در کوران آشوب
در آن روزها که دکتر شاپوربختیار دولت خود را تشکیل میداد اندیشهای جز ایران در سر نمیپروراند و تنها راه نجات را مقاومت در برابر سپاه جهل و فریب و دورویی میدید ، ایستادن در برابر گروهی که محسور جادوگر گجستک شده بودند.
در روزهایی که همرزمان سابق به اصطلاح ملی وی در لحظه نبرد و در کوران آشوب، یا چادر وجاهت ملی به سر کردند و یا اینکه شتابان به سوی گمراهی در حرکت بودند بختیار برای ایران ایستاد.
دکتر بختیار خوب میدانست که نخست وزیری را در شرایطی پذیرفته است که هیچکس جز او و کابینهاش و عده ای از ملت که خطر قریب الوقوع سقوط ایران را می دیدند در جبهه ایران نمیجنگند.
خیلی دور خیلی نزدیک، در شانزدهم دی ماه پنجاه و هفت بختیار مصمم اما نگران مسیر منتهی به نجات ایران را در پیش گرفت و دولت وی که به گواه تاریخ آزاد ترین و عدالت محورترین دولت تاریخ این سرزمین بود شروع به کار کرد.
در انفعال اکثریت افراد متعصب و بی اثری که به سوی جادوگر شتافتند قدرتی در رگهای ایران جوشید و مردان واقعی که شجاعت ایجاد تغییر را داشتند برخاستند.
سی و هفت روز دورانی بود که مقاومت دولت شاپوربختیار در برابر فتنه خمینی در تاریخ ثبت گردید که با تاسی به قانون اساسی مشروطه که خون هزاران آزادی خواه جوهر امضای آن بود و همچنین احترام به حقوق ملت در برابر جهل و خرافه و فتنه بر بلندای ژرف نگری و روشنفکری روزگار ایران درخشید.
وی با ایستادن در سنگر نخست وزیری دل شیر و اعصاب فولادین خود را به کار گرفت تا ایران را از ورطه جادوی سیاهی که در آن غوطهور بود نجات دهد لذا با آزادی مطبوعات و احزاب و همچنین آزادی زندانیان سیاسی روان تازه ای در کالبد دموکراسی مطابق خواست ملت دمید.
امروز اما چهل و پنج سال از روزگار مقاومت دولت بختیار میگذرد و تاریخ گواهی میدهد که در آن آشوب پنجاه و هفت که دیوانگانی محسور در حال به آتش کشیدن مملکت بودند تنها راه نجات ایران اقتدا به قانون اساسی و ایستادن در کنار دولتی بود که تمام ابزارهای لازم برای پیشرفت و ترقی مملکت رابا ایجاد یک دولت ملی برآورده ساخته بود.
بختیار همچنان با تشکیل دولت خود فریاد زد که صدای دیکتاتوری نعلین از صدای دیکتاتوری چکمه بسیار خطرناکتر و مهیبتر است و ملتی آگاه و بیدار همراه با وی فریاد زدند : بختیار سنگرتو نگه دار…
به دولت شاپوربختیار میتوان لقب فداکارترین دولت تاریخ ایران را داد چرا که در بحوحهای که دیوانگان خمینی و شیفتگان بلشویک و جانیان اسلامی دست به دست هم داده بودند تا با سواستفاده از جهل مردم افسار خود را به دست جادوگر بسپارند و برای این هدف آتش نفرت خود از کشور ایران را بر سراسر مملکت گسترانیده بودند دولت بختیار از خود گذشت و آبروی و جان و مال خود را در دست گرفت تا آبی و آبادانی باشد بر کشوری که در حال سوختن در آتش دشمنان است و این دولت در راه ایران از همه چیز خود گذشت .
سوگند یاد میکنم اگر به قیمت جانم و اعتبار و حیثیتم هم باشد نگذارم که کشورم به سوی نابودی و زوال سوق داده شود سوگند یاد میکنم که تا آخرین نفس با تجزیهطلب و آنهایی که از خلقهای ایران و از پرچمی غیر از پرچم سه رنگ سخن میگویند مبارزه کنم. دشمنان کشور باید بدانند که من با علم و اطلاع از اوضاع اسفبار مملکت قبول مسئولیت نمودم و با قدرت ایمان و پشتیبانی همه شما دوستان عزیز امیدوارم به آشفتگی کشور سر و سامان داده و کشور را به سوی یک کشور سوسیال دموکرات واقعی سوق دهم در این راه از خدای بزرگ و همت افرادی که مرا میشناسند مساعدت میطلبم و هیچ تهدید با تردیدی مرا از راه خدمتگزاری باز نخواهد داشت :
من مرغ طوفانم نیندیشم ز طوفان / موجم، نه آن موجی که از دریا گریزد
نویسنده :بابک بختیار