پراکندهگوییهای پایانهفته ۱۲۲
۱- انتظار پیروزیهای خارقالعاده بدون ریسکهای بزرگ آب در هاون کوبیدن است.
۲- کسانیکه منتظرند تا کسی از راه رسد و نجاتشان دهد هرگز نجات نخواهند یافت. خودمان تنها ناجیمان هستیم فقط باید سنجیده، قاطعانه و بهنگام اقدام کنیم.
۳- انتظار تحقق آزادی مادامی که نتوانیم انسانیت را نهادینه کنیم انتظاری عبث است.
۴- خوشبینی غیرواقعبینانه و بیش از حد نه تنها چیز خوب و ارزشمندی نیست بلکه میتواند خطرناک و زیانبار هم باشد.
۵- بیتردید هر انسانی در هر جامعهای در طول زندگیاش چیزهای متعددی را از دست میدهد که از ازدست دادن فرصتها تا از دست دادن عزیزترین عزیزانمان، از از دست دادن شغل تا از دست دادن موقعیت اجتماعیمان، از ازدست دادن ثروت تا قدرتمان ، سلامتمان و هر چیزی که به ما تعلق دارد ولی بدتر از ازدست دادن هر کس و چیزی از دست دادن درس و عبرت و تجربهای است که باید از هر ازدست دادنی یاد بگیریم.
۶- برای اندیشه ورزان مقدسات وجود ندارد یا بهعبارت دیگر هیچ اندیشه ورزی هیچ چیزی را مقدس نمیداند. بنابراین فقط کسانی دنبال مقدسات هستند که نمیاندیشند.
۷- محدودیت حقوقی اموری چون آزادیهای بیان، مطبوعات و تجمعات، گسترش پوپولیسم، وافراطیگرایی، افت تعامل و مدارا بین گروهها در داخل کشورها، دستکاری و تقلب در انتخابات، سرکوب جوامع مدنی از سوی نیروهای دولتی،… همه نشانههای تضعیف سیستم دمکراتیک است که کشورهای بیشتری را به زیر سلطه حکومتهای خودکامه میکشاند و به تبع آن انسانهای بیشتری مجبور میشوند تحت رژیمهای خودکامه زندگی کنند. پس تا دیرتر نشده شهروندان کشورهایی که از دمکراسی و یا شبه-دمکراسی بسوی خودکامگی پیش میروند باید به خود آیند و با قیام سراسری و هر روش دیگری از ادامه این روند پیشگیری کنند.
۸- ریشه بسیاری از مشکلات جهانی و همچنین درون-کشوری در این است که بخشی کوشش میکنند که بفهمند و همزمان بخشی دیگر میکوشند که نفهمند. یکی از بهترین مثالها را میتوان در ایران خودمان یافت. با اینکه در سال ۱۳۵۵ ایران هیجدهمین اقتصاد بزرگ جهان بود با یک سقوط تاریخی و شگفتانگیز امروز به مقام چهل و چهارم تنزل کرد و این دلیلی است که ایران پس از سال ۱۳۵۷ مسیری اشتباه را پیموده است ولی هنوز عده ای که اتفاقا تحصیلکرده و عنوان پر طمطراق روشنفکر را نیز با خود به یدک میکشند بر ادامه سیاستهایی که باعث این سقوط تاریخی ایران شد پافشاری می کنند و کماکان میکوشند مرده متحرکی بنام رژیم اسلامی را حمایت و حفظ کنند و میکوشند تا نفهمند که ادامه سیاست شکست خورده نشانه بیماری ابلهی است.
۹- در جوامع آسیب دیده برای بهبود اوضاع عمومی مردم هر رویکردی محکوم به شکست است و نتیجه مطلوب را نمی دهد به جز رویکرد دگرگونی سیستم سیاسی آن جامعه. اگر در جامعهای مبتلا به بیماری آسیبدیدگی زندگی میکنید و کسانی از اصلاحات در سیستم حرف میزنند و یا هر رویکرد دیگری که بقای سیستم حاکم را تضمین کند، آنان یا در پی فریب مردم هستند یا فاقد دانش و تجربه لازم برای اظهار نظر، و یا از وضعیت حاکم منتفع میشوند و با از بیماریهای روانی رنج میبرند.
