اوت 17, 2014
فاجعهی
سینما رکس و
تئوری توطئه
سعيد
بشيرتاش
«وقتی
که به قصد سینما
خانه را ترک
کردم، پسر ششسالهام
با گریه جلوی
مرا سد کرده و
به من گفت که
ممکن است سینما
را منفجر
کنند و یا آتش
بزنند و من یتیم
شوم.» پس از
گفتن این
سخنان در
انجمن سینماداران
تهران، مدیر
سینما ژاله
دچار هیجان و
بیهوشی شد.
روزنامهی
اطلاعات این
خبر را در روز ١٩
امرداد ۱۳۵۷
با عنوان «مدیر
سینما ژاله
احساساتی شد
و غش کرد»
منتشر کرد.
در آن
دوران،
انقلابیون سینماهای
کشور را به
آتش میکشیدند
و، در آن آتشسوزیها،
عده ای کشته میشدند.
آنان سینما
را ابزاری
استعماری
برای به فساد
کشیدن مردم
کشور و
مقابله با هویت
اسلامی آنان
میدانستند.
در روز
شنبه،
چهاردهم
امردادماه ۱۳۵۷،
از ساعت چهار
بعدازظهر، سینماداران
اصفهان در
اعتراض به
خسارتهای
واردشده به سینماهای
کشور سینماهای
خود را تعطیل
کردند.[1] رضا
انواری، رئیس
انجمن سینماداران
کشور، نیز از
مردم خواسته
بود که سینماها
را آتش
نزنند.[2] اما
انقلابیون
به آتش زدن سینماها
و حتی بمبگذاری
در آنها
ادامه میدادند.
در ٢٧ امرداد ۱۳۵۷
نیز، عدهای
از انقلابیون
سینما آریانای
مشهد را به
آتش کشیدند.
در این
ماجرا، سه تن
به طرزی فجیع
زندهزنده
در آتش جان
دادند.[3]
تا اواخر
مردادماه ۱۳۵۷،
سینماهای بسیاری
به آتش کشیده
شدند؛ از
جمله شهر
فرنگ اصفهان،
شهر نمایش
بندرعباس، سینمای
الیگودرز، سیلوانا،
در میدان
ژالهی
تهران، همای
همدان، آریای
تبریز، شهر
فرنگ تبریز،
سایونا، در
شهباز جنوبی
تهران،
نپتون، در خیابان
دماوند
تهران، آریای
مشهد، کریستال
رضائیه،
پارامونت شیراز.[4]
بالاخره،
در ٢٨ امرداد ۱۳۵۷،
یکی از بزرگترین
فاجعههای
تاریخ معاصر
ایران رخ
داد:عدهای
با آتش زدن
سينما ركس
آبادان نزدیک
به ۴۰۰ انسان
بیگناه را
سوزاندند. این
جنایت ضربهای
سنگین به
جامعهی ایران
بود و نقطهی
عطفی در
انقلاب ۵۷ شد.
در روزهای پس
از این
فاجعه، شایعاتی
دربارهی
نقش حکومت در این
فاجعه منتشر
و به سرعت
فراگیر شد.
اکثر مردم ایران
تنها در عرض
چند روز به این
باور رسیدند
که شاه برای
بدنام کردن
مخالفان خود
این جنایت را
مرتکب شده
است. دید مردم
ایران به شاه
پس از این
واقعه
کاملاً
دگرگون شد،
چنان که شاه دیگر
جز با سرکوب
خونین نمیتوانست
به حکومت خود
ادامه دهد.
امروزه
همه میدانند
که حکومت شاه
هیچ نقشی در این
آتشسوزی
نداشته است و
دربارهی
دخالت برخى
از نيروهاى
مذهبىِ
انقلابى به
اندازهی
کافی سند
وجود دارد؛
همچنان که
مجری اصلی این
جنایت، حسین
تکبعلیزاده،
در دادگاه
انقلاب گفت
که مسئول اصلی
آتشسوزی
برخى از نیروهای
هوادار آیتالله
خمینی بودند.
