رحيم شريفي

دفاع از انقلاب اسلامي با دستاويزهاي ملي

 

مطلبي را از آقاي حسين منتظر حقيقي كه در تاريخ 10/3/2009 با عنوان ديدگاه مليون ايران با تيتر نقدي بر نوشتة يكي از طرفداران دكتر شاپور بختيار در اينترنت آمده بود خواندم. متأسفانه تمام نوشته در بارة جلسه حزب ايران كه سندي تاريخي ناميده شده و مصاحبه آندره بريسو خبرنگار فرانسوي با شادروان دكتر مصدق و داستان قبول نخست‌وزيري بختيار، برداشتي مغرضانه و بدور از واقعيت و بطور كلي جعلي و دروغ است. صرف‌نظر از عنوان ديدگاه مليون ايران كه معلوم نيست اين مليون از چه زماني سخنگو پيدا كرده‌اند، چون بنظر نگارنده هر ايراني كه به استقلال و آزادي و حاكميت مردم پاي‌بند باشد ملي شناخته مي‌شود و من تا بحال نماينده و سخنگوي مشخصي براي چنين مجموعه‌اي سراغ ندارم. بهر حال درست نيست ديدگاه‌هاي فردي را به عنوان ديدگاه مليون ايراني جا بزنيم.
و اما در مورد جلسه اعضاي حزب ايران كه سند تاريخي معرفي شده اينجانب رحيم شريفي عضو كميته مركزي و مسئول تشكيلات كل حزب ايران و مدير روزنامه جبهه آزادي به سردبيري آقاي ابوالفضل قاسمي اين سند باصطلاح تاريخي را به دلايلي كه در زير عرض خواهم كرد غيرواقعي اعلام مي‌كنم. متأسفم كه گروهي از ايرانيان به بركت اسلام ناب محمدي دست‌آورد خميني به آن درجه از انحطاط اخلاقي رسيده‌اند كه براي پيشبرد مقاصد خود به هر دروغ و ياوه‌اي دست مي‌زنند. دلايل غيرواقعي بودن آن جلسه بشرح زير است:
1 ـ جلسه‌اي با اين مشخصات و آنچه در آن آمده واقعيت ندارد و ساختگي است.
2 ـ در شهريور 1357 كنگرة حزب ايران در منزل دكتر بختيار تشكيل شد كه در آن 91 نفر نمايندگان منتخب افراد حزب از تهران و شهرستانها طبق آئين‌نامة انتخابات كنگره، انتخاب و در كنگره حضور يافتند.
3 ـ آقاي دكتر سنجابي در آن كنگره حضور نداشتند زيرا بخاطر سپاسنامه‌اي كه بعد از واقعه 28 مرداد به شاه نوشتند از آن تاريخ از تمام مشاغل حزبي كنار گذاشته شدند و در هيچ يك از ارگانهاي حزبي اعم از شوراي عالي و هيئت نظارت و كميته مركزي انتخاب نشدند و در كنگره هم حضور نداشتند.
4 ـ در اين كنگره دكتر بختيار بعنوان دبير كل حزب ايران انتخاب شد و نيز اعضاي شوراي عالي و هيئت نظارت و كميته مركزي انتخاب شدند.
5 ـ آقاي ابوالفضل قاسمي طرحي به كنگره ارائه دادند كه در آن پديدة خميني مهم‌تر از ملي شدن نفت عنوان و پيشنهاد شده بود كه حزب ايران رسماً از خميني حمايت و اعلام همبستگي نمايد. اولين مخالف اين طرح دكتر بختيار بود كه اعلام نمود اگر چنين تصميمي اتخاذ شود از حزب ايران استعفا خواهد داد كه بدليل مخالفت حاضرين به مرحلة رأي‌گيري نرسيد و مردود اعلام شد.
6 ـ اصولاً جلسه‌اي در 7/10/1357 آنهم به آن صورتي كه عنوان شده نمي‌توانست تشكيل شود زيرا هر نوع حادثه و واقعه‌اي كه پيش مي‌آمد در كميته مركزي مورد بررسي قرار مي‌گرفت و اگر ضرورت ايجاب مي‌كرد به شورا محول مي‌شد بنابراين تشكيل چنين جلسه‌اي در حزب مسبوق به سابقه نبود و موردي نداشت، مضافاً اينكه در تمام جلسات كنگره يا شورا و كميته مركزي بدليل آشنائي با تندنويسي، صورتجلسات را نگارنده مي‌نوشتم كه از وجود چنين جلسه‌اي بي‌خبرم.
