نشریۀ اینترنتی نهضت مقاومت ملی ایران

N A M I R

‏شنبه‏، 2013‏/11‏/02

01

 

آثارهنری ایام زندان (محوِ پلنگ)

آثار هنریِ ایام زندان محمد نوری زاد

یک : تابلوی ” محوِ پلنگ “

آنچه انسان و حیوان را در دوسوی داوری می نهد، اندیشمندی است. و در این میانه، این ”نقص” است که رفت و آمد می کند و جولان می دهد. گاه که معدل شعور آدمی به کمال می گراید، آن نقص رو به کاستی می نهد، و گاه که آن معدل فرو می افتد، فرد مجاورت حیوان، خانه می کند. فصل مشترک انسان و حیوان، غرایزی ست که هردو از آن بهره مندند.

درزندان، هم اندیشمندی انسان سر به دیوار فرزانگی می کوبد و راهی برای خروج می جوید، و هم غرایز حیوانی او. یک زندانی در زندان، هم کلافه ی عمری است که از او هدر می شود، و هم این کلافگی، او را به برآوردن دو قطب انسانی و حیوانی اش سراسیمه می کند. بهمین دلیل است که در زندان، زندانیان، یا کمال جویی می کنند، یا به آغوش حیوانیت درون خویش می غلتند در اشکال گوناگون.

در سلول، من تختی داشتم و پتوهایی و ملافه ای (ملحفه). تخت من که پایه ها و استخوان بندی آهنی داشت، کف ش اما تخته ای بود. یک تخته نئوپان بزرگ. من دو ملافه ی بزرگ داشتم. یکی را زیر خود پهن می کردم و دیگری را به رو می کشیدم. پتوهای تیره، پراز پُرز بود و این ملافه ها به یاری من می شتافتند.

یک روز که رنگ داشتم و بومی برای نقاشی نداشتم، خریدارانه به ملافه های خود نگریستم. آنقدرطولانی که بقول نیچه ملافه ها نیز به من خیره شدند و با من به سخن درآمدند. دست بکار شدم. تخته ی نئوپانی تختخواب را بیرون کشیدم و به طور عمودی به دیوار سلول خود تکیه اش دادم. یکی از ملافه ها را روی او آویختم. اما چیزی برای بستن ملافه و مهار او به تخته نداشتم.

در حیاطِ بند، یک تکه سیم برق از بام آویزان بود. که اگر بالا می جهیدم، می توانستم آن را گرفته و پایین بکشم. ظاهراً سیمی بیهوده و بی استفاده بود. با تمام توان بالا جهیدم و سیم را گرفتم. با فرود من، سیم، از بیخ کنده شد و برسر من نشست. پنج متری می شد. درست همان چیزی که من می خواستم.

بوم که آماده شد، دست به کارشدم. من باید یک حیوان کامل می کشیدم و انسانهایی ناقص. از میان حیوانها، پلنگ را انتخاب کردم. تنها به این دلیل که در یکی از روزنامه ها، عکسی از یک پلنگ یا یوزپلنگ، خریدارانه به من نگریست. که یعنی: چرا مرا انتخاب نمی کنی؟ و من انتخابش کردم.

انسانهای این تابلو، همه ناقص اند. پیر، جوان، روحانی، زن، مرد، همه ناقص اند. و متعمدانه، صورت ندارند. اما پلنگ این تابلو، نسبتا کامل است و صورت دارد و نقصی با او نیست. که یعنی: حیوانها، در حیوان بودن خود کامل اند. و این ما انسانها هستیم که در انسان بودن خود ناقصیم. تماشای این اثر در سلول تنهایی، بارانی از امید برمن می افشاند.

(تاریخ برآمدن این اثر این است: بیست وهفتم دیماه هشتاد ونه – زندان اوین)

 

این قطعه را نیز همان موقع در زندان بر آوردم:

من نقاش نیستم.

و هرگز نبوده ­ام.

برای نقاشی،

به چند چیز احتیاج است.

رنگ، زمینه، ذوق.

و این که:

رنگ­ها را بر چه بنشانیم؟

و از نشاندن رنگ­ها،

چه، برآوریم؟

من در سلول خود،

رنگ داشتم، قلم­ مو داشتم،

بوم اما نداشتم.

بارها و بارها،

بر دیوار سلول، بر دیوار حیاط­ سلول،

نوشتم و نقاشی کردم.

تا این که یک روز،

به ملافه ­ی خود خیره شدم

و او نیز به من.

آن را به تن تخته­ ی تخت خود پوشاندم.

بومی بزرگ، برآمد.

حالا من، همه چیز داشتم.

آیا ذوق نیز؟

(تاریخی که پای این قطعه نشانده ام این است: بیستم بهمن ماه سال هشتاد ونه – بند دو الف سپاه – زندان اوین)

 

اندازه ی تابلو: ۲۱۵ در ۱۰۵

مدت ساخت: ده روز (که البته نیمه شبها نیز تا بصبح کارمی کردم)

من به مرور آثار دیگر خود را – که تعدادشان بالغ بر پنجاه اثر است – درهمین صفحه منتشرخواهم کرد.

محمد نوری زاد

mnourizaad@gmail.com

http://nurizad.info/?p=22618

 

 

_______________________________________________________________

مقالات منتشر شده الزاما نقطه نظر، بيانگر سياست و اهداف نشریۀ اینترنتی نهضت مقاومت ملی ایران نميباشند. حق ويرايش اخبار و مقالات ارسالی برای هیئت تحریریۀ نشریه محفوظ است. 

 

 

 

صفحه‌ای که در آن قرار دارید، آرشیو سایت قدیمی نهضت مقاومت ملی ایران می‌باشد.برای دستیابی به سایت جدید به این آدرس رجوع کنید: namir.info