تکبعلی
زاده، که در
اواخر پاییز ۱۳۵۷
بازداشت شده
بود، با پیروزی
انقلاب از
زندان آزاد
شد؛ اما پس از
پیروزی
انقلاب،
ظاهراً از
کردهی خود
پشیمان شده
بود و به همه
جا سر میزد و
میگفت که او
سینما رکس را
آتش زده است،
به طوری که
حکومت مجبور
به بازداشت و
محاکمهی او
شد. او پیش از
بازداشت در
نامهای به آیتالله
خمینی نوشت: «…
اینک، که به
خواست
پروردگار
بلندمرتبه و
قیام تمام
اقشار ملت
طاغوت نابود
شده و اسلام
چهرهی پیروزمند
و عدالتپرور
خود را نشان
داده است، من،
که قرار بود
از سوی روحانیت
مبارز این
مأموریت
چندشآور
[آتش زدن سینما
رکس] را به
عهده داشته
باشم، اینک،
با تغییر رژیم
خودکامهی
محمدرضایی
به جمهوری
رهاییبخش
اسلامی،
ساواکی معرفی
شدهام. اینک،
با این وضعی
که برایم پیش
آمده، نه میتوانم
برای امرار
معاش خود و
خانوادهام
اقدام به کار
کردن کنم و نه
میتوانم در
جلسات
ثمربخش
روشنگرانهی
آیات عظام و
برادران
سخنور حاضر
شوم…»[5]
چنان که
گفتیم، اکثر
مردم ایران این
شایعهی
دروغ را پذیرفتند
که عامل این
جنایت شاه
بوده است؛ و
در پی آن،
نفرت وصفناپذیری
در دل مردم
نسبت به شاه ایجاد
شد. اما اگر
مردم ایران این
شایعهی
دروغ را باور
نمیکردند و
درمییافتند
که هواداران
آیتالله خمینی
در این جنایت
دست داشتهاند،
چه اتفاقی میافتاد؟
مسلماً روند
حوادث مسیری
دیگر می یافت
و مردم ایران
نسبت به نیروهای
مذهبی
هوادار خمینی
بدبین یا دستکم
محتاط میشدند؛
حتی
احتمالاً
بخشی از مردم
خواستار این
میشدند که
دولت در
برابر
انقلابیونی
که در چند
هفتهی منتهی
به حادثهی سینما
رکس با آتش
زدن دهها سینما
موجب کشته
شدن عدهای بیگناه
شده بودند
واکنشی
درخور نشان
دهد.
ربط پیامدهای
فاجعهی سینما
رکس آبادان و
تئوری توطئه
کمتر بررسی
شده است، اینکه
چرا مردم ایران
چنین شایعهای
را باور
کردند. در این
نوشتار،
تنها به بررسی
موضعگیری
حکومت و اپوزیسیون
وقت دربارهی
این فاجعه و
اثر این موضعگیریها
در متقاعد
کردن مردم به
اینکه شاه
مسئول این
فاجعه بوده میپردازم.
دیگر عواملی
که باعث
مقبولیت
تئوری توطئه
در میان مردم
ایران شده
است بحثی دیگر
میطلبد.
موضعگیری
اپوزیسیون
یکی
از عللی که
باعث شد مردم
ایران شایعهی
دست داشتن
شاه در فاجعهی
سینما رکس
آبادان را
باور کنند این
بود که تقریباً
همهی
روشنفکران و
نیروهای
فعال سیاسی
مخالفْ شاه
را مسئول این
حادثه اعلام
کردند. در
واقع، در میان
همهی
رهبران سیاسی
و
روشنفکران،
در این باره
اجماع وجود
داشت. در
ادامه چند
نمونه از
واکنشهای
آنان را میآوریم.
