نسیمی از جنس دیگر
بمناسبت فرا رسیدن ۲۲ بهمنی دیگر
باز هم ۲۲ بهمنی آمد. اینهمه ۲۲ بهمنها آمدند و رفتند. اینهمه آن خودیها( بقول خودشان) از جلال خودساختهشان گفتند و آنهمه هم آن غیر خودیها (بقول آنها) از زوال نزدیکِ خودیها نوشتند.
آخر هم ملّت سورِ آخر را زد.
بازی شطرنجی که شاه و وزیر سرنوشت را تعیین نمیکنند، حالا سربازان و قلعهی استوارشان، سوار بر اسب تندرو، دارند ورق برد و باخت را بر برمیگردانند.
از اوّل اما، رسم شطرنج سیاسی ایران طور دیگری بود .
بیش از صد سال پیش پس از یک دوره روشنگری کوتاه و ورود به مبحث تجددگرایی از سوی نخبگانی با بحث در بارهی قانونمندی و مشروطه آغاز شد.؛ انقلابی شد و مجلسی ملّی برای آن برپا ساختند. آن مجلس را به توپ بستند و بساطش را جمع کردند. برای منافع خودشان یک دولت بیگانه، جا و امکانی برای یک دولت مرکزی استوار باز کرد و سربازی، اول در مقام سربازی آمد و خیلی زود رُل خود را با شاه شطرنج عوض کرد. حقاً هم که کارها کرد و کارهایی دیگر کرد که نباید میکرد.
بعد از سِیلی از ماجراها، آمد آن پیر سیاستمدار که میخواست تحولی در ریشه جامعه بوجود بیاورد، دکتر محمد مصدق.
در خانهاش حبسش کردند. گروهی هم چندی برایش جار زدند. تلاش یاران وفادارش هم در این و آن تشکیلات علیه زندان کوشیدند. ولی از قدیم هم میگفتند:” چاه مَکن بهر کسی اول خودت، دوم کسی”. همان محصوردر شوق و ذوقِ پیروزی، نرسیده به دروازههای تمدن بزرگ، باز هم دست یاری بسوی کسی دراز کرد که از تبار سیاسی همان مصدق بود، دکتر شاپور بختیار.
مرغ طوفانی که در همان وضع، با اندکی تفاوت با مرادش، دکتر مصدق، نتوانست آن ریشه را در جامعه بدواند که میبایست.
و الان، بعد از وارد شدن به مرز ۴۵ سال از آغاز دوران شوم، میآید نسیمی از وطن: “نسیمی از جنس دیگر”.
اما!
بیش از یک قرن تلاش ( بیشتر ) برای توسعه اقتصادی و سیاسی ولی ناکامی و یا نادیده گرفتن توسعه اجتماعی و فرهنگی را شاید بشود علت آن دانست:
که قهرمانانی را قشون روس بدار کشید و انبوهی از مردم سر در عزایِ عاشورایِ حسینی خود داشت،
که سربازِ در ردای شاهی را حتی نه در سرِ دروازه شهر و نه در بندرِ شروع هزیمتش وداع ابدی گفتند،
که پیر احمدآباد را در پشت دیوار خانهاش تا امروز تنها گذاشتند،
که آن پادشاه را پشت دروازههای تمدن بزرگ زمینگیر کردند و
آن ققنوس و مرغ طوفان را نه شنیدند و نه دیدند.
اینبار ملّت ایران با گذشت بیش از صد سال، خود از نهانِ جامعه سربازانِ قهرمان را سفیر پیامبر تحولی جهانی میکند و سیاسیون را به دنبال خود میکشد. دیگر نیستند آن نخبهها، سربازان، پیران سیاستمدار و مرغان آسمان آزادی.
اینبار تحول از سر دیگر آغاز شد.
از پایین به بالا مسیر گرفت. فرمانش بدست خودش است. یاران تاریخی را هم خودش فریاد میزند.
این ۲۲ بهمن از جنس دیگر رقم میخورد. اینبار دفتر تاریخ را اجزای یک ملت با هم مینویسند.
خودشان رهبر میسازند، و از همین است که:
“ایران هرگز نخواهد مرد”