پراکندهگوییهای پایان هفته ۱۱۴
تقدیم به کسانی که تامین منافع فردی را در تامین منافع جمع می بینند و برای تامین منافع جمع سخت کوشا هستند.
۱- برای تحقق اهداف آرمانی در کنار عوامل مختلف نظم و انضباط یک ضرورت انکارناپذیر است.
۲- بسیاری از اعضای جامعه انسانی فکر میکنند تا زمانی که اتفاقی نیفتاده مطمینا فاجعه هم رخ نمی دهد، در حالیکه فجایع عمده تر زمانی اتفاق می افتند که هیچ حرکتی صورت نمی گیرد، هیچ جنبشی شکل نمی گیرد، هیچ تغییری پیش نماید و همه چیز ثابت است و در سکون. در چنین حالتی ما با فاجعه روبروییم. حکومتهای توتالیتری بخودی خود یک فاجعه هستند زیرا مانع ی حرکت، جنبش و تغییرات هستند، این حکومتها یک فاجعه برای کل بشریت هستند.
۳- مهم نیست که دیگران چگونه مغرضانه و یا منصفانه ما را مورد داوری و قضاوت قرار می دهند بلکه مهم انستکه ما خود در خلوت خود چگونه منصفانه خود را داوری می کنیم.
۴- از نفهمیدن مطلبی/چیزی/پدیده ای نگران و هراسان نشویم بلکه به تلاش برای فهم آن ادامه دهیم تا بفهمیم. اگر مطلبی می خوانیم و نمی فهمیم ناامید نشویم، فکر نکنیم که توان فهم آن را نداریم بلکه باید دوباره، سه باره،… بخوانیم، باید بر خواندن تمرکز بیشتری کرد و دقت بیشتری بکار برد. تمرکز بیشتر، تکرار، تفحص، تامل، تعقل، تفکر، تدقیق، و تمایل و تلاش به فهمیدن رموز پایان بخشیدن به نفهمیدن هستند.
۵- توهم و متوهم خطرناکند. شخص متوهم خود را بزرگتر از انی که هست می بیند، دانا تر از انچه هست می داند، تواناتر از توان واقعی اش خود را نشان می دهد،… و این خطرناک است. افراد متوهم عمدتا راه یادگیری، اصلاحات،… را می بندند؛ از مقایسه، نقد، رقابت،… هراس دارند.
۵- زندگی مان از اندیشه های مان جدا نیست. اگر خواهان تغییر در زندگی مان هستیم با تغییر اندیشه هایمان شروع کنیم و نه با تغییر کفشها و لباسها و جواهرات مان.
۶- برای یک جامعه و برای نسل امروز و فردای آن بلایی بس بزرگ خواهد بود که آموزش دهندگان کودکان و نوجوانان آموزش ندیده ها باشند.
۷- از قول زرتشت گفته شده که «برحذر باشید که مبادا نادان ها دنیا را در سیطره قدرت خود بگیرند و دانایی جرم تلقی شود.» ازاین گفته دستکم ۳ هزار سال می گذرد ولی هنوز با گسترش دانش بشری حتی بسیاری از کسانی که دانا هستند و یا تظاهر به دانایی می کنند زمام امور خود را به همان نادان هایی می سپارند که زرتشت نگران آن بود، و شگفتا که امروز همان نادان ها دانایی را جرم می دانند و برایش مجازات در نظر می گیرند!
۸- با هر عقیده، تفکر، ایدیولوژی و دینی که خود را کامل بداند و هیچگونه انتقادی را پذیرا نباشد و حتی منتقدین خود را به روشهای مختلف مورد ایذا و آزار قرار دهد مبارزه ای پیگیر با هدف محو آن امری ضروری و یک رسالت انسانی است.
۹- خود را برای پیروزی آماده کنیم. اگر برای پیروزی آمادگی نداشته باشیم وقتی فرصت واقعی برای پیروزی امکان می یابد به آسانی آن فرصت را از دست می دهیم.
۱۰- مهم ترین چیزهای زندگی وان راتعیین کنیم و اولویت ها را به آنها بدهیم. اگر در تعیین اولویت ها کوتاهی کنیم بعید است که به پیروزی برسیم.
۱۱- برای تصمیم گیری به انچه که در گذشته باید می کردیم و فرصت و امکانات انجامش را داشتیم و نکردیم، و همچنین انچه که کردیم و لی نسنجیده و بدون برنامه ریزی کردیم و نتیجه مطلوب حاصل نشد را باید مد نظر قرار داد. دانستن چرایی نکردن با وجود داشتن امکانات و فرصت، و چرایی نسنجیده عمل کردن و نتیجه مطلوب نگرفتن هر دو در تصمیم گیری ها مهم هستند.
۱۲- دیکتاتورها و انچه که می کنند، و انچه برای زندگی مردم لازم است و نمی کنند وحشتناک و دردناک هستند ولی فراموش نشود که سرتاسر وجود هر دیکتاتوری از شما اگر آگاه باشید هراسان است. برای مبارزه با دیکتاتور و دیکتاتوری هیچ حربه ای کاراتر و موثرتر از آگاه بودن نیست. پس در مبارزه با دیکتاتور و دیکتاتوری بی وقفه به آگاهی خود کمک کنید و انرا افزایش دهید و در آگاه کردن دیگران و پخش آگاهی سخاوتمندانه و صادقانه عمل کنید.
