تبنگوهای تهی…

چشم به راهت هستند تا برگه‌ای که در آن میزان بلاهت‌ات را نوشته‌ای درونش اندازی ، ۴۵ سال رای دادی و هر روز سفره‌ات کوچکتر و کو چکتر گردید امروز در آن سفره کوچک‌ات هم دیگر نانی نیست .
در گور بی‌مرده شیون مکن برخیز و خود را بتکان غبار را که روبیدی بایست و بگو راه تاکنون رفته به پایانی بایسته وخوش نرسید ؛ راهی دیگر باید .
پیش از آن که عصایی دست‌ات دهند تا با کمرخم شده راه روی در اندیشه چاره باش ؛ زندگی آه است و دَم مگذار آه پشیمانی از نهادت برآید وآنگاه  دَم در کِشی ؛ اگر ۴۵ سال پیش گفتی مرگ بر دیکتاتور امروز هم بگوی با فریادی بلندتر زیرا از دیکتاتور دیکتاتورتری یافتی که در همه رگ‌های پیکرت سرک کشید ، زهرآگین شان کرد و شرنگی تلخ به کامت ریخت .
برایت کیفر می‌نویسند که چرا خواسته‌هایت را فریاد می‌زنی تا گوشی شنوا پیدا کنی ؛ در هیچ کجای این جهان بجز در همسایگی خاوری کشورت برای ازادی و آزاد اندیشی جان نمی‌ستانند.
باید بدانی که هر انسانی از همان دَم زاده شدن دارای حقوقی است که نباید از او دریغ شود. اما دیکتاتورها نه گوش شنوا دارند ونه پایبند قانونند تا حقوق انسان‌ها را گرامی بدارند و فریادها را بشنوند ؛ تا آن هنگام که خود را پای میز دادرس به بینند .  خوانش تاریخ برای هر خردورزی درسی بزرگ دارد البته اگر دارای دهنی باز باشد که شوربختانه دیکتاتورها نه تنها ذهنشان سیمان گرفته است بلکه میزان توانایی بتُون ذهنشان در برابر ۱۰ ریشتر لرزه گاه توان ایستادگی دارد و می‌کوشد که  فرو نریزد و خود را نبازد ولی تاریخ می گوید گذر سال‌ها همه چیز را فرسوده و زمان را نیز دگرگون می‌سازد آن بِتُون آرمه هم بی‌گمان روزی فرو می‌ریزد ولی در این ریزش پیرامونش را هم به تباهی می‌کشاند.
راه دیکتاتورها پیوسته به بُن بَست می‌رسد بدانجا که می‌رسند تازه در می‌یابند که راه گریزی نیست و چه بسا که باید تاوان همه کارهای زشت را بدهند و گاه دیده‌ایم که گردن را هم به تیغ سپرده‌اند.
دیکتاتورها آزموده‌ها را باز هم می‌آزمایند که نشان از کندی ذهنی و یا گونه‌ای بیماریست که در اثر چیرگی به زور سر نيزه بر مردمان است.  دیکتاتورها چنان خودبزرگ بین می‌شوند که پیرامونیان را به هیچ می‌انگارند بجای همه می‌اندیشند و آنچه را خود می‌خواهند به انجام می رسانند به اینگونه انسان‌ها خودکامگان بد اندیش و بدکردار بایدگفت که پیوسته هم سرنوشتی همانند داشته انداما هرگز در سریر نشسته خویش به پایان ناخوش نیاندیشیده و نمی‌اندیشند.
هرخودکامه تاریخ از زمان آمدن تا رفتن خون بیگناهان بی‌شماری را می‌ریزد و خانواده‌های بسیاری را به سوگ عزیزانشان می‌نشاند و در پایان راهی که خود آغاز کرده‌اند نیز جانشان ستانیده می‌شود.


گیتی پورفاضل
۱۴۰۳/۴/۸
تَبَنگو = صندوق

مطالب مرتبط