چرا انقلاب‌ها پس از دو جنگ جهانی تنها در کشورهای خاورمیانه رخ داده و میدهد؟

آیا دردما یک کشورهای خاور میانه ای که از چهاردهم امرداد سال ۱۳۸۵ خورشیدی دارای پادشاهی پارلمانی شدیم ؛ قانون اساس را پی انداختیم و براساس بنیادهایش( اصول اش) به دادگستری سروسامان بخشیدیم و سه قوه را از هم جدا کردیم و سری میان سرها آوردیم و با تَرمَنِشی (غرور) به دیگر کشورهای خاور میانه ای نشان دادیم که بله ؛؛؛ ما در راه مدرن شدن گام برمی داریم ولی چرا به گفته شاعر “دولت مستعجل” بود ؛ از نهالی که کاشتیم نتوانستیم  درختی تنومند بار آوریم و میوه اش را بچینیم ؛  از ساختارمان ماکتی بزرگ  درست کردیم که همه چیزش سر جایش بود ولی درونش همان تک فرمایشی و تک کرسی خودکامگان بوده و هست که فرمان رانده و می رانند و همچنان از آزادی اندیشه و بیان و مجلسی کارا نشانی نیست ؟ تا کی باید این مردم برای رسیدن به تک تک خواسته هایشان که درقانون اساسی نوشته می شود ولی چون ستارگان آسمان دور از دسترس است ؛  باید زمین را از خون خود گلگون سازند ؟ آیا برای داشتن آزادی‌هایی که در سرشت انسان و با او زاده و نهادینه می شود تا کی باید تاوان داد و رنج برد و کباده خودکامگان مسند نشین را بر دوش کشید ؛ زخمهای ناسور شده بر جای جای  پیکرمان چون زخم سالک بر جای مانده و پوست چهرمان را سخت پر آژنگ کرده است .

هراز گاهی خودکامه ای بر مسند فرمانروایی می نشیند که بجای خواسته های مردم تنها به خواسته هایش و افزودن بر خودکامگیهایش می اندیشد و خود را در لباس چوپانی می بیند که باید گوسفندان را به سمت و سویی که می خواهد و دوست دارد راهبری کند غافل از این که راه خودکامگان پیوسته به مرداب می رسد و گوسپندانی که از بوی گندش به جان می‌رسند و آماده نیستند تن به گنداب زنند به رویارویی برمی خیزند و چوپان را در مرداب می اندازند و البته هم در پندارشان به رهایی می رسند ولی از آنجا که راه رهایی را نمی دانند گرفتارخودکامه ای دیگر می شوند و این چرخه بیمارگونه هر از گاهی دوباره سازی می گردد و زخمی تازه بر پیکر آکنده از زخمهای گذشته نمایان می شود .

سخن در این است که چگونه باید راه درست را یافت تا پایانه اش مرداب نباشد و زخمی تازه ؟ آیا ذهن مردم ایران چنان ورزیده شده است که بتوانند راه به آفتاب یابند ؛ آنجا که خورشید از بلندای چکاد کوه ها بر زمین می تابد و همه گوشه و کنارهایش را روشن می سازد تا از دید پنهان نماند ؟ آیا زمان مسند نشینان خودکامه به سر آمده؟ آیا در برابر  دلاوریهای مردم آزادیخواه که سرو جان باخته سینه هایشان و چشمهایشان را در برابر سرب داغ سپر می سازند ؛ سپر انداخته اند و با سر افکندگی خواهند رفت ؟  همه این پرسش‌ها را آینده روشن خواهد ساخت ؛ پس به امید روشنایی  فرداهای نیامده چشم به راه باشیم

گیتی پورفاضل

مطالب مرتبط