7 ـ مي‌گويند دروغگو كم حافظه است. اين جاعل محترم جلسة كنگره تشكيل شده در شهريور ماه را با تغيير تاريخ به دهم دي ماه كشانده و هرچه دلش مي‌خواسته در آن گنجانده است.
8 ـ در دي‌ماه بعد از قبول نخست‌وزيري از طرف بختيار پلنوم حزب تشكيل شد و ابوالفضل قاسمي را بعنوان دبير كل حزب انتخاب نمود و چون جبهه ملي اصرار داشت كه حزب ايران هم بختيار را از حزب اخراج كند و در پلنوم آقايان دكتر منوچهر رفيعي و علي اردلان پيشنهاد كننده و مدافع آن بودند با اعتراض نگارنده و مهندس حسيبي كه در حزب ايران كسي را نمي‌توان بدون محاكمه و اثبات جرم اخراج كرد موضوع به دادگاه حزب محول شد و سه نفر بعنوان اعضاي دادگاه انتخاب شدند.
جالب‌تر از همه نامة شمارة 7960 است كه تاريخ انتشار آن 13 اسفند 1387 عنوان شده كه براي اينجانب مفهوم نيست چون در حزب ايران چنين رسمي وجود نداشت كه مطلبي را ضمن نامه رسمي با شماره اعلام نمايند.

و اما در بارة مصاحبة آندره بريسو با شادروان دكتر مصدق
متأسفانه هستند افرادي كه خود را محور زمين و زمان مي‌پندارند و دچار بيماري خودبزرگ‌بيني هستند و دائم در فكر آنند كه بهر طريق مطرح باشند. يكي از مواردي كه بهانه خوبي براي مطرح شدن بدست داد نشر مصاحبه‌اي بود كه آندره بريسو خبرنگار فرانسوي در 15 ژوئيه 1951 با دكتر محمد مصدق كرده بود و حضرات ابر و باد و مه و خورشيد را بكار گرفته‌اند تا آن مصاحبه را جعلي و ساختگي معرفي نمايند.
داستان بدست آمدن اين مصاحبه جالب و اتفاقي بود. يكي از شخصيت‌هاي خوشنام و آزادة ايراني كه از بد حادثه فتنه مذهبي خميني ناچار از اقامت در پاريس گرديده و اين افتخار نصيبمان شده كه ماهي يك بار ديداري داشته باشيم يك روز در اين نشست‌ها اعلام نمود كه تعدادي مجله فرانسوي دارد كه ميخواهد دور بياندازد. دوست مشتركمان آقاي نابت تقاضا كرد كه نگاهي به آنها بكند و در آن ميان به مجله‌اي بنام « 
Le Crapouillot » چاپ نوامبر 1986 بشمارة 91 برخورد كه در آن مصاحبه‌اي با دكتر مصدق با خبرنگار آن نشريه آمده بود. آندره بريسو خبرنگار برجسته و نويسنده‌ايست كه بيش از 30 جلد كتاب تحقيقي و ديگر مقالات و مصاحبه‌ها از او بچاپ رسيده است. جالب اينكه اين خبرنگار مخالف مصدق بود و جابجا از او انتقاد كرده است كه در متن مصاحبه منعكس است. اما چرا اين مصاحبه بعد از 35 سال منتشر شده است؟ بنا به نوشته خبرنگار، قرار بوده است اين مصاحبه بنا به خواست مصدق بعد از مرگ او منتشر شود. نتيجه اينكه اين خبرنگار مصاحبه و نظراتش را در مخالفت با مصدق به نشريه داده و نشريه ناچار مطلب را به آرشيو فرستاد. بعد از مرگ مصدق هم چون مطلب مربوط به زمان گذشته بود، بعلاوه بردن نام مصدق در آن زمان دردسرآفرين بود، مطلب به فراموشي سپرده شد. دليل چاپ آن بعد از آن همه سالها اين بوده است كه مجله مزبور در هر شماره‌اش مطالبي از رخ‌دادهاي مختلف در جهان