پراکنده‌گویی‌های پایان‌هفته ۱۳۸

۱- شک کردن گام نخست برای پرواز به مقصد سپهر آگاهی و بیداری است. شک به همه مقدسات جهان، شک به هر چه که از دستگاه‌های تبلیغاتی به ما منتقل می‌شود، شک به کل آنچه در کتاب‌های تاریخ می‌خوانیم، شک به هر چه که داوطلبان در مبارزات انتخاباتی برای کسب آرای تو و من به ما وعده می‌دهند، شک به آنانی که به ما وعده آزادی می‌دهند، شک به ….

۲- اگر تاکنون ‌از یک  ساختار دیکتاتوری انتظار  آزادی داشتید انتظاری عبث و بیهوده بود. در ساختار دیکتاتوری آزادی سم مهلکی است برای بقای دیکتاتوری. آگاهی به همین اصل کافی است بدانیم که در یک ساختار دیکتاتوری انتخابات نه تنها هیچ چیز را تغییر مثبت نمی‌دهد چون انتخابات آزاد نیست بلکه چه بسا شرایط را در جامعه بدتر و زندگی شهروندان را  بیش از پیش دشوارتر می‌کند. در ساختارهای دیکتاتوری نه مرگ دیکتاتوری و نه مرگ هیچ فرد دیگری در چنان ساختاری به تغییرات مطلوب شهروندان منجر می شود. تنها راه تغییرات سازنده در ساختارهای دیکتاتوری تغییر  همه جانبه همان ساختار دیکتاتوری از بنیان است، نه تغییر اعضای چنان ساختاری. شرکت در انتخابات چنین ساختار سیاسی یعنی کمک به بقای این ساختار!

۳-رابطه‌ای مستقیم بین پیروزی کوتوله‌های سیاسی و شکست یک ملت وجود دارد. ملتی که به بقای خود می‌اندیشد باید از ورود کوتوله های سیاسی به عرصه سیاسی کشور و کسب قدرت سیاسی از سوی آنها جلوگیری کند.

۴- کسی که برای پوست کردن پرتغال از میخ یا سوزن به جای چاقو یا کارد استفاده کند هرگز پرتغالی نمی‌تواند  پوست بکند و پرتغال در دستش می‌ماند تا پوسیده شود و بوی گند بگیرد. هواداران سرنگونی یک حکومت خودکامه اگر بجای همگرایی، واگرایی  را برای هدف سرنگونی برگزینند سرانجام شاهد نابودی ملتی خواهند بود که برای رهایی‌اش از دیکتاتوری مبارزه می‌کردند مثل پرتغالی که پوسیده شد.  برای انجام هرکاری نیاز به کاربرد ابزار مناسب و گزینش روش معقول است.

۵- طرح، برنامه، ایده، سیاست، مذهب، تصمیمات، پروژه، و عملیات اگر تغییرات مثبت در زندگی فرد و در سطح جامعه ایجاد نکنند باید به دور ریخته شوند. نتایج هستند که به برنامه‌ها، تصمیمات، سیاست‌ها، و عملیات ارزش می‌دهند. هر معیار دیگری جز نتایج برای ارزیابی برنامه‌ها و سیاست‌ها و اقدامات یک اشتباه فاحش است.

۶- با برداشتن گام نخست به مقصد نمی‌رسیم ولی چاره‌ای جز برداشتن گام نخست نیست.  کسب آزادی با یک شعار، یک اعلامیه، یک مقاله، یک تظاهرات، یک سخنرانی، … امکان‌پذیر نیست ولی باید مبارزه برای آزادی را از جایی/ یا کاری هر چند ساده آغاز کرد.

۷- پیروزی تیم ورزشی مورد علاقه‌مان بسیار زیباست و موجب خوشحالی می‌شود ولی خوشحالی بازیگران بسیار بیش از تماشاگران است. اگر خواهان پیروزی هستیم بازیگر باشیم و نه فقط تماشاگر.

۸- مشکلات و بحران‌ها بخشی از زندگی است، گاهی بیشتر و زمانی کمتر، انواع مختلف با تاثیرات متفاوت بر زندگی‌مان. مسئولیت چاره جویی برای حل مشکلات و بحران‌های شخصی بر عهده خودمان است، ممکن است در روند یافتن چاره از دیگران کمک بگیریم، مشاوره بگیریم ویا به تنهایی به چاره‌جویی بپردازیم. آنچه که در این روند مهم است اجازه ندهیم که مشکلات و بحران‌ها همه زندگی مان را تحت الشعاع قرار دهند و از دیگر جنبه‌های زندگی غافل شویم. زندگی در مشکلات و بحران‌ها خلاصه و تعریف نمی‌شود.

