌رود. این سوئیت را پزشک ایرانی به نام جهانگیر به واسطه‌ی فردی به نام برومند یزدی از خانم شاه‌محمدلو کرایه کرده است. به گفته‌ی برومند یزدی، دوستی که منتظر ویزای آمریکاست در آنجا سکونت دارد. درواقع، یک ایرانی به نام جوانشیر (و نه جهانگیر) در هتل آرکاد در اُرلی از ۱۱ تا ۱۳ اوت اقامت داشته است. احتمالاً همین فرد آپارتمان واقع در خیابان سن شارل را اجاره کرده است. بر این اساس می‌توان گفت که یک فرد (یا شاید افرادی زیرا برومند یزدی به خانم شاه‌محمدلو گفته است که در هتل آرکاد اُرلی نیز اقامت دارد) یا یک تیم پشتیبان دقیقاً بعد از اجرای عملیات در فرانسه حضور داشته‌اند.

۱۵ اوت. پاریس: خانم شاه‌محمدلو به سوئیت واقع در خیابان سن شارل می‌رود. او با فردی که بعداً مشخص شد بویراحمدی بوده ملاقات می‌کند که البته با هویت جعلی اکبر یا اکبری در آنجا حضور داشته است. با یک هویت جعلی خاک  فرانسه را به مقصد آمریکا ترک می‌کند. اقامت او در آمریکا هم از سوی ادیب‌سوی هماهنگ شده که برای «تجارت» اغلب به آمریکا سفر می‌کند. به گفته‌ی مقام‌های فرانسوی، کالیفرنیا با حضور ۵۰۰,۰۰۰ ایرانی، پایگاه مهمی برای وزارت اطلاعات شده است. مقام‌های آمریکایی از این اظهارنظرها آزرده می‌شوند اما بعداً به آن اذعان می‌کنند.

سوئیس: آزادی و قاسمی‌نژاد کشور را به مقصد ایران ترک می‌کنند که احتمالاً این سفر از مسیر استانبول انجام می‌شود.

۲۱ اوت. وکیلی‌راد با سبیل تراشیده و حین سرگردانی در کنار دریاچه‌ی ژنو به دست پلیس سوئیس دستگیر می‌شود. به فرانسه منتقل می‌شود و در آنجا درخواست تماس تلفنی می‌کند و جالب اینکه با همان شماره‌هایی تماس می‌گیرد که روزهای 3 و 5 ژوئیه از آپارتمان واقع در استانبول با آن‌ها تماس برقرار شده بود. مرکز عملیات استانبول تعطیل می‌شود و عوامل به ایران باز می‌گردند.

۱۳سپتامبر. مسعود هندی زمانی که با خانواده در پاریس در تعطیلات به سر می‌برد دستگیر می‌شود. این میزان بی‌احتیاطی نشان می‌دهد او هرگر فکر نمی‌کرده در دام کارآگاهان بیفتد.

۲۳دسامبر. سرحدی در سوئیس بازداشت می‌شود. پنج ماه بعد تحویل فرانسه می‌شود.

محاکمه و محکومیت

تنها سه نفری که دستگیر شدند در تاریخ ۲نوامبر ۱۹۹۴ در دادگاه ویژه‌ی پاریس حاضر می‌شوند و سایر متهمان موفق به فرار می‌شوند. ۶ دسامبر، رأی دادگاه اعلام می‌شود. وکیلی‌راد و هندی مجرم شناخته شده و به حبس ابد محکوم می‌شوند. سرحدی به دلیل عدم کفایت ادله‌ی محکمه‌پسند تبرئه می‌شوند. برای شش ایرانی (آزادی، بویراحمدی، ادیب‌سوی، شیخ‌عطار، غلام‌حسین شوریده شیرازی‌نژاد و ناصر قاسمی‌نژاد) غیابی به حبس ابد محکوم می‌شوند. وکیلی‌راد و هندی براساس «مصالح کشور» سال‌ها بعد آزاد می‌شوند.

