چه خوب می‌شد اگر

امروز که از خواب جدا شدم و از ایوان به آسمان نگریستم آن را آبی خوش‌رنگی دیدم که در پهنه‌اش هاتا (حتی) یک‌تکه ابر هرچند کوچکی نبود گویی با همه زیبایی‌اش لبخند می‌زند. به درون بازگشتم و به‌ردیف کردن کارهایم پرداختم تا در این هوای بهاری که هنوز گاهی از سوز زمستان نشانی دارد به پیاده‌روی بروم؛ درراه روی می‌اندیشیدم چه می‌شد اگر آسمان سیاست هم مانند آسمان امروز زیبا و هیاهو کنندگان تنها به مرزوبوم کهنمان می‌اندیشید وزندگی مردم را با دگرگونی‌های پی‌درپی که هرچند سالی به تباهی می‌کشاند دست نمی‌زدند و به‌جای آن به بازسازی رخدادهای نابجا می‌پرداختند؛  با آراستن کهن جامه خود از دست‌های بیگانه برای دوختن پوشش خویش بهره نمی‌گرفتند،  ولی چه رؤیای بیهوده‌ای با آنکه خود سوزن و نخ درخوری برای دوختن پارگی‌هایمان داریم و می‌توانیم کهن جامه خود را بیاراییم؛ از جامه عاریت سود جسته تا هرگاه مزه کنش و کوششمان به دهانشان خوش نیاید پیراهن از پیکر ما پیکرمان برکشند و برهنه در برهوت رهایمان کنند.

پس از توفان ۵۷ که پیش‌تر می‌رفت سری در میان‌سرها درآوریم و چرخه اقتصادمان را روغن‌کاری و به گردش اندازیم؛ تا ریال جایی برای خود پیداکرده و زیربنای فناوری نوین ساخته شود، گروهی از تکنوکرات‌ها به کار گرفته شدند که با شوری فراوان و از جان‌ودل شب و روزکار می‌کردند، بسیاری از ساخته‌های ایران به کشورهای دیگر می‌رفت و افزون بر درآمدهای نفتی ارز فروخته‌شده‌ها به کشور باز می‌گشت.

البته درخشش چنین پیشرفتی برای چشم برخی از اَبَر کشورها گزنده بود؛ زیرا ایران با داشتن نیروی انسانی کارآمد و کانی‌های زیرزمین و گنجینه‌های روی  زمین و نیز سال‌های روبه بالندگی؛ خورشید را درآژگاه (کانون) چشمان آنان نهاده و شکیبایی دیدن را از کفشان گرفته بود؛ برای اینکه درخشندگی از خورشید بگیرند و زیر ابر کشند ترفندهایشان بکار افتاد؛ ناگهان همه توانایی‌های دولت به سخره گرفته شد، درخت جوانی که می‌رفت با سرسبزی؛ تنومند و سُتُرگ گردد با تبر سیاست کوبیده با باد خزانی خودساخته برگ‌ریزانش کردند، برای آسیب‌رسانی به ریشه؛ تبر را با دسته زمختی که برایش ساخته بودند کوبه را هرچه سنگین‌تر فرود آوردند تا همه بنیادهای و نمادهای استواری را که این مرزوبوم کهن دارد نابود سازند؛ در این اندیشه خام که باورهای چهارده سده بر آن بارشده بود و ایرانیان خمیره‌اش را با پیشینه‌ای که داشتند پیش‌تر ساخته و در تنور زمان انداخته و به جهان اسلام بفرما زده بودند زنده کردند.

 این گروه ناپخته به جنگ همه نمادها و همه نشانه‌های ایرانی رفتند؛ اما اگر هشیار بودند می‌دیدند که چگونه ایرانیان در همان نخستین نوروز ۵۸ با چشم‌غره‌رفتن به تازه‌واردان و چیدن سفره هفت‌سین و رفتن به کوه و دشت در سیزده‌بدر دهان‌کجی کردند؛ ولی ازآنجا که مسند نشینان تازه از هوش و دانایی که باید برخوردار نبودند همان اندیشه خام را دنبال کردند و هر بار با مشت گره شده مردم روبرو شدند؛ ولی از دنبال‌کردن خواسته‌های انیرانی‌شان بازنگشتند و مردم نیز با مشت تهی از هر ابزار جنگیدند. امروز ما برانان پیروزیم (بدون‌سرب داغ و زدن و بریدن)  یا آنان که با همه‌گونه ابزار سرکوب در دست همچنان از فرودآوردن کوبه‌هایشان پرهیز ندارند و خام‌اندیشانه خود را نیرومندمی دانند؟

گرچه این اندیشه‌ای بی بُن است؛ زیرا درختان سُتُرگ چنان ریشه‌ای در زمین می‌دوانند که با کوبه‌های سنگین هم به‌آسانی از جای کنده نمی‌شوند .

امروز که اسمان بی‌ابر را با همه زیبایی و شکوهمندی‌اش دیدم در خود فرورفتم و گفتم. ای‌کاش کشورم فرازمانی (فرصتی) می‌یافت تا دوباره و این بار با ژرف‌نگری در آنچه روی می‌دهد گام بردارد تا مبادا دوباره با لغزشی از راه بیرون شود و آن نگاه به پیشینه کسانی است که با تنیدن هیاهو در پوشش جامعه برای جایگاهی فراتر ازآنچه هستند که بسیار هم فریبنده و دلخواه رستاخیز کنونی است فردا سکان کشور را که به دست گرفتند مردم ناگهان خود را با دست‌های بیگانه که در پشتشان توانشان بخشیده روبرو شوند؛ دست‌های پنهانی که چهره محبوب مردم را که امروز سرمایه ملی به شمار میایند در پرهون (حلقه) خود گرفته و چون کنه چسبیده‌اند تا در آینده جایی در دولت داشته و به سود آن دست‌ها و به زیان مردم گام‌های نامیمون برداشته و همه دارایی‌های کشور با چپاولی دیگر و به‌گونه‌ای دیگر روبرو شود. زینهارم از روی دلبستگی به ایران و ایرانی است؛ زیرا دست‌های بیگانه گاه چنان هیزم زیر دیگ را زیاد می‌کنند تا غل‌غل آب را نتوان مهار کرد. چه خوب می‌شد اگر مردم در همین برهه از زمان که هیزم زیر دیگ زبانه می‌کشد دوست و دشمن پنهان را با ژرف‌اندیشی و ژرف‌نگری به بینند و گام بردارند تا در آینده پشیمان نشوند. اگر این ژرف‌نگری در نسل سال‌های ۵۷ بود بی‌گمان کمتر دچار ریاکاری (خدعه) و فریبندگی بر تخت نشستگان امروز انیرانی می‌شدند.

گیتی پورفاضل 

۱۴۰۲/۱/۱۴

مطالب مرتبط