۱۳- دروغگویی در هر شکل آن محکوم است و دروغگو یک مجرم است و باید در قوانین کشورها دروغ به عنوان جرم در نظر گرفته شود. ما هم که دروغ را می شنویم و کاملا می دانیم که دروغ است و انرا می پذیریم و یا سکوت میکنیم و دروغگو را به چالش نمی گیریم، از او انتقاد نمیکنیم و به نحوی دروغگو و دروغ را تایید میکنیم هم شریک جرم هستیم، و هم به راهی می رویم که در نقطه پایانی اش و اگر نه زودتر یک دروغگو می شویم. دروغگویی ابزاری است که مخصوصا دیکتاتورها بطور مستمر از آن استفاده می کنند. پس بیاییم آنها را از استفاده ازاین ابزار با افشاگری دروغهای شان محروم کنیم.
۱۴- هر تلاشی، هر مبارزه ای، و هر تصمیم و اقدامی که با هدف خوشبختی انسان صورت نگیرد بی ارزش است همانطور که هر مدال افتخار، هر جایزه ای، هر مدرک تحصیلی، و هر پاداشی که نتیجه تلاش و یا انگیزه مبارزه و یا هر دو برای خوشبختی انسان و ترویج مرام انسانیت نباشد فاقد ارزش است و باید دور ریخته شود.
۱۵- سطح انتظارات خود را همیشه بالاتر ببریم تا در واقعیت به انچه دست یابیم که حق خود و خود را شایسته آن می دانیم. مثلا در مبارزات ضد دیکتاتوری اگر به حداقل رضایت دهیم همیشه سایه دیکتاتوری بر سرمان باقی خواهد ماند. در مدرسه همیشه انتظارات مان را در حد کسب عالیترین نمره نگهداریم تا نمره ای را که سزاوار آن هستیم بتوانیم کسب کنیم.
۱۶- در جامعه دیکتاتوری انتخاب بین بد و بدتر، اصولگرا و اصلاح طلب، و تندرو و میانه رو خودفریبی و توهین به شعور خود و مردم آن جامعه است.
۱۷- شرکت در «انتخابات» نمایشی، مهندسی شده و فرمایشی یعنی رای دادن به نقض حقوق بشر، یعنی رای (ولو رای سفید)به بقای رژیم جهل و جنون و جفا و جنایت، یعنی تایید تبعیض، تروریسم، تهدیدات متعدد، تحقیر و توهین، یعنی طرفداری از رژیم خودکامه، یعنی حمایت از عامل ویرانی ایران و سرافکندگی ایرانی در جهان، یعنی پذیرش فساد، یعنی توهین به شعور خود و مردم ایران…
۱۸- اگر رویایی داریم در تحقق آن سخت کوشا باشیم وگرنه مزدور دیکتاتورها و خودکامگانی خواهیم شد تا رویاهای آنها را تحقق بخشیم. اگر ایده ای داریم در پیاده کردن آن کوشا باشیم تا مجبور نشویم تسلیم دیکتاتورها برای اجرای منویات آنها شویم.
۱۹- بیش از چهل و چهار سال گذشته در «انتخابات» مختلف با وعده و وعیدهای دروغین غارتگران، مفسدین و جنایتکارانی را انتخاب کردیم. آیا چیزی در جامعه ایران تغییر مثبت کرده؟ آیا چیزی روبه بهبودی رفته؟ آیا بیکاری کاهش یافته؟ آیا ماجراجویی کم شده؟ آیا فساد مهار شده؟ آیا وضعیت معیشت عامه مردم بهتر شده؟ آیا ارعاب و سرکوب و خشونت ازبین رفته؟ آیا ابعاد نقض حقوق بشر کاسته شده؟ ایا چیزی اصلاح شده؟…آیا از خود پرسیدیم چرا باید رای دهیم؟ رای دادن در یک جامعه دیکتاتوری نه تنها چیزی را تغییر نمی دهد بلکه تضمینی است برای بقای رژیمی که مشروعیت خود را ازدست داده است. با خود عهد کنیم از رای دادن خودداری کنیم تا جامعه جهانی عملا بفهمد که رژیم اسلامی فاقد هر نوع مشروعیتی از دید ملت بزرگ ایران است.
۲۰- به راستى در مورد یک رژیم سیاسی كه فرزند وزبر اطلاعاتش ، برادر معاون اول رئيس جمهورش ، فرزندان رئيس مجمع تشخيص مصلحتش ، نوه بنيانگذارش ، فرزند تئوريسينش ( مطهرى ) ، نمايندگان چند دوره مجلسش ، بسيارى از مديران چند ماه قبل و سابقش ، نخبگان و دانشگاهيانش ، ووووو صلاحيت ورود به مجلسش را ندارند ، ديگران چه قضاوتى ميكنند ؟ آیا هنوز نمیخواهیم به پند تاریخ گوش دهیم و انرا راهنمای خود قرار دهیم؟ آیا هنوز به سارقان آرا مردم دلبسته ایم؟ آیا هنوز تصور میکنیم چنین رژیمی اصلاح پذیر است؟ آیا هنوز فکر می کنیم چنین رژیم حکومتی با اتخاذ تصمیماتی، تدوین قوانینی و اعمال سیاستهایی به نفع مردم اقدام می کند؟ اگر چنین فکر می کنیم برای خودمان و ملت ایران متاسفم!
کسی که بسیار می خواند و می داند ولی به هر دلیلی وارد مبارزه برای «تغییر» نمی شود، مثل فروشگاهی است که بر در ورودی آن نوشته اند: «تعطیل است!» (آبراهام لینکلن)
سال نو میلادی بر مسیحیان جهان و همه کسانی که انرا جشن می گیرند شاد باد.
پایان هفته دلپذیر و خاطره انگیزی را برای شما و عزیزان تان خواهانم.
ایران هرگز نخواهد مرد!
در نهادینه کردن مرام انسانیت کوشا باشیم.
ابراهیم بی پروا