۱۰- هیچ فرد و یا جامعهای را نتوان یافت که با مشکل روبرو نشود ولی هنر یافتن راه حل مشکلات مهم است. راه حل همیشه جلوی چشم و در دسترسمان نیست، به گزینههای پیشنهادی هم نباید بسنده کرد چه بسا بهترین راه حل نباشد و یا حتی اصلا راه حل مشکل مورد نظر در آن گزینهها پیشنهاد نشده باشد. پس باید برای راه حل بر هدف تمرکز کرد، اندیشید، خلاق بود، مبتکر بود، احتمالات را بررسی کرد تا بتوان بهترین راه حل ممکن را یافت.
۱۱- نمیدانم کسانی که راه، روش، رویکرد، ویا سیاستی را برای رسیدن به هدفی برمیگزینند ولی هرگز به هدف نمیرسند و در موارد زیادی هم به فاجعه میانجامد ولی کماکان اصرار دارند که در همان مسیر بدون تغییر راه و روش و رویکرد ادامه بدهند چه بنامم؟ لجباز و یکدنده، احمق و ابله و دیوانه، خودکامه، ترسو، فاقد جریت و شهامت، یا دشمن خود و خانواده و انسان؟ واقعا چه بنامیم این دسته از افراد را؟
۱۲- در یک رژیم غیردمکراتیک، خودکامه و واپسگرا رای دادن هیچ چیزی را تغییر نمیدهد فقط به رژیم مشروعیت و فرصت ارتکاب جنایات بیشتری را میدهد.
۱۳- رهبران شجاع نگران رفاه مردم و منافع ملی هستند و در سیاستگذاری این دو اصل را مد نظر قرار میدهند. شجاعت رهبران با ماجراجوییها، اقدام به عملیات نظامی، اعمال خشونت، پرورش تروریست و تامین منابع مالی آنها، دشمنی با بخش بزرگی از جهان، و اتخاذ سیاستهای ویرانگر و بیثبات کننده تعریف نمیشود.
۱۴- چند شب پیش خانه دوستی مهمان بودم که البته مهمانان دیگری هم داشت و بحث درباره «اپوزیسیون» در گرفت. یکی از مهمانان بر این نظر بود که در میان «اپوزیسیون» رهبر وجود ندارد تا مردم را به خیابان آورد و کشته دهند تا انقلاب پیروز شود. به او گفتم رهبر واقعی کسی است که تمام تدابیر، امکانات، تجهیزات، ارتباطات، مهارتها، تجربیات،… را بکار گیرد تا نه تنها کسی کشته نشود بلکه راهی بگشاید که مردم در مبارزه با جنایتکاران حاکم پیروز شوند. رهبر واقعی به کشتار و یا هموار کردن مسیر کشتار نمیاندیشد.
۱۵- هرگز فکر نکرده بودم دو روز از زندگی ما لزوما ۲۴ ساعت نیست مگر درست سرساعت ۱۲ نیمه شب بدنیا آمده باشیم و در آخرین لحظه پیش از شروع ساعت ۱۲ نیمه شب بمیریم که البته اتفاقی نادر است. نکته مهم در اینجا این است که بسیاری از موارد مشابه و ساده دیگری در زندگی روزانه ما میتواند باشد که هیچوقت به آنها فکر نکردیم. فکر کردن بسیاری از درها را برویمان میگشاید، بسیاری از مشکلات به ظاهر لاینحل را حل میکند، بر بسیاری از بحرانها فایق میآید، و ما را بسوی بسیاری از نادانستهها و ناشناختها هدایت میکند و میتواند از وقوع بسیاری اتفاقات ناگوار جلوگیری و در مسیر اتفاقات مثبت راهنمایی کند. در پرورش فکری خود، فرزندان خود، جوانان و کل جامعه کوشا باشیم.
۱۶- در واپسین روزهای اقامتم در ایران روزی برای خروج لازم بود به دیدن رییس وقت دانشگاه تهران بروم. بر روی میز او فقط یک عبارت نظرم را جلب کرد: «بیندیش» که امروز بیش از هر زمان دیگری بدان نیاز داریم. بیاییم «جنبش بیندیش» را راه اندازی کنیم. و آن هم بطور گسترده و در سرتاسر ایران، و نه در اتاقهای بسته و پستوی خانههای خود در مغرب زمین!