را منعكس مي‌كند و در اين شماره كودتاهاي روي داده در دوران‌هاي مختلف در جهان را مطرح و از جمله كودتاي 28 مرداد را آورده و بياد مصاحبة خبرنگارش با مصدق افتاده و آنرا از آرشيو درآورده و بچاپ رسانده است وگرنه هيچ دليل عقلي و منطقي وجود ندارد كه تصور كنيم خبرنگار يا نشريه چنين مطلبي را بعد از گذشت سالها جعل و به چاپ برساند. در اين زمينه توضيحات بيشتر را در شماره 27 سهند ميخوانيم. در اين رابطه جنجال از زماني آغاز شد كه آقاي بيات‌زاده مطالبي را بعنوان دلايل شك راجع به اين مصاحبه را در سايت اينترنتي خود مطرح كردند و دلائلي در رابطه مصدق با مذهب و روحانيون عنوان كردند كه متأسفانه برداشتي واقع‌بينانه نبود. زيرا مصدق بارها اعلام كرده بود كه اول ايراني است بعد مسلمان و در بارة مذهب و روحانيون نظرات روشني داشت و براي نزديكي با آنها حد و مرزي قائل بود. مصدق مخالف دخالت مذهب در حكومت بود. برخوردش با كاشاني راهش را مشخص مي‌كند. مصدق برخلاف نظرات آقاي بيات‌زاده زماني از طرف مذهبي‌ها متهم به بابيگري شده بود و بعدها بخاطر تهديد فدائيان اسلام به مرگ ناچار به مجلس پناه برد. در نهم اسفند نقش و نقشة روحانيون براي سر به نيست كردن مصدق را همگان شاهد بوده‌اند و لذا اينكه بگوئيم با توجه به حسن رابطه مصدق با روحانيون نظر عنوان شده در مصاحبه با خبرنگار فرانسوي از قول مصدق درست نيست با واقعيت هم‌خواني ندارد.
جالب‌تر اينكه آقاي بيات‌زاده در تأئيد شك خود اشاره به قانون اساسي كرده است كه در آن براي روحانيون حق وتو قائل شده‌اند در صورتيكه خودشان بهتر ميدانند كه اين وتو توسط شيخ فضل‌الله نوري پيشنهاد شد و مجلس با توجه به جوّ مذهبي در آن زمان ناچار از تصويب آن گرديد ولي هيچگاه به اجرا درنيامد. براي نگارنده روشن نيست كه آقاي بيات‌زاده موافق و طرفدار مصدق هستند يا نه؟ اگر موافقند چگونه در صف امثال اردشير زاهدي، جلال متيني و ميرفطروس قرار گرفته‌اند و به روشن‌بيني مصدق شك كرده‌اند؟! آيا انتشار اين مصاحبه به آبروي مصدق لطمه وارد كرده است كه ايشان آنرا ساختگي بدانند و در مقام دفاع از حيثيت برباد رفته مصدق توسط اين خبرنگار برآيند؟! واقعيت اين است كه تمام اين نغمه‌ها ناشي از آلودگي به انقلاب اسلامي است و از حكومت اسلامي برمي‌خيزد كه با مصدق كينه‌اي ديرينه دارند و هيچ حرف و سخني را در تجليل از مصدق برنمي‌تابند و چون شادروان مصدق در اين مصاحبه ماهيت اصلي مدعيان روحانيت را عنوان كرده و در بارة آخوند و حكومت ديني اظهار نگراني كرده است قلم بمزدان مرئي و نامرئي مأمور شده‌اند كه آنرا تخطئه و سند را ساختگي اعلام نمايند. اين مصاحبه را دست‌اندركاران نشريه سهند از خود نساخته‌اند و منظوري هم از انتشار آن جز تجليل از مصدق و بيان روشن‌بيني او نداشته‌اند و نشريه را هم مجبور نكرده‌اند مصاحبه‌اي را كه 58 سال پيش انجام گرفته منتشر كنند.