۹- فرهنگ قدردانی را یاد بگیریم و گسترش دهیم. قدردانی را به هنگام بکنیم. بسیاری از کسانی که شایسته قدردانی هستند در نبودشان مورد قدردانی قرار می‌گیرند و نه در حضور و حیات‌شان! بسیاری از ما منتظر می‌مانیم تا شخص بمیرد تا از او قدردانی کنیم؛ اغلب ما از چیزهایی که داریم قدردانی نمی‌کنیم ولی وقتی از دست دادیم قدردان آن چیز از دست رفته می‌شود. قدردانی را تمرین کنیم و به نسل‌های آینده منتقل کنیم. در جامعه‌ای که فرهنگ قدردانی وجود ندارد انگیزه کاهش می‌یابد و کاهش انگیزه به کاهش تولید منجر می شود و در نهایت جامعه‌ای غیر مولد، بی‌انگیزه، ناامید و عقب‌افتاده تحویل آیندگان می‌دهیم.

۱۰- ما پیوسته در حال تغییر هستیم که عوامل متعددی این تغییرات را سرعت می‌بخشند یا کند می‌کنند، و موجب تغییرات مثبت یا منفی می‌شوند. من امروز با من فردا، با من ماه آینده و یا سال آینده من‌های متفاوتی هستند. بعضی عوامل در روند تغییر من امروز  به من فردا مهمتر از عوامل دیگر هستند که در مورد افراد مختلف و در شرایط متفاوت بطور ناهمگون عمل می‌کنند. برخی از این عوامل تغییر من امروز به من فردا را من امروز بر می‌گزیند و برخی دیگر از عوامل به من امروز تحمیل می‌شود که در کنترل من امروز نیست. ما فقط بر بخشی از زندگی من امروز و تغییر آن به من فردا کنترل داریم و بخش دیگر را حوادث طبیعی و غیر طبیعی، و دیگران و فرهنگ‌ها رقم می‌زنند. بر آن بخش از عوامل گزینشی و تحت کنترل من امروز باید توجه کرد که گزینش‌ها مطلوب و سنجیده و اندیشیده باشد تا من فردا در این روند تغییر انسانی بهتر برای من امروز و دیگران شوم و نه موجودی ناتوان و خرافاتی و جنایتکار و ویرانگر!

۱۱- ساده‌انگاری پرسش و طرح پرسش‌های ساده و پیش پا افتاده نشانه سبک مغزی است. طرح پرسش دقیق و سنجیده اگر دشوارتر و ارزشمندتر از پاسخ نباشد به همان اندازه دشوار و ارزشمند است. پرسش درست مسیر ورود به جهان علم و دانش، سرچشمه معرفت انسانی، کشف اسرار و ناشناخته‌ها، و نشانه درک و شعور پرسش کننده است. پرسشگر با طرح پرسش و مسئله خود را متعهد به جستجوی پاسخ می‌کند و یک پرسشگر واقعی تا یافتن پاسخ به پرسش و حل مسئله بر تعهد خود پایبند است.

۱۲- اگر کسی در مقام رهبری یک جامعه دستور به آدمکشی دهد دیگر رهبر آن جامعه نیست بلکه رهبر جنایتکاران است، رهبر یک گروه مافیایی است، رهبر یک دسته دزدان است، سرکرده غارتگران است،…. مردمی که به هر شیوه ممکن به این افراد مشروعیت می‌بخشند تا در مسند قدرت باقی بمانند مردمی سبک مغز، نااگاه، و شریک جنایت جنایتکاران هستند.

۱۳- آنانی که در بیدادگاهها احکام اعدام صادر کردند و می‌کنند، کسانی که زمینه اخراج مغزها را از مراکز علمی و پژوهشی و همچنین موانع ورود مغزهای جوان به این مراکز را فراهم می‌کردند و می‌کنند، افرادی که زمینه را برای فساد فراهم کرده و می‌کنند، کسانی که با تصمیمات و سیاستهای‌شان باعث عقب افتادگی جامعه، مرگ شهروندان، درگیری و بازداشت و کشتار شده و می‌شوند، کسانی که دانسته و آگاهانه موجب گمراهی شهروندان شده و می‌شوند، آنانی که با بحران آفرینی، فریب توده، ایجاد هرج و مرج، گسترش خرافات، و خدعه و نیرنگ قدرت را قبضه کرده و یا می‌کنند‌ همه در زمره جنایتکاران هستند؛ و همه کسانی که قدرت مبارزه با این جنایتکاران را داشته ولی سکوت کردند، بی‌تفاوتی پیش گرفتند، تماشاگر بودند، از پذیرش مسئولیت خودداری کردند، و به بقای همین جنایتکاران برای منافع شخصی کمک کردند نه تنها از خرد بی بهره‌اند، بلکه به رسالت ملی و انسانی خود هم  عمل نکردند بلکه شریک جنایات این جبهه تبهکاران هستند.

۱۴- بیاییم یاد بگیریم برای بسیاری از کارها هرگز دیر نیست و برای بسیاری از کارها سن مطرح نیست که بگوییم پیر هستیم. مثلا کمک به همنوعان، مبارزه علیه خودکامگان، حمایت از کسانی که حقوق‌شان پایمال شده، آگاهی بخشیدن، به تبعیض پایان دادن، و می توان صدها کار دیگر به این فهرست افزود که هر زمانی آغاز کنیم  نه دیر است و نه پیری مانع انجام آن است.

