گفتگو با
ناصر فکوهی:
تصمیم
هیجانی؛
خودکشی
سیـــاسی و
ایـدئولوژیک
ناصر
فکوهی متولد
اردیبهشت ۱۳۳۵ در
تهران است. او
پس از بیستسال
زندگی در
اروپا و
تجربههایی
در رشتههای
علوم طبیعی و
معماری و
شهرسازی،
سرانجام با
دکترای
جامعهشناسی
در سال ۱۳۷۳ به
ایران
بازگشته و
اکنون
دانشیار
دانشکدة
علوم
اجتماعی دانشگاه
تهران است.
زمینة اصلی
تحقیق و
تدریس فکوهی،
انسانشناسی
است و
دانشجویان و
پژوهندگان
ایرانی مرهون
تلاشهای
ترجمهای و
تألیفی وی در
این قلمرو
هستند. این
عضو انجمن
بینالمللی
جامعهشناسی،
به پرسشهای
سروش در
زمینة سبک
زندگی سیاسی
ایرانیان،
پاسخهایی
مکتوب داده
که خواندنی
است.
•
چگونه و با
استناد به چه
مواردی میتوان
رفتارهای
سیاسی مردم
را تحت عنوان
سبک زندگی
سیاسی طبقهبندی
نمود؟
سبک
زندگی سیاسی
از نظر من
چندان
معنایی ندارد.
ما سبک زندگی
داریم و نه
سبک زندگی
سیاسی. در این
مورد بهتر
است از
موقعیتهای
سیاسی، رژیمها
یا نظامهای
سیاسی،
رفتارهای
سیاسی و ...
صحبت کنیم و
نه از سبک
زندگی سیاسی.
به عبارت
دیگر ما میتوانیم
از رفتار
دموکراتیک،
نظام
دموکراتیک
یا موقعیت
دموکراتیک
صحبت کنیم،
ولی سبک زندگی
دموکراتیک
زیاد معنایی
ندارد. سبک
زندگی
مجموعة
بسیار بزرگ و
درهمپیچیدهای
از رفتارها،
باورها و
روابط در
قالبهای
روزمرگی است.
واحد یا
واحدهایی
زمانی/ مکانی
که به صورت
مادی و
غیرمادی در
زندگی انسانها
چه به صورت
فردی و چه به
صورت گروهی و
اغلب در
سلایق و
انتخابهای
بلافصل آنها
که در رابطهای
مستقیم با
بیولوژی
آنها قرار
دارند (مثلاً خورد
و خوراک،
پوشاک، حسهای
زیباشناختی،
عواطف و...)
تعریف میشود
و نه در یک
رفتار خاص و
اغلب
هدفمند،
استراتژیک و
حتی مقطعی
مثل رفتار
سیاسی.
با
وجود این،
رفتارهای
سیاسی، قابل
شناخت و طبقهبندی
هستند. این رفتارها
را میتوان
اغلب بر اساس
نظامهای
سیاسی طبقهبندی
کرد، اما این
میتواند به
صورت خردتری
نیز انجام
بگیرد. برای مثال
میتوان از
رفتارهای
دموکراتیک
دگردوستانه
یا فایدهگرایانه
سخن گفت که در
مورد نخست
غالباً در گرایشهای
دموکراتیک
چپ دیده میشود
و در مورد دوم
در گرایشهای
دموکراتیک
راست یا سخن
گفتن از
رفتار دموکراتیک
اخلاقگرا
یا دینمدار
نیز ممکن است
که اغلب در
بسیاری از
کشورهای
مسیحی یا
اسلامی قابل
مشاهده است و
در آنها
دموکراسی
لزوماً باید
با اخلاق یا
باورهای دینی
پیوند بخورد
تا قابل
پذیرش و اجرا
قلمداد شود.
بنابراین
برای طبقهبندی
از مؤلفههایی
استفاده میکنیم
که به موقعیتها،
استراتژیها،
رفتارها،
برخوردها،
باورها و ... در
حوزة سیاسی و
رابطة آنها
با نظامهای
سیاسی مربوط
میشوند.