ــ نهضت
رادیکال ایران
به رهبری
مقدم مراغهای
در اعلامیهی
سی مرداد ۱۳۵۷
حکومت را مسئول
مستقیم
فاجعهی ننگین
آبادان و همهی
فجایع نظیر
آن در هر جای
مملکت میداند
و مینویسد: «…
اتفاقی نیست
که رئیس
شهربانی
آبادان [تیمسار
رزمی] کسی است
که در هنگام
کشتار قم رِیاست
شهربانی آن
شهر را داشت و
پس از کشتار
با ترفیع
مقام به ریاست
شهربانی
آبادان منصوب
شد!»
ــ جبههی
ملی ایران در
اعلامیهی
دوم شهریور ۱۳۵۷،
پس از اشاره
به اقدامات
دولت در چند
ماه قبل در «مسیر
ایجاد ارعاب
و وحشت» می نویسد:
«تسلسل این
حوادث و
تقارن این
تبلیغات با
حادثهی آدمسوزی
آبادان، با
توجه به ماهیت
غیرانسانی
آن، بیاختیار
هر شخص مطلع و
بصیری را به یاد
آتشسوزی
مجلس رایشتاگ
آلمان میاندازد
که از طرف نازیها
برای
استقرار
قدرت خود ترتیب
داده شده بود!»
سپس اضافه میکند:
«حریق سینمای
آبادان و قتل
دلخراش ۴۰۰
نفر از هموطنان
ما، اگر عمدی
بوده باشد،
به طور مسلم
قابل انتساب
به جمعیتهای
مسلمان و
افراد آزادیخواه
و استقلالطلب
ایران نمیتواند
باشد!»
ــ نشریهی
جنبش به سردبیری
علیاصغر
حاجسیدجوادی
در شمارهی ۸
فوقالعاده،
ویژهی
فاجعهی
آبادان، مینویسد:
«دو روز بعد از
مصاحبهی
پادشاه و مقایسه
بین تمدن
بزرگ و وحشت
بزرگ، رژیم،
که محصولی جز
قتل و فساد و
دزدی در بیست
و پنج سال اخیر
نداشته است،
با برنامهی
وحشت بزرگ از
طرف شاه،
برنامهی
وحشت بزرگ با
فاجعهی سینما
رکس آبادان و
قتل ۳۷۷ نفر بیگناه
اجرا شد!»
ــ در تاریخ
دوم شهریور،
هیئت اجرائی
جمعیت دفاع
از آزادی و
حقوق بشر به ریاست
مهندس مهدی
بازرگان و نایبرئیسی
علیاصغر
حاجسیدجوادی
نامهای به
نخستوزیر مینویسد
و استدلال میکند
که هیچ نیرو و
سازمانی،
مگر سازمانهای
دولتی، قدرت
آن را ندارد
که در «چند
هفتهی
گذشته» ۲۹ سینما
را در سراسر
کشور به آتش
بکشد و چندین
هتل و
رستوران را
هم آتش بزند و
خراب کند (جمعاً۴۰
محل)! «تنها نیروی
انتظامی و پلیسی
دولت است که
چنین
امکانات
لازم را در
اختیار دارد…»
ــ آیتالله
خمینی در پیامی
به ملت ایران
فاجعهی سینما
رکس آبادان
را شاهکار
شاه خواند. وی
ضمن ابراز
تأسف و تأثر
شدید به این
مناسبت گفت:
«قراین شهادت
میدهد که
دست جنایتکار
دستگاه ظلم
در کار باشد.»
در این پیام
آمده است:
«گفتار شاه،
که
تظاهرکنندگان
مخالف من
وحشت بزرگ را
وعده می
دهند، و
تکرار آن پس
از واقعه، که
این همان
وعده بوده
است، شاهد دیگری
بر توطئه است…
این مصیبت
دلخراش شاه
شاهکار بزرگی
است تا به تبلیغات
وسیع در داخل
و خارج دست
زند و به بوقها
و مطبوعات
دستنشاندهی
داخل و نفعطلب
خارج دستور
دهد که هر چه بیشتر
برای اغفال
مردم این جنایت
را منتشر و به
ملت محروم و
مظلوم ایران
نسبت دهند
تا، در خارج،
ملت حقطلب ایران
را مردمی که
به هیچ ضابطهی
انسانی و
اسلامی
معتقد نیستند
معرفی نماید.»