و اما راجع به دكتر بختيار و قبول نخست وزيري
آقاي بيات‌زاده نوشته‌اند: «هنگامي بختيار سمت نخست‌وزيري را پذيرفت كه بخش وسيعي از ملت ايران خيابان‌ها را عرصه بيان نظر خود مبني بر نفي نظام پادشاهي و شخص محمد رضا پهلوي كرده بودند...» آري حق با آقاي بيات‌زاده است. بختيار دقيقاً در مخالفت با آن خواسته‌هاي كور سازمان داده شده بوسيله دشمنان ايران و ايراني و در دفاع از قانون اساسي كه خون بهاي پدرانمان بود بپاخاست. او مانند مرادش مصدق و با تكيه بر خواسته‌هاي جبهه ملي طرفدار قانون اساسي و اجراي آن بود. او آنچه را كه روحانيون بنام انقلاب مردمي سازمان‌دهي كرده بودند يك فتنه مذهبي از پيش تدارك ديده شده براي محو مشروطيت و استقرار حكومت ديني برخاسته از نيات شوم فضل‌الله نوري و امثال خميني مي‌دانست و معتقد بود كه حركت بوجود آمده دستوري و سازمان يافته با استفاده از خصوصيات روحي توده‌ها بود. خيزشي كه افراد در آن شعور فردي خود را از دست داده، از استاد و دانشجو و كارمند و كارگر تابع و مطيع ارادة كساني مي‌شوند كه آن وضعيت را برنامه‌ريزي و بوجود آورده و رهبري آنرا در دست دارند. بختيار خطر تسلط حكومت ديني را حس مي‌كرد. در تظاهرات عيد فطر حضور نيافت و گفت بوي نعلين و عمامه مي‌آيد. در تظاهرات تاسوعا هم شركت نكرد و به سنجابي پيغام داد كه فريب فروهر و شاه‌حسيني را نخورد و جنايات آخوندها را در طول تاريخ برشمرد. بختيار برخلاف ادعاي آقاي بيات‌زاده هدفش حمايت از شاه نبود. او بلاي عظيمي را كه در راه بود مي‌ديد و نمي‌توانست ناظر آن باشد كه مردم با دست خود آتش به خرمن هستي خود و كشور بزنند. او مي‌دانست كه شاه تحت فشار امريكا ناچار از ترك ايران است و با بيماري سرطان چند صباحي بيش زنده نخواهد ماند. در زمان نخست‌وزيري مرا نزد سنجابي فرستاد و پيغام داد كه جبهه ملي را پاي خميني قرباني نكنيد، بمن سه ماه مهلت بدهيد مجلس مؤسسان را تشكيل مي‌دهم و آنچه را كه مجلس مؤسسان اعلام كرد گردن مي‌نهم و سند هم مي‌دهم كه نه نخست‌وزير بشوم نه رئيس جمهور.
اينكه ادعا مي‌كنند بختيار تك روي كرد درست نيست. او زماني كه با دكتر رزم‌آرا بديدار جمشيد آموزگار مي‌رود، حرفش اينست كه به شاه بگويند حكومت را به جبهه ملي بسپارد و آنچه را كه بين او و آموزگار و شاه مطرح مي‌شود با شورا در ميان مي‌گذارد و نظر شورا در طرفداري از قانون اساسي و نخست‌وزيري اللهيار صالح توسط آموزگار به شاه مي‌رساند. بختيار زماني كه مي‌بيند سران جبهه ملي راه خطا رفته و از آرمان‌هاي مصدق و جبهه ملي جدا شده و بدامان خميني چسبيده‌اند و جبهه ملي را با آن بيعت‌نامه سه ماده‌اي تسليم خميني نموده‌اند، فقط به نجات كشور فكر مي‌كند و با شجاعت و شهامت يكه و تنها پا به ميدان مي‌گذارد تا با نه گفتن به خميني نشان دهد كه آتش عشق به ايران خاموش شدني نيست.