•
چنانچه
رفتار سیاسی
مردم ایران
را در دهه ۶۰ و ۸۰
مقایسه
نماییم، آیا
میتوانیم
بگوییم که
تغییرات
معناداری
صورت گرفته
است؟
بدون
شک، اما این
تغییرات
ناشی از
تغییرات در خود
واقعیت نیز
هست و جنبههای
مثبت و منفی
دارد. در دهة ۶۰ ، نوعی
آرمانشهرگرایی
انقلابی
حاکم بود که
موافقان و
مخالفان خود
را داشت و
آنها با
یکدیگر
درگیر بودند
و هر دو تصور
میکردند که
میتوانند
طرف مقابل را
از عرصة
واقعیت فکری
و فیزیکی حدف
کنند. تمایل
به خشونت نیز
به همین دلیل
شدت داشت.
افزون بر
این، جنگ
تحمیلی خود
شرایط سختتری
را ایجاد میکرد
که همچون هر
جنگی، جامعه
را در
موقعیتی ویژه
فرومیبرد.
وقتی بحث
دفاع از موجودیت
یک کشور یا
زندگی مردم
آن است، سایر
مسائل، همگی
به مسائلی
درجه دو
تبدیل میشوند.
افزون بر
این، سرمایة
فرهنگی و
اجتماعی مردم
ما نسبتاً
پایین بود.
هرچند در
گروه کوچکی
از نخبگان
این سرمایه
بسیار بالا
بود. بیست سال
بعد، ما در
موقعیتی
بسیار
متفاوت
هستیم. از
یکسو آرمانشهرگرایی
جای خود را به
عملگرایی
داده است. این
البته بدان
معنا نیست که آرمانها
از میان رفته
باشند، اما
عقلانیت
بسیار بیشتری
برای به تحقق
رساندن آنها
برای همگان
ضروری مینماید.
هرچند شرایط
تحریم و
تهدید
بیرونی موقعیت
فشار را حفظ
کرده، اما
خوشبختانه
گفتمانهای
خشونتآمیز
و به خصوص
عملکردهای
خشونتآمیز
دیگر چندان
محبوبیتی
ندارند و
اکثریت مردم
به این امر
رسیدهاند
که با خشونت و
زور و ارادهگرایی
نمیتوان به
اهداف خود
دست یافت و
اگر هم به این
اهداف دست
یابیم، نمیتوانیم
آنها را حفظ
کنیم.
با
وجود این
اسطورهگرایی
و اندیشههای
تخیلی،
خودمحوربینی،
انفرادجوییهای
کوچک و بزرگ،
خودبزرگبینیها
و بسیاری
مشکلات و
معایب دیگر
نیز که حاصل درآمدهای
بزرگ نفتی در
طول این سالها
بودهاند،
سبب شده است
که ما در
بسیاری
موارد به انحراف
کشیده شویم و
جای جامعهای
را که در آن
ارزشهایی
چون کار و
شرافت و
آبروداری و
ادب و... در رأس
بود، به
کالاگرایی،
مصرفگرایی،
پولپرستی،
اشرافیتگرایی
و خودنماییهای
بیارزشی
بدهد که اغلب
نوکیسهها
در رأس آن
قرار دارند.
پدیدة
نوکیسهگرایی
و اشرافیت
جدید که با
وقاحت تمام
خود را به
نمایش میگذارد
و «موفقیت» را
در برتری
یافتن نسبت
به دیگران و
رسیدن به
بالاترین
امتیازات
مادی بیان میکند،
پدیدهای
است واقعی که
در مقابله با
آن متأسفانه
ما جز اخلاقگـراییهای
ســـطحی از
نوع
ســـریالهای
اخلاقی و
نصیحتگونه
تلویزیونی،
چارهای
عرضه نکردهایم.
اینکه چقدر
این راهحلها
موثر بودهاند،
آنقدر واضح
است که نیازی
نیست آن را در
اینجا بیان
کنیم؛ زیرا
صفحات
روزنامهها
و رسانههای
ما آکنده از
خبرها و
تحلیلهایی
هستند که
نتیجه را
نشان میدهند.