ــ گروههایی
مانند
سازمان چریکهای
فدای خلق ایران
و حزب توده نیز
حتی تا دو سال
پس از این
رخداد و در
حالی که دیگر
بر همگان
مشخص شده بود
که این جنایتْ
کار برخی از
هواداران آیت
الله خمینی
بوده است آن
را به شاه و
امپریالیسم
آمریکا نسبت
میدادند.
پرسشی که
در اینجا
مطرح میشود
این است که آیا
این گروهها
واقعاً بر این
باور بودند
که شاه مسئول
این جنایت
بود یا به
دروغ چنین شایع
میکردند.
دربارهی
گروههایی
مانند
سازمان فداییان
خلق اکثریت و
حزب توده، با
توجه به اینکه
تا مدتها پس
از مشخص شدن
مسئولیت هواداران
آیتالله خمینی
در این ماجرا
همچنان شاه و
امپریالیسم
را مسئول این
فاجعه میدانستند،
میتوانیم
بگوییم که
دروغ میگفتند.
حزب توده یک
سال پس از
فاجعهی سینما
رکس مینویسد:
«… رژیم جنایتپیشهی
آریامهری
دست به یکی
از ننگینترین
جنایات بشری
زد. کارگزاران
رژیم غارت و
شکنجه با
اجرای توطئهای
بیرحمانه
و ددمنشانه
ابتدا راههای
فرار را
بستند؛ و آن
گاه با
فرستادن گاز
مخصوصی که
از اسرائیل
آورده
بودند سینمایی
را که هزار
زن و مرد و پیر
و جوان در آن
سرگرم تماشای
فیلمی بودند
به آتش کشیدند.
آدمکشان
شاه مخلوع
به دستور
اربابان
امپریالیست
خود و در رأس
آنها امپریالیستهای
جهانخوار
آمریکایی،
که تازه
لباس خدعه و
فریب حقوق
بشر را به تن
کرده
بودند، آنها
بیش از هزار
نفر از مردم
ستمدیدهی
ایران را به
زغال مبدل
کردند.»[6]
دربارهی
آیتالله خمینی
نیز، با توجه
به اینکه
مشخص شده است
که بسیاری از
انقلابیون،
از جمله آیتالله
نوری همدانی
و موسویتبریزی
و علیاکبر
پرورش و رشیدیان
و آیتالله
جمی، از
ماجرا
کاملاً
باخبر
بودند،
احتمال میرود
که او نیز در
روزهای اول
پس از این
فاجعه از
واقعیت
باخبر شده
باشد. شاید به همین
علت بود که او
نگران فاش
شدن ماجرا
شده بود، به
طوری که در پیامی
به نهضت آزادی
ایران در دوم
شهریورماه
نوشت: «…امروز،
که شاه با آتشسوزی
و ویرانگری
مبارزات حقطلبانهی
ملت ما را میخواهد
به دنیا بد
جلوه دهد، بر
ما و شماست که
بدون فوت وقت
نقشهی شیطانی
او را در جهان
فاش کنیم و
نگذاریم
نهضت اسلامی-انسانی
را با بوقهای
تبلیغاتی
لکهدار
کنند!»[7]
یک
ماه پس از این
فاجعه،
سخنان آیتالله
خمینی در
مصاحبه با
تلویزیون
فرانسه نشان
میدهد که
نگرانی او از
فاش شدن
ماجرا برطرف
شده است؛
چراکه همهی
مردم متقاعد
شدهاند که این
جنایت کار
شاه بوده است.