مي‌گويند جرم بختيار اين بود كه نخست‌وزيري شاه را پذيرفت. اينكار را قبلاً خود مصدق هم كرده بود. شادروان دكتر صديقي بخاطر احترام به انقلاب مردم نبود كه نخست‌وزيري را نپذيرفت از اين جهت بود كه شاه پيشنهاد او براي ماندن در كشور را نپذيرفت. صديقي در واقع همان گناهي را مرتكب شد كه مدعيان و مخالفين بختيار به او نسبت مي‌دهند. در واقع اين دكتر صديقي است كه پيشنهاد نخست‌وزيري بختيار را به شاه مي‌كند. نگارنده، زماني كه ناچار از ترك ايران شدم براي خداحافظي بديدن صديقي رفتم. ضمن تجليل فراوان از بختيار برايم تعريف كرد كه وقتي از قبول پست نخست‌وزيري امتناع ورزيدم، شاه راجع به نخست‌وزير نظرم را پرسيد و من بختيار را نام بردم. شاه يك مرتبه بطرف من برگشت و گفت تكليف پدركشتگي چه مي‌شود، عرض كردم بختيار آنچنان آدمي است كه وقتي مصالح مملكت مطرح باشد از همه چيزش مي‌گذرد.
دكتر سنجابي هم پيشنهاد نخست‌وزيري را رد نكرد، قبول آنرا موكول به كسب نظر از خميني نمود. بختيار مي‌گفت وقتي شاه سنجابي را براي پست نخست‌وزيري به دربار خواست من به او تأكيد كردم كه با توجه به اوضاع كشور حتماً پست نخست‌وزيري را قبول كند. وقتي او قبول مسئوليت را موكول به كسب نظر خميني كرد مشاجرة سختي بين ما درگرفت چون آخرين شانس رهائي كشور از دست آخوندها از بين رفت. سنجابي در چنين شرايطي رسالت جبهه ملي را از ياد برده بود. دكتر اميني در پاريس در يكي از ديدارها بمن گفت سنجابي بزرگترين اشتباه سياسي خود را كرد و به جبهه ملي و آرمان‌هاي مصدق خيانت نمود. او برايم تعريف كرد كه وقتي شاه تصميم به دعوت از سنجابي را مطرح كرد من سنجابي و عبدالله انتظام را به شام دعوت كردم. هر دو به او تأكيد كرديم كه بعد از مدتها كه جبهه ملي خواهان اجراي قانون اساسي بود حالا اين وظيفه را ميخواهند به او بسپارند اگر قبول نكند كشور از دست خواهد رفت و حكومت مذهبي در اين كشور مستقر خواهد شد. او قول داد كه پيشنهاد شاه را رد نكند ولي برخلاف قولي كه داده بود عمل كرد. او تصورش اين بود كه نخست‌وزير خميني خواهد بود. اين جريان را مرحوم عبدالله انتظام هم در تهران بمن گفت كه در يادداشت‌هاي روزانه‌ام با ذكر تاريخ ثبت است.
سئوالم از آقاي بيات‌زاده اين است كه يك مبارز وطن‌پرست باستناد اينكه انجام خواسته‌هايش شدني نيست بايد صحنه را ترك كند يا تلاشش را حتي به بهاي از دست دادن جانش ادامه دهد؟ نمونه‌هاي اين قبيل فداكاريها را در هند و افريقاي جنوبي و ديگر جاها شاهد بوده‌ايم. بختيار هم با درك بلائي كه در راه بود و خطري كه كشور را بسوي نابودي مي‌برد از همه چيزش گذشت و مردانه به ميدان آمد و در مقابل خميني ايستاد و به او فهماند كه كشور ايران سترون نيست و هستند مرداني كه براي نجات وطن از همه چيزشان مي‌گذرند.
با طرح يك سئوال اين مقوله را پايان ميبرم و از امثال آقاي بيات‌زاده مي‌پرسم اگر خميني ايران را به بهشت برين تبديل كرده بود مي‌شد بختيار را مورد ملامت قرار داد كه موجب شد ملت ايران 37 روز ديرتر به بهشت برسد. حالا كه بعد از 30 سال شاهد فقر و سيه‌روزي و فساد و قتل و كشتار و خفقان و غارت اموال مردم و به زندان افكندن دانشجويان، معلمين، كارگران و زنان و شكنجه هستيم باز مي‌شود بخاطر اينكه بختيار با قبول نخست‌وزيري قصد تثبيت شاه را داشته است او را مورد ملامت قرار دهيم؟
رحيم شريفي ـ مه

 

صفحه‌ای که در آن قرار دارید، آرشیو سایت قدیمی نهضت مقاومت ملی ایران می‌باشد.برای دستیابی به سایت جدید به این آدرس رجوع کنید: namir.info