•
تغییرات شکلگرفته
در جامعة
ایران در
حوزة
مدرنیزاســـیون،
چه نقشی بر دگرگونی
رفتارهای
سیاسی مردم
داشته است؟
آیا این
تغییرات دارای
یک زیربنای
فکری مشخصی
بودهاند؟
مدرنیزاسیون
تا مدتهای
زیادی و هنوز
هم تا حد
زیادی، به
معنای غربیشدن
گرفته شده
است که این
امر کاملاً
نادرست نیست؛
زیرا مرکز
مدرنیزاسیون
و نو شدن جهان
از قرن نوزده
غرب بوده
است، اما
باید توجه
داشت که غربِ
قرن نوزده،
خود حاصل بیش
از چندصدسال
تجربة انسانی
و فکری و عملی
در سایر نقاط
جهان بوده
است، ثانیاً
پس از گسترش
مدرنیزاسیون
غربی در سطح
جهان، حرکات
دو سویه و چند
سویهای به
وجود آمده که
امروز پدیدة
مدرن شدن را به
فرایندی
بسیار
پیچیده و
دائماً
متغیر و از آن
مهمتر به
پدیدهای
اجتنابناپذیر
تبدیل کرده
است.
مدرنیزاسیون
در حال حاضر
بیش از هر چیز
در قالب
مدرنیزاسیون
فناورانه
مطرح است و
مدرنیزاسیون
شبکهای یا
اطلاعاتی که
خواه و
ناخواه یا
باید به آن
پیوست و
ضوابط و
قواعد بازی
را به صورت
گستردهای
در آن رعایت
کرد و یا در
مقابلش
ایستاد و در کوتاه
و درازمدت
هزینة بسیار
سنگینی را
تقبل کرد و
بدون شک در
نهایت بازی
را در بدترین
شکلی باخت و
به بدترین
شکلی دچار
اسیمیلیشن
فرهنگی شد.
بلایی که در
بسیاری از
پهنههایی
که چنین
مقاومت
سرسختانهای
نشان دادند،
میبینیم؛
از آسیای
جنوب شرقی و
چین گرفته تا
کشورهای
عربی.
مدرنیزاسیون
در جامعة ما
تا حد بسیار
زیادی انجام
گرفته است،
اما به صورت
متناقضی
تمایل دارد
نتایج منطقی
و ناگزیر خود
را نپذیرد که
البته این
امری ناممکن
است. وقتی بیش
از چهل میلیون
دستگاه تلفن
همراه در دست
مردم است و
بیش از سی میلیون
کاربر
اینترنت
داریم، وقتی
بیش از پنج میلیون
دانشجوی
مشغول به
تحصیل و
میلیونها
دانشجوی
فارغالتحصیل
داریم، وقتی
حتی
دورافتادهترین
روستاهای
کشور به
سیستم برق و
آب و گاز متصل
شدهاند و
اصولاً کشور
ما در حد ۸۰ درصد
شهری شده
است، وقتی
سطح تحصیلات
دختران و
پسران با
یکدیگر
برابر شده
است و به همین
دلیل نیز سن
ازدواج بالا
رفته، نرخ
باروری پایین
آمده و سبکهای
زندگی
روزمره به
شکل گستردهای
تغییر کرده
است؛ اینکه
خواسته
باشیم با روشهای
اخلاقگرا و
نصیحت از
یکسو و با
دخالت در
نظامهای
فناوری
(مثلاً کاهش
سرعت
اینترنت یا
کنترل شبکه و
...) برای خود
راه حل پیدا
کنیم، بیشتر
شبیه آن است
که کودکی
خواسته باشد
با چند تکه
چوب و تخته
شکسته و گل و
خاک در برابر
یک سیل
خروشان سد
بسازد؛ نتیجه
معلوم است و
شکی دربارة
آن نیست، سیل
کودک و آن
تخته شکستهها
را با خود
خواهد برد،
اما اگر سیل و
خطر آن را
واقعی میدانیم
(که من میدانم)باید
چارهای
اساسی
اندیشید و آن
تقویت قدرت
اخلاقی، دینی،
سیاسی،
اجتماعی و
فکری خود است
که صرفاً با
باز شدن
محیط، کاهش و
از میان بردن
فساد و بالارفتن
میزان آزادیهای
اجتماعی،
سیاسی، فکری
و سبک زندگی
امکانپذیر
است. بهایی که
در این صورت
باید پرداخت
کرد و بی شک
وجود دارد،
بسیار کمتر از
آن است که در
خیالبافیهای
خود برای نگهداشتن
وضع موجود با
اخلاقگرایی
و دخالتهای
کودکانه
فناورانه،
باقی بمانیم.