آمران

عملیات حذف مخالفان برون‌مرزی که در آن مقطع زمانی فراوان بود با نظر موافق بالاترین مقام‌های ایران صورت می‌گرفت. کمیته‌ای به محوریت رهبر جمهوری اسلامی آیت‌الله علی خامنه‌ای شکل گرفته بود که علی‌اکبر هاشمی رفسنجانی (رئیس‌جمهور)، علی‌اکبر ولایتی (وزیر امور خارجه) و علی فلاحیان (وزیر اطلاعات) اعضای آن را شکل می‌دادند. فلاحیان سیاست حذف نیروهای اپوزیسیون را به دست وزرات اطلاعات انکار نمی‌کرد. او در گفتگویی تلویزیونی به تاریخ ۳۰ اوت ۱۹۹۲ ، گفت: «در خارج از کشور نیز آن‌ها را تعقیب می‌کنیم. آنان را تحت نظر داریم. سال گذشته، موفق شدیم ضربات اساسی بر رهبران بلندپایه‌شان وارد کنیم.»

این عملیات واواک مثال‌زدنی است. عملیات ترور کاملاً حرفه‌ای صورت گرفت. همانند بسیاری موارد دیگر، نقل و انتقال عوامل بود که دردسرساز شد. قطعاً حساس‌ترین مرحله در این‌دست عملیات همین است. عدم هدایت قاتلان پس از فرار از پاریس به مقصد سوئیس (عزیمت به ایران نمی‌توانست مخفیانه صورت گیرد و بی‌تردید عنوان عملیات حذف برون‌مرزی به خود می‌گرفت.) خطای بزرگی است. بعد اینکه، رها کردن یکی از قهرمانان داستان در میدان قصور بزرگی است. این هم از تناقضات دستگاه‌های اطلاعاتی ایران است که از نظر فنی قادرند همزمان به بهترین و بدترین شکل عمل کنند. همین مسئله همواره عملیاتشان را در جنگ مخفیانه که امروزه علیه اسرائیل پیش می‌برند ناتمام می‌گذارد. در اینجا لازم است به موضوع فرهنگ نیز اشاره شود. برای ایرانی‌ها، بازگشت عوامل عملیاتی‌شان اولویت نیست. تا حدودی هم اینکه عملیاتشان با قطعیت به آنان نسبت داده شود برایشان اهمیتی ندارد. این دو واقعیت به این معناست که آن‌ها به‌ویژه به دلیل شبکه‌هایی که توانسته‌اند در جامعه‌ی مهاجران ایجاد کنند تا در سراسر جهان پشتیبانشان باشند، بسیار خوفناک باقی می‌مانند.


[۱] تیپ‌های بین‌المللی (به اسپانیایی: Brigadas Internacionales) واحدهای نظامیِ تشکیل شده از داوطلبانی بود که بین سالهای ۱۹۳۶ تا ۱۹۳۹ از کشورهای گوناگون برای جنگ به نفع جمهوری دوم اسپانیا در جنگ داخلی اسپانیا به این کشور سفر کرده بودند.

[۲] منزل شخصی بویراحمدی در شهر ئیسی-له-مولینو است.

[۳] صحت این اسامی اثبات نشده است چون مدارک جعلی متعددی با خود داشتند.

[۴] تعدادی از اعضای رسمی گروه‌های اپوزیسیون ایران به خدمت واواک در آمده‌اند. منوچهر عکاشه، نماینده‌ی نهضت مقاومت در کویت، اواخر سال 1988 در خدمت واواک بود. بویراحمدی نیز به نظر می‌رسید در همان مقطع از عوامل دستگاه‌های اطلاعاتی ایران بوده باشد زیرا عکاشه او را خوب می‌شناسد.

[۵فرانسه، به ایران، آزاد شد.

