پيام بختيار در مخالفت با جمهوری اسلامی در فروردين ۱۳۵۸ هنگام زندگی مخفی در ايران
“خواهران و برادران عزیز
با وجود عزلت و دوری از شما، برایم آسان نبود که به قومیت و افتخارات گذشته فرهنگی ایران پشت پا بزنم و این عید پرشکوه نوروزی را به یکایک شما خواهران و برادرانم تبریک نگویم. این نوروز می توانست خجسته ترین روز در ۲۵سال گذشته ایران باشد. این نوروز می توانست در یک محیط آزاد و امن و خالی از دغدغه فرا رسد و همه ما مسلمانان، مسیحیان، زرتشتیان یا کلیمیان را پایکوبان، پس از سالهای اختناق، متحد و برادر و با وجود افکار متفاوت به آینده امیدوار کند.
من از نهانخانه دل برای شما خواهران و برادران عزیز، با وجود تیرگی افق آرزوی سعادت و کامیابی مینمایم. متأسفانه همانطور که همه شاهد و ناظر هستید کشور ما به صورت بسیار آشفته و در یک بلا تکلیفی کامل به سر میبرد. شاید بیفایده نباشد، اگر چه به اجمال جریانات سه ماهه اخیر را با هم مرور نمائیم.
قبول نخست وزیری من مشروط به مسافرت پادشاه به خارج از کشور ، بازگشت آیتالله خمینی ، انتخاب وزیران و همکاران بدون دخالت دربار، بازگشت به دمکراسی بر طبق قانون و سپس تعیین نوع حکومت در یک محیط آزاد و آرام بود.
باید به عرض شما برسانم که یازده روز پس انتصاب اینجانب، پادشاه از ایران به خارج عزیمت نمود، حال این خود چقدر مسایل ارتباط من با ارتش و قوای انتظامی را پیچیده ساخت و چگونه بدون تصادم و بر خورد مهم عملی شد؛ که باید بطور مفصل و در موقع مناسب باطلاع برسانم؛. فعلأ از صرفنظر میکنم.
بازگشت آیت الله خمینی با وجود اصرار من برای دو یا سه هفته تأخیر و آن هم بعلت گزارشات ساواک، دال بر حضور گروهی افراد مشکوک و تازه وارد، با نهایت صمیمیت و همکاری با کمیته تداراکات ایشان انجام شد.
دو روز قبل از صدور فرمان نخست وزیری، از ارباب جراید دعوت نمودم که به منزلم بیایند و با نهایت صداقت و بر طبق سنت دیرینه به آنها اطلاع دادم که مطبوعات آزادند و می توانند با نزاکت هرچه می خواهند بیان کنند.
ظرف دوهفته لوایح انحلال ساواک، بازرسی شاهنشاهی و مجازات دست اندرکاران چند سال اخیر را از پارلمان گذراندم و قبل از ورود به نخست وزیری اعلام کردم که به اسرائیل و افریقای جنوبی نفت نخواهم داد و از پیمان سنتو خارج خواهم شد و دفتر الفتح را در تهران افتتاح خواهم کرد و کلیه زندانیان سیاسی را آزاد خواهم نمود. با وجود کوهی از مشکلات و انواع کارشکنی ها، که یکی از بارزترین آنها ملاقات نافرجام اینجانب با حضرت آیت الله خمینی در پاریس بود، تمام وعده های خود را عملی نمودم.
بد نیست بدانید که معظم له، پس از قبول ملاقات با اینجانب به عنوان شاپور بختیار به تحریک یک جناح لایشعر جبهه ملی و یکی دو نفر از روحانی نمایان غیر متعادل از موضع خویش عدول نمودند.
خوشبختانه این مدارک، با وجود غارت خانه من و از بین بردن آنچه در آنجا بود، موجود است. روز پنجشنبه ۱۹ بهمن ماه در مقابل ۱۵۰ خبرنگار داخلی و خارجی، نگرانی عمیق خود را نسبت به آینده کشور ابراز داشتم و با کمال صراحت گفتم که من یک نفر ایرانی آزاده هستم و سی سال تمام در این راه قدم برداشتم. ولی آنچه را که من در افق می بینم چیزی شبیه به آزادی، دمکراسی، ترقی اقتصادی و گسترش فرهنگ ملی نیست.