او در ٢٣ شهریور
۱۳۵۷ میگوید:
«این شاه است
که برای به
فساد کشیدن
قشر جوان ما سینماها
را با برنامهی
استعماری رایج
کرده و
دختران و
پسران ما را بیعفت
و غافل از وضع
اسفبار کشور
میخواهد
بار بیاورد. سینمای
شاه مرکز
فحشاء و تربیتکنندهی
آدمکهایی
است ازخودبیخبر
و ازوضعبیسامانکشوربیخبرتر؛
و چنین مراکز
را ملت
مسلمان
مخالف با
مصالح کشور میداند
و، بدون آنکه
از طرف روحانیون
امری بشود،
آنها را
خرابکردنی
میدانند.»[8]
هیچ سندی
در دست نیست
که نشان دهد
گروههایی
مانند نهضت
رادیکال ایران
و جبههی ملی
ایران و نهضت
آزادی ایران
و جمعیت دفاع
از آزادی و
حقوق بشر ــ
دستکم در
ماههای اول
پس از فاجعه
ــ از اصل
ماجرا باخبر
بوده باشند.
احتمالاً
همهی آنها
بر این باور
بودند که
عامل این کار
نه هواداران
آیتالله خمینی،
که حکومت شاه
بوده است. در
واقع، آنان
شاه را شیطان
مجسم میانگاشتند
و دست زدن او
به هر جنایتی
را ممکن میدانستند.
در نتیجه،
ممکن بود در این
مورد به راحتی
بر اساس تئوری
توطئه قضاوت
کنند.
اما بر
اساس
اعترافات حسین
تکبعلیزاده
در دادگاه،
برخی از
رهبران نهضت
آزادی مدتها
پیش از تشکیل
دادگاه و
مشخص شدن زوایای
پرونده از
جزئیات این
جنایت و هویت
مسئولان آن
باخبر شده
بودند؛ اما
نه تنها در پی
معرفی و دستگیری
مجرم اصلی
برنیامدند،
که حتی از
اطلاعرسانی
به مردم ایران
نیز خودداری
کردند. تکبعلیزاده
در دفاعیات
خود در
دادگاه میگوید
که در کاخ نخستوزیری
با صباغیان
ملاقات کرده
و ماجرا را به
او گفته است.
صباغیان اول
میگوید که
با بازرگان
صحبت میکنم
و بعد هم میآید
و میگوید که
«فعلاً بروم
تا در وقت
مناسب از طریق
رادیو و تلویزیون
احضارم کنند!
به اصفهان
بازگشتم، سه
بار به صباغیان
تلگراف زدم
که جوابی نیامد!»
واکنش
دولت
یکی
دیگر از عللی
که باعث شد
مردم ایران
شایعهی
دروغِ دست
داشتن شاه در
فاجعهی سینما
رکس آبادان
را باور
کنند، ضعف
مفرط رژیم
شاه در اطلاعرسانی
بود. روزنامههای
اصلی کشور، کیهان
و اطلاعات،
تا حدی در دست
نیروهای سیاسی
مخالف، به ویژه
حزب توده،
بود؛ اما
موضعگیریهای
مسئولان
حکومتی نیز
بسیار ضعیف و
غیرحرفهای
بود. موضعگيری
نادرست
مسئولان
حکومتی عرصه
را برای
انتشار هر چه
بیشتر شایعات
مخالفان مهیا
کرد. مسئولان
دولتی هیچ کس
را متهم به
ارتکاب این
فاجعه
نکردند و حتی
اعلام کردند
که این جنایت
کار مخالفان
مسلمان
نبوده است و
از محاکمهی
متهمان
احتمالی امنیتی
و انتظامی نیز
سخن گفتند. این
در حالی بود
که همهی
مخالفان فقط
شاه را مسئول
این جنایت میدانستند.
در
ادامه، به
مهمترین
واکنشهای
دولت وقت در
قبال فاجعهی
سینما رکس
نگاهی میافکنیم.
