فتنهافروزی یا دفاع مشروع ؟
از فردای به قدرت رسیدن بنیادگرایان اسلامگرا در ایران تحت لوای آنچه دکتر شاپوربختیار بهدرستی از آن به «فتنهی خمینی» تعبیر کرد، یکی از اصول مسلم (article of faith) جمهوری اسلامی، نابودی اسرائیل بوده است. این مسئله به شعار صرف در نماز جمعه و نوشتن بر روی دیوارهای شهر محدود نبوده و در عمل با ارسال ثروت کشور و اسلحه به گروهکهای تروریستی فعال در منطقه تا به امروز تداوم داشته است. شاید برای برخی از مردم ایران، «مرگ بر اسرائیل» در حد یک شعار تبلیغاتی بوده، اما آنچه در دستور کار سران نظام مستبد اسلامی، از بین بردن یک کشور به معنای واقعی کلمه بوده است.
نقش نهادهای مختلف حکومتی و در رأس آنها سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در تجهیز و تسلیح شبهنظامیان در فلسطین و لبنان دیگر بر کسی پوشیده نیست گونهای که همهی دولتها از هر جناحی آن را صراحتاً ابراز کرده و مایهی افتخار میدانند.
اگر تا چند سال پیش براساس اصل ساختگی «تقیه»، کمک به این شبهنظامیان را به کلام خودشان «معنوی» توصیف میکردند اکنون آشکارا از تریبونهای رسمی آن را فریاد میزنند.
اما در سایهی این اقدامات نابخردانه، آنچه که اصلاً در نظر گرفته نشده، منافع ملی بوده است. روحانیت مرتجع حاکم با بهرهمندی از حمایت نهادی سرکوبگر مانند سپاه پاسداران که حتی فراتر از قوانین موضوعهی کشور عمل میکند، در راستای آرمان «صدور انقلاب اسلامی» که لکهی ننگین در تاریخ کشور ایران است، پا بر روی منافع ملی گذاشته و با هدر دادن ثروت ملی در صدد پیشبرد اهداف ایدئولوژیک و توسعهطلبانهی خود هستند.
سران جمهوری اسلامی به بهانهی دفاع از مظلومیت ساکنان غزه، در عمل شبهنظامیان ترویست مانند حماس، جهاد اسلامی و حزبالله لبنان را تجهیز مالی و نظامی کرده تا تنش در این منطقهی مستعد آشوب پابرجا بماند چرا که نظام حاکم بر ایران که خود نیک میداند عاری از پایگاه حقوقی و حقیقی است فقط در سایهی ایجاد فضای رعب و وحشت در داخل و حفظ وضعیت تنش با بیرون میتواند به بقای خود ادامه دهد.
از زمان آغاز جنگ داخلی در سوریه، ارشدترین فرماندهان سپاه قدس که سابقهی آن در عملیات خرابکاری برونمرزی روشنتر از آفتاب است، به دستور علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی، به این کشور اعزام شده تا از این رهگذر برای پیشبرد اهداف خود که زمانی شعار «راه قدس از کربلا میگذرد» بود فروگذار نکردهاند.
این سرداران ارشد سپاه در مقاطع مختلف با بهرهگیری از اوضاع ناآرام در کشورهایی مانند افغانستان، عراق، سوریه و یمن، ایران را تا آستانهی جنگ بردهاند که هر بار به جهتی از وقوع آن پیشگیری شده است.
حملهی تروریستی و ضدانسانی حماس از سال گذشته نیز فرصتی تازه برای سران جمهوری اسلامی ایجاد کرد تا بتوانند هم سطح تنش را که لازمهی بقایشان است بالا ببرند و هم شعار دینی خود مبنی بر نابودی اسرائیل را محقق کنند، بهویژه که خامنهای با وجود بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل، گویی همتای خود را یافته است.
نتانیاهو که بررسی سابقهاش به خوبی نشانگر تنشزی بودن اوست، با بهرهگیری از اقدام سال گذشتهی حماس که خود از بانیان و حامیان آن بود، مجالی یافت تا اهدافی را که از پیش در نظر داشته محقق کند و طبعاً سران جمهوری اسلامی هم فرصتی از این بهتر برایشان متصور نبود که بحرانی جدید برای کشور رقم بزنند.
حضور مشکوک نظامیان ارشد سپاه قدس با سابقهی روشن در یک مکان دیپلماتیک که باید محلی برای سیاستورزی باشد پرسشی است که همچنان بیپاسخ مانده است. عنوان جعلی «مستشار نظامی» برای فتنهانگیزان و جنگطلبان باورپذیر نیست. درهرصورت اقدام منتسب به اسرائیل، مجالی تازه به خامنهای و سردارانش داد تا فتنهای تازه را کلید بزنند و با حملهی موشکی به خاک یک کشور به بهانهی «دفاع مشروع» که فیالواقع با این مفهوم حقوقی هیچ سنخیتی نداشت، زمینه را برای اقدام متقابل ایجاد کنند.
مردم ایران امروزه بیدار شدهاند و واکنش به سیاستهای اخیر حکومت از همین رهگذر است. ضمن یادآوری کلام ماندگار دکتر بختیار که «هر قیامی باید از درون صورت بگیرد»، وقت آن رسیده که دولتهای غربی که به سخنان دلسوزان ایران بیتوجهی میکردند باید اکنون از خواب غلفت بیدار شوند و بدانند این جرثومهی شرّ هیج حدومرزی برای اهداف توسعهطلبانهاش قائل نبوده و نیست. مجامع بینالمللی و دولتهای متنفد باید با اقدامات دیپلماتیک مانع از ادامهی این تنشزایی شوند که اگر رویارویی جمهوری اسلامی و اسرائیل تشدید شود چنانکه خواست قلبی روحانیت حاکم بر ایران است، چیزی جز زمین سوخته باقی نخواهد ماند و «مأموریت ویرانی» که باز هم دکتر بختیار در آن مقطع حساس نسبت به آن گوشزد کرد به سرانجام خواهد رسید.
ایران هرگز نخواهد مرد.
نما ایرانی