۱۵- نااگاهی، زودباوری، گول خوردن، بی‌تفاوتی، متوهم بودن، سطحی‌نگری، بی‌خبری، افکار منفی، بی‌اعتمادی و بی‌دقتی بیماری های سیاسی-اجتماعی‌ای هستند که تاوان سنگینی را به کل جامعه تحمیل می‌کنند.

۱۶- بی‌اعتمادی بر مناسبات تاثیر منفی دارد، موجب خرابی رابطه می‌شود، یا ارتباطات را کند می‌کند، انسجام را در جامعه، سازمان، گروه و خانواده ازبین می‌برد، به شادی و نشاط پایان می‌بخشد، افراد را همیشه در وضعیت بیم از ناکامی قرار می‌دهد، و مانع از پیشرفت امور و حل مسائل می‌شود. باید توجه داشت در یک رابطه براساس اعتماد تمرکز بر عمل طرف مقابل شرط لازم و کافی است و نه حرف.

۱۷- از چیزهای خوبی که داریم خوشحال باشیم ولی این بدان معنا نیست که برای بدست آوردن چیزهایی که ارزو می‌کنیم داشته باشیم تلاش نکنیم. اگر از خودرویی که داریم خوشحالیم و می‌خواهیم خانه خوبی هم داشته باشیم باید تلاش کنیم ، اگر دوستانی داریم که از داشتن آنها خوشحالیم و آرزو داریم همسر خوبی هم داشته باشیم باید اول همه چیزهایی که برای داشتن همسر خوب لازم است بدست آوریم، اگر خانواده‌ای داریم که از داشتنش خوشحالیم و آرزو می‌کنیم حکومت و دولت خوبی داشته باشیم که نداریم باید مبارزه کنیم تا تغییرات مورد نظرمان درباره حکومت و دولت را بوجود آوریم،… . سخن کوتاه آنکه هر چه آرزو می‌کنیم برای کسب و دریافت آن راهی جز تلاش و مبارزه و از خودگذشتگی نیست.

۱۸- مبارزه برای آزادی، دمکراسی، حقوق‌بشر، عدالت اجتماعی، … بدون پذیرش مسئولیت به نتیجه نمی‌رسد. حال مسئولیت‌پذیر بودیم و همه این اهداف را به دستاورد تبدیل کردیم نباید تصور کنیم که مسئولیت شهروندی‌مان پایان یافته، نه اصلا چنین نیست. از لحظه پیروزی مسئولیت بزرگ‌تری در حفظ این دستاوردها داریم، امیدوارم به یاد داشته باشیم و فراموش نکنیم. پس از پیروزی چه به عنوان یک شهروند عادی و چه در مقام رهبر کشور  همیشه در دفاع از آزادی، دمکراسی، حقوق‌بشر، عدالت اجتماعی،… مسئول هستیم، این یک مسئولیت جمعی است وگرنه همه دستاوردها نابود خواهند شد. مسئولیت‌پذیری یک جاده یکطرفه نیست، همه اعضا یک جامعه، یک گروه، یک سازمان، یک خانواده،… در برابر هم مسئولند. مسئولیت یک سویه حاصلی جز بی‌انگیزشی نخواهد داشت.

۱۹- رخدادهای ناگوار زندگی درس‌های مهمی را به ما می‌آموزد البته با پرداخت هزینه‌های سنگین و سرسام‌آور ولی مهم این است که این درس‌ها را جدی گرفت وگرنه رخدادهای ناگوار تکرار خواهند شد و احتمالا با هزینه‌های بیشتر و آسیب‌های جبران‌ناپذیر.

۲۰- اشتباه کردن بخشی از زندگی است. آنچه در اشتباه کردن مهم است شیوه برخورد با اشتباه، آموزش از آن، پذیرش آن و پیشگیری از تکرار آن است.  

خانم اسوتلانا الکسیویچ، نویسنده و برنده نوبل ادبیات در کتاب «روزگار رفته (آخرین سرخ ها)» ترجمهفروغ پور یاوری از زندگی عمومی مردم شوروی در آن دوره یک مثال جالبی دارد

میگوید :

*در شوروی نبردی دائمی بین یخچال و تلویزیون در جریان است.*

تلویزیون دائماً از رفاه زندگی شهروندان در شوروی تحت سیطره حزب کمونیست می گوید ولی یخچالاز واقعیت تلخ زندگی آنها و فقر و نداری.

او در آخر پیش‌بینی می کند که *یخچالبر تلویزیون پیروز خواهد شد.!                                     

هفته دلپذیر و خاطره انگیزی را برای شما و عزیزان تان خواهانم.

ایران هرگز نخواهد مرد!

در نهادینه کردن مرام انسانیت کوشا باشیم.

دکتر ابراهیم بی پروا

Print Friendly, PDF & Email

مطالب مرتبط