ــ در
فردای حادثه،
استاندار
خوزستان در
مصاحبه با
رادیو و تلویزیون
و مطبوعات
گفت: «سینما
رکس را
مسلمانان به
آتش نکشیدهاند.»
این جملهی
استاندار
خوزستان یکی
از عناوین
مطبوعات شد.
محمدباقر
نمازی،
استاندار
خوزستان، در
این مصاحبه
افزود: «به
عنوان یک
مسلمان، که
پایبند
اعتقادات
مذهبی هستم،
به طور قاطع
اعلام میکنم
که این آتشسوزی
نمیتواند
کار هیچ
مسلمانی
باشد و حتی
افراد افراطی
نیز نمیتوانند
چنین حوادثی
را دامن
بزنند.»[9]
ــ در سی و یکم
امردادماه ۱۳۵۷،
یعنی کمتر از
سه روز پس از این
فاجعه، تیمسار
رزمی،
فرمانده
شهربانی
آبادان، که
گروههای سیاسی
رسماً او را
متهم اصلی این
جنایت معرفی
کرده بودند،
به تهران
احضار شد.
مطبوعات و رادیو
و تلویزیون
خبر دادند که
«تیمسار رزمی،
رئیس شهربانی
آبادان، جهت
ارائه گزارش
پیرامون وقایع
اخیر به
مرکزاحضار
شد. در غیاب وی،
معاون
شهربانی
ادارهی
شهربانی را
بر عهده
خواهد داشت.
رئیس شهربانی
آبادان امشب
آبادان را به
مقصد تهران
ترک کرد.»[10]
انتشار خبر
احضار تیمسار
رزمی به مرکز
بر دامنهی
شایعات
دربارهی
مسئولیتش در
آتشسوزی سینما
رکس افزود.
ــ در
همان روز،
استاندار
خوزستان در
مصاحبهای
مطبوعاتی
سخنان شگفتآور
دیگری گفت:
«اگر در فاجعهی
آبادان
مقامات امنیتی
و انتظامی
مقصر باشند،
مجازات می
شوند.» سخنان
او تبدیل به
عنوان
روزنامههای
اصلی کشور شد.
استاندار
خوزستان
افزود: «در این
استان، هیچ
شخصی یا
دستگاهی از دیگران
مستثنی نیست
و بدونشک
مسببین این
فاجعه، ولو اینکه
مقامات امنیتی
و انتظامی
کشور باشند،
در صورت
شناسایی،
مجازات
خواهند شد. من
از مردم
انتظار دارم
مسببین
حادثه را،
ولو اینکه
مقامات امنیتی
ــ و من هم یکی
از آنها بودهام
ــ بدون هیچ
ترس و تردیدی
معرفی کنند.»[11]
ــ تا چندین
روز پس از این
فاجعه، دولت
ایران هیچ کس
و گروهی را به
عنوان متهم
معرفی نکرد؛
فقط تیمسار
رزمی،
فرمانده
شهربانی آیادان،
یک روز بعد از
فاجعه گفته
بود که این
جنایت را
«مارکسیستهای
اسلامی»
مرتکب شدهاند.[12]
اما، از دیدگاه
مخالفان
شاه، خود تیمسار
رزمی متهم
اصلی بود که
سه روز بعد از
فاجعه نیز به
تهران
فراخوانده
شده بود. در
هفتم شهریورماه
نیز، رادیو ایران
اعلام کرد که
عبدالرضا
عاشوری،
متهم اصلی
فاجعه، در
عراق دستگیر
شده است. اما
پس از انتقال
او به ایران
مشخص شد که وی
تعادل روحی
ندارد و
اعترافش به
دست داشتن در
این فاجعه به
علت عدم
تعادل روانی
بوده است. در
نتیجه، دیگر
هیچ خبری
دربارهی او
منتشر نشد.
خبر رادیو
دربارهی
دستگیری
متهم اصلی
پرونده و سپس
سکوت مطلق
خبری دربارهی
او مردم ایران
را هر چه بیشتر
متقاعد کرد
که این جنایت
کار خود شاه
بوده است.