[۶] «رابطان افتخاری» برخلاف «مأموران» در ازای ارائه‌ی خدمات، دستمزدی دریافت نمی‌کنند و اکثرشان از روی اعتقادات شخصی عمل می‌کنند. برخی اطلاعات می‌دهندّ، برخی در تدارکات مأموریت‌های مخفی مانند توجیه سفرها در همین پرونده، کمک می‌کنند.

[۷] اشاره به ناصر قاسمی‌نژاد که مسئول انتقال محمد آزادی است.

[۸] گی به‌سبب مادرش که همسر اول شاپور بختیار بوده و اهل بروتانی‌ست تابعیت فرانسوی دارد. او چند سال بعد بر اثر «سکته‌ی قلبی» از دنیا می‌رود. نکته‌ی عجیب اینکه، خواهرش نیز از «سکته‌ی قلبی» در سال 1991 می‌میرد (بختیار چهار فرزند داشت).

[۹] فهرست دیدارهای روزانه با ذکر اسامی هر روز در اختیار مأموران پلیس کشیک قرار می‌گیرد.

[۱۰] عامل «شانس» همواره نقش مهمی در عملیات مخفیانه مانند زمان جنگ دارد.

[۱۱] بعداً تقصیر زیادی متوجه مأموران پلیس شد. اما نباید فراموش کرد که پسر خود شاپور بختیار مسئول سازماندهی حفاظت از پدرش بود که خود نمی‌خواست از نزدیک او را تحت نظر داشته باشند. با این‌حال، تأخیر در کشف جسد قطعاً قصور به حساب می‌آید.

[۱۲] به‌ویژه با وزارت پست و تلگراف و تلفن که شیخ‌عطار کارمندشان است و همچنین با صداوسیما که مسعود سیدهندی از خبرنگارانشان است.

[۱۳] ویزاها در ظاهر از سفارت سوئیس در تهران اخذ شده‌اند اما شماره‌ی سریال ویزاهای صادره در فرانسه روی آن‌ها درج شده است. از سویی هم اندکی مرطب‌اند که نشان می‌دهد با عجله چسبانده شده‌اند.

[۱۴] قرارهای مخفیانه در اماکن عمومی تابع مقررات دقیقی است. برنامه‌های زمانی باید دقیق رعایت شود زیرا به دلایل امنیتی کسی در این موارد معطل نمی‌شود.

[۱۵] سرحدی 23 دسامبر 1991 مطابق با حکم جلب بین‌المللی در برن بازداشت می‌شود.

[۱۶] او قرار بود مسئول بایگانی دفتر نمایندگی وزارت خارجه‌ی ایران در برن شود و حکمش به امضای علی‌اکبر ولایتی رسیده است.

سوی ادیب‌سوی هماهنگ شده که برای «تجارت» اغلب به آمریکا سفر می‌کند. به گفته‌ی مقام‌های فرانسوی، کالیفرنیا با حضور ۵۰۰,۰۰۰ ایرانی، پایگاه مهمی برای وزارت اطلاعات شده است. مقام‌های آمریکایی از این اظهارنظرها آزرده می‌شوند اما بعداً به آن اذعان می‌کنند.

سوئیس: آزادی و قاسمی‌نژاد کشور را به مقصد ایران ترک می‌کنند که احتمالاً این سفر از مسیر استانبول انجام می‌شود.

۲۱ اوت. وکیلی‌راد با سبیل تراشیده و حین سرگردانی در کنار دریاچه‌ی ژنو به دست پلیس سوئیس دستگیر می‌شود. به فرانسه منتقل می‌شود و در آنجا درخواست تماس تلفنی می‌کند و جالب اینکه با همان شماره‌هایی تماس می‌گیرد که روزهای ۳و ۵ ژوئیه از آپارتمان واقع در استانبول با آن‌ها تماس برقرار شده بود. مرکز عملیات استانبول تعطیل می‌شود و عوامل به ایران باز می‌گردند.

۱۳سپتامبر. مسعود هندی زمانی که با خانواده در پاریس در تعطیلات به سر می‌برد دستگیر می‌شود. این میزان بی‌احتیاطی نشان می‌دهد او هرگر فکر نمی‌کرده در دام کارآگاهان بیفتد.