۱۷- وقتی در دانشگاه تهران تحصیل میکردم استادی داشتم که مدیر گروه جرمشناسی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه بود و بعدها در ژوین ۱۹۹۶ در پاریس قربانی تروریسم رژیم اسلامی حکام بر ایران شد. او هر بار در شروع کلاس میگفت برای تبیین پدیدههای اجتماعی-سیاسی تاکید بریک عامل خطاست و باید عوامل متعدد را منظور داشت. امروز بیش از ۴۷ سال که از آن زمان میگذرد هنوز حتی بسیاری از تحصیلکردگان، فعالان مدنی-سیاسی-اجتماعی-زنان-حقوق بشری، ایرانیان زندگی کرده در غرب و جوامع دمکراتیک، برخی مدعیان رهبری، و تحلیلگران در تحلیل و تبیین حوادث تلخ و شیرین ایران فقط و فقط به یک عامل اشاره دارند و بس! حال انقلاب مشروطیت باشد، یا سوم حوت(اسفند) ۱۲۹۹، انقراض سلسله قاجاریه، شهریور ۱۳۲۰، اشغال ایران و پایان سلطنت رضاشاه، حوادث اذربایجان، اقدامات مربوط به ملی کردن صنعت نفت و مرداد ۱۳۳۲، خرداد ۱۳۴۲، و بهمن ۱۳۵۷،… و جالب اینجاست که با یک دلیل ساده که شاید یک دانش اموز دبستانی هم آنطور اندیشیده باشد از کنارش میگذرند غافل از آنکه تا تمامی دلایل و عوامل ریز و درشت یک پدیده را ندانیم به دشوار توان اظهار نظر کرد و راه حلی برای بنبستی که همان حادثه در مسیر رشد یک جامعه ایجاد کرد، یافت.
تا در برنامهریزیها، مبارزات، و هدف تغییر حکومت به همه عوامل تولد موجودی به نام رژیم اسلامی حاکم بر ایران توجه نکنیم به گمان من سخت است که به زهر نابودکننده یا اسلحه کشنده این موجود دسترسی یابیم.
۱۸- توجه داشته باشیم که در زندگی با افراد زیادی آشنا میشویم. کسانی به شما نزدیک و دیگرانی هم دور از شما می مانند، مبادا همه آنانی که به ما نزدیک شدند و ظاهرا هم دوست بنظر میآیند و همراه ما برای مدتی میمانند به معنای این است که ما را دوست دارند و یا علاقمند به همکاری با ما هستند. نه، اصلا چنین فکر نکنیم. برای اینکه در آن زمان گزینه بهتری از ما برای تامین خواستههایشان ندارند و این پدیده در هر رابطهای میتواند پیش اید اعم از روابط زناشویی، دوستانه، و یا یاران و همرزمان و همکاران اجتماعی، سیاسی،… پس در هر رابطهای مراقب باشیم تا ضربه نخوریم.
۱۹- جامعهای که اکثریت قاطع جمعیت آن خود را بخشی از اکثریت ندانند آن جامعه در حال فروپاشی است.
۲۰- سطح انتظاراتمان را بر پایه امکانات، محدودیتها، ظرفیت و تواناییها، و شعور طرف مقابل تنظیم کنیم. طرف مقابل از اعضای خانواده تا بستگان و دوستان و همکاران و همسایگان و همکلاسان و هممسلکان تا فعالان اجتماعی-مدنی-سیاسی-زنان و حقوق بشر ، و تا مسئولان کشور چه ایران و یا هر کشور دیگری که در آن زندگی میکنیم را شامل می شود. همزمان آماده شنیدن پاسخ منفی و شهامت و مهارت پذیرش «نه یعنی پاسخ منفی» را داشته باشیم.
حقوق حیوانات
————————-
مهاتما گاندی: شکوه و اخلاق یک ملت را از روی رفتار آنها با حیوانات میتوان فهمید.
آبراهام لینکلن: من به حقوق حیوانات معتقدم همانطورکه به حقوق انسان معتقد هستم.
سید روحالله خمینی: اگر کسی با حیوانی جماع کرد بیدرنگ حیوان را بکشید و جسدش را آتش بزنید.
تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!
پایان هفتهدلپذیر و خاطرهانگیزی را برای شما و عزیزانتان خواهانم.
ایران هرگز نخواهد مرد!
در نهادینه کردن مرام انسانیت کوشا باشیم.
دکتر ابراهیم بی پروا