ــ در
اواخر پاییز ١٣٥٧،
حسین تکبعلیزاده،
متهم اصلی فاجعه،
دستگیر میشود
و همهی جزئیات
ماجرا را برای
بازجویان
تعریف میکند؛
اما حکومت
خبر آن را
منتشر نمیکند.
رئیس ساواک
با انتشار
اسناد بهدستآمده
از دخالت
مخالفان
مذهبی در این
جنایت
مخالفت می
ورزد و هیئت
دولت را هم با
خود همنظر میکند؛
با این
استدلال که،
چون مردم
اعتقاد
دارند عامل
آتشسوزی
خود رژیم
است، هر کوششی
برای رفع
اتهام وضع را
بدتر خواهد
کرد! محمدرضا
عاملیتهرانی،
وزیر
اطلاعات و
جهانگردی
وقت، هم که در
رسیدگی به
پرونده شرکت
داشت، شاه را
متقاعد کرده
بود که، چون
با روحانیون
در حال
مذاکرهاند،
انتشار واقعیات
مربوط به آتشسوزی
به صلاح نیست![13]
در چنین
اوضاعی بود
که مردم ایران
شایعهی
دروغین
دخالت دولت
در آتشسوزی
سینما رکس
آبادان را
باور کردند و
نفرتشان از
شاه اوج گرفت
و گروههای بیشتری
از مردم به
مخالفت جدی
با شاه روی
آوردند.
انقلاب آغاز
شده بود!
[1]
روزنامهی
اطلاعات، ۱۶
امرداد ۱۳۵۷.
[2]
روزنامهی
اطلاعات، ۱۶
امرداد ۱۳۵۷.
[3]
روزنامهی
اطلاعات، ٢٨
امرداد ۱۳۵۷.
[4]
روزنامهی
اطلاعات، ٢٩
امرداد ۱۳۵۷.
[5]
نک پیکار (ویژهنامهی
سالگرد
فاجعهی سینما
رکس)، ۲۵
مرداد ۱۳۵۹.
[6] http://www.22bahman.ir/ContentDetails/pageid/153/ctl/view/mid/364/Id/B-186705/language/fa-IR/Default.aspx
[7]
روحالله خمینی،
پیام
انقلاب،
مجموعهی پیامها
و بیانات
امام خمینی،
گردآورنده م.
د. قاجار،
(تهران، پیام
آزادی)، ج ۱، ص ۲۶۴.
[8]
روحالله خمینی،
طلیعهی
انقلاب
اسلامی،
مصاحبههای
امام خمینی
در نجف، پاریس
و قم، (تهران،
ستاد انقلاب
فرهنگی،
مرکز نشر
دانشگاهی، ۱۳۶۲)،
ص ۱۸-۱۷.
[9]
روزنامهی
اطلاعات، ٢٩
امرداد ۱۳۵۷.
[10]
روزنامهی
اطلاعات، ٣١
امرداد ١٣٥٧.
[11]
روزنامهی
اطلاعات، ٣١
امرداد ١٣٥٧.
[12]
داریوش همایون،
دیروز،
امروز،
فردا؛ به نقل از:
انقلاب
اسلامی در
هجرت، ش ۱۰۴،
مرداد ۱۳۶۴.
[13]
داریوش همایون،
دیروز،
امروز،
فردا؛ به نقل
از: انقلاب
اسلامی در
هجرت، ش ۱۰۴،
مرداد ۱۳۶۴.
منبع: سرزمین
من
یادداشتهای
دکتر سعید بشیرتاش
_______________________________________________________________
مقالات منتشر
شده الزاما نقطه نظر، بيانگر
سياست و
اهداف نشریۀ اینترنتی
نهضت مقاومت
ملی ایران نميباشند. حق ويرايش
اخبار و مقالات
ارسالی برای
هیئت تحریریۀ نشریه محفوظ است.
|