متأسفانه حق با من بود. اختناق، از هم گسیختگی شیرازه کشور، اقتصاد در هم ریخته، زور و قلدری عده ای به جای عمال سابق همه جانبه به چشم می خورد، یک دیکتاتوری فاسد را به یک دیکتاتوری توأم با هرج و مرج تبدیل کردیم و تمام اینها به امید یک جمهوری اسلامی.
حال این جمهوری اسلامی چه خواهد بود و چگونه به مسایل و مصائب ما پاسخ خواهد داد، از من سئوال نفرمائید.
این موضوع مرا به یاد شعری می اندازد از خواجه شیرازی :
در ره عشق نشد کس به یقین محرم راز
هرکسی بر حسب فضل گناهی دارد.
جواب شخص من این است که هیچ کس بطور روشن نمی تواند چگونگی و مشخصات این جمهوری را بیان کند. تا آنجائیکه جناب آقای مهندس بازرگان که در لطافت طبعش خلاف نیست، میفرمایند تا کنون کتاب و رساله ای در این موضوع نوشته نشده و صحیح هم می فرمایند. پس شما از مردم می خواهید که بروند به مجهول مطلق رأی دهند، یا نه. راه دیگری هم که نیست و در این حال رادیو تلویزیون بیش از هر وقت از آزادی صحبت می کنند.
خواهران و برادران عزیز من به چنین جمهوری رأی نخواهم داد. زیرا آن را منافی پیشرفت جامعه، سربلندی کشور، شکوفایی اقتصاد و اجرای حقوق بشر میدانم.
حال چه میشد اگر پس از بازگشت، حضرت آیتالله خمینی به صورت یک شخصیت ماوراء سیاست و برنامه ریزی، عده ای از آنهای را که سالیان دراز با حکومت فاسد دیکتاتوری مبارزه کرده اند، جمع می نمودند و میفرمودند من از شما میخواهم افراد فاسد، باطل، متملق و غیره را از دستگاه دور نمائید و جنایتکاران را محکوم و مجازات کنید و آزادیهای فردی و اجتماعی را تأمین کنید و قوانین برخلاف اسلامی را ملغی نمائید و یک سیاست مستقل ایرانی را تعقیب کنید.
روی این برنامه، وحدت کلمه میسر میشد، اما روی روش کنونی دولت که خود را واقعاً بیاختیار میداند و حق هم دارد، چگونه میتوان امیدوار بود؟
برای ضبط در تاریخ لازم میدانم توجه عموم را به نکته زیر معطوف دارم.
نهضت ملت ایران در راه آزادی و حقطلبی از سال ۱۳۴۱ شروع نشده و من خود در آن سال و در آن ایام برای پنجمین بار در زندان محمد رضا شاه بودم و بسیار مفتخرم که پس از ۲۸ مرداد ۳۲ با وجود امکانات بسیار که داشتم، جز راه مبارزه و پایداری درمقابل دیکتاتوری، راه دیگری انتخاب نکردم.
من رامصدق را رفتم و از این راه هم منحرف نخواهم شد، حال طبع بیابانی یا کوهستانی، هرچه داشتم، تسلیم نشدنم. اما تا آنجا که من میدانم هر نخستوزیری را پادشاه یا رئیس جمهور آن کشور تعیین میکند و نمایندگان مردم اورا تائید مینمایند. من از پادشاهی فرمان دارم که دکتر مصدق از او فرمان داشت. مگر بزرگانی چون امیر کبیر، قائم مقامالملک، مشیرالدوله، مستوفیالممالک و اخیراً فروغی و قوامالسلطنه از کجا فرمان دریافت داشتند؟
خواهران و برادران عزیز اما برای نجات مملکت از هرج و مرج و حفظ وحدت آن، قد علم کردن در چنین اوضاع و احوالی را میتوان جنایت یا خیانت نام گذارد؟ نه نه نه.
همه شما میدانید و هر روز بیشتر متوجه میشوید که هدف نهائی من استقرار حاکمیت ایران از راه دمکراسی و جلوگیری از خونریزی وهرج و مرج بود که متأسفانه به طور وحشتناکی گسترش یافته است.
همه شما را به خدا می سپارم میسپارم و باز از ته قلب برای یک یک شما و برای استقلال و آزادی شما زنان و مردان این کشور و برای سرافرازی پرچم سه رنگ ایران دعا میکنم. باشد که دعای یک لنگان مستجاب شود.”