۲۳ دسامبر. سرحدی در سوئیس بازداشت می‌شود. پنج ماه بعد تحویل فرانسه می‌شود.

محاکمه و محکومیت

تنها سه نفری که دستگیر شدند در تاریخ ۲نوامبر ۱۹۹۴ در دادگاه ویژه‌ی پاریس حاضر می‌شوند و سایر متهمان موفق به فرار می‌شوند. ۶ دسامبر، رأی دادگاه اعلام می‌شود. وکیلی‌راد و هندی مجرم شناخته شده و به حبس ابد محکوم می‌شوند. سرحدی به دلیل عدم کفایت ادله‌ی محکمه‌پسند تبرئه می‌شوند. برای شش ایرانی (آزادی، بویراحمدی، ادیب‌سوی، شیخ‌عطار، غلام‌حسین شوریده شیرازی‌نژاد و ناصر قاسمی‌نژاد) غیابی به حبس ابد محکوم می‌شوند. وکیلی‌راد و هندی براساس «مصالح کشور» سال‌ها بعد آزاد می‌شوند.

آمران

عملیات حذف مخالفان برون‌مرزی که در آن مقطع زمانی فراوان بود با نظر موافق بالاترین مقام‌های ایران صورت می‌گرفت. کمیته‌ای به محوریت رهبر جمهوری اسلامی آیت‌الله علی خامنه‌ای شکل گرفته بود که علی‌اکبر هاشمی رفسنجانی (رئیس‌جمهور)، علی‌اکبر ولایتی (وزیر امور خارجه) و علی فلاحیان (وزیر اطلاعات) اعضای آن را شکل می‌دادند. فلاحیان سیاست حذف نیروهای اپوزیسیون را به دست وزرات اطلاعات انکار نمی‌کرد. او در گفتگویی تلویزیونی به تاریخ ۳۰ اوت ۱۹۹۲، گفت: «در خارج از کشور نیز آن‌ها را تعقیب می‌کنیم. آنان را تحت نظر داریم. سال گذشته، موفق شدیم ضربات اساسی بر رهبران بلندپایه‌شان وارد کنیم.»

این عملیات واواک مثال‌زدنی است. عملیات ترور کاملاً حرفه‌ای صورت گرفت. همانند بسیاری موارد دیگر، نقل و انتقال عوامل بود که دردسرساز شد. قطعاً حساس‌ترین مرحله در این‌دست عملیات همین است. عدم هدایت قاتلان پس از فرار از پاریس به مقصد سوئیس (عزیمت به ایران نمی‌توانست مخفیانه صورت گیرد و بی‌تردید عنوان عملیات حذف برون‌مرزی به خود می‌گرفت.) خطای بزرگی است. بعد اینکه، رها کردن یکی از قهرمانان داستان در میدان قصور بزرگی است. این هم از تناقضات دستگاه‌های اطلاعاتی ایران است که از نظر فنی قادرند همزمان به بهترین و بدترین شکل عمل کنند. همین مسئله همواره عملیاتشان را در جنگ مخفیانه که امروزه علیه اسرائیل پیش می‌برند ناتمام می‌گذارد. در اینجا لازم است به موضوع فرهنگ نیز اشاره شود. برای ایرانی‌ها، بازگشت عوامل عملیاتی‌شان اولویت نیست. تا حدودی هم اینکه عملیاتشان با قطعیت به آنان نسبت داده شود برایشان اهمیتی ندارد. این دو واقعیت به این معناست که آن‌ها به‌ویژه به دلیل شبکه‌هایی که توانسته‌اند در جامعه‌ی مهاجران ایجاد کنند تا در سراسر جهان پشتیبانشان باشند، بسیار خوفناک باقی می‌مانند.



اَلَن رودیه

۱۴ مه‌ی ۲۰۱۳
مترجم : نما ایرانی

مطالب مرتبط