• آیا
مسیر و سرعت
تغییر رفتار
در این دو
دهه، از
الگوی مشخص و
سابقهداری
پیروی کرده و
یا به شکل دیگری
بوده است؟
این
الگو،
شناخته شده و
ناگزیر است و
به تغییری
برمیگردد
که در کل جهان
در طول سه دهه
اخیر؛ یعنی بعد
از انقلاب
اطلاعاتی
اتفاق
افتاده و
امروز نه
تنها
کشورهای در
حال توسعه،
بلکه خود
کشورهای
توسعهیافته
و مرکزی را
نیز درون
بحران فرو
برده است. در یک
جهان شبکهای،
در جهانی که
انحصار بر
اطلاعات
تقریباً از
میان رفته و
در آن هر کس با
هر کس و هر
گروهی با هر
گروه دیگر میتوانند
در چند صدم
ثانیه رابطه
برقرار
کنند، در
جهانی که همه
از حال هم خبر
دارند و
شفافیتها
در حال
افزایش
سرسامآوری
است، هرچند
دستکاریها
و ابهامهای
شبکه نیز کار
خود را میکنند،
این تصوری
کودکانه است
که گمان کنیم
ساختارهای
سیاسی میتوانند
همچون گذشته
باقی بمانند.
به نظر من، ما
به پایان عصر
دموکراسیهای
مبتنی بر
نمایندگی
نزدیک میشویم
و برعکس وارد
دوران
دموکراسیهای
مستقیم یا
نیمهمستقیم
و مشارکتی میشویم
که پایة آن
کوچک شدن
واحدهای
تصمیمگیری
سیاسی و در
عین حال
افزایش
رابطه میان
این واحدها
نه بهصورت
تمرکز یافته
و خطی، بلکه
بهصورت
فازی و
افزایش
مشارکت در
همة اشکال آن
و نیاز به
بازتوزیع
منابع علمی،
ارتباطی،
اقتصادی، در
یک کلام
امتیازات مادی
و غیرمادی
به صورتی
گسترده و
رادیکال است.
اجتناب از
این امر که
البته با زور
و استفاده از
ابزارهای
آمرانه
همیشه تا حدی
و تا زمانی
مشخص ممکن
است، ما را به
صورتی
ناگزیر بهسوی
سناریوی
انفجار
بزرگی میبرد
که دیر یا زود
اتفاق خواهد
افتاد و شکل
آن میتواند
بسیار پیشبینیناپذیر
باشد. حال اگر
به اعتقاد
گروهی معتقد
نباشیم که
انفجار همین
امروز نیز
اتفاق افتاده
و آنومی
جهانی نه
چیزی در
آینده ما،
بلکه در موقعیت
کنونی ما
است، باید در
انتظارش
باشیم.
•
هیجان در
رفتارهای
سیاسی ما از
چه الگوی تغییری
در این دو دهة
ایران پیروی
کرده است؟
این
هیجان به
صورت گسترده
و کاملاً
قابل درکی،
ناشی از
پویایی و
قدرت
انقلابی است
که میتواند
دهها و دهها
سال دیگر نیز
دوام
بیاورد،اما
هیجان انقلابی
باید بهصورت
عقلانی
درآمده و با
توجه به
آرمانهایی
که تغییر
اجتماعی را
ایجاد و ممکن
کرد، تلاش
کند از راههایی
که با جامعة
کنونی و
موقعیت
زمانی و مکانی
و جهانی فعلی
خوانایی
دارد، ممکنترین
و محتملترین
راهها را
بیابد. راههای
هیجانی،
عاطفی،
واکنشی،
فکرناشده،
پوپولیستی،
عوامفریبانه،
اخلاقگراییهای
سطحی و
توخالی و راهحلهای
فناورانه
کودکانه، همگی
خواب و خیالها
و سرابها و
در نهایت دامهایی
هستند که
نظام جهانی
پیش پای ما میگذارد
تا بهتر
بتواند ما را
بر زمین
بکوبد. این
وظیفة ما است
که با اطلاع و
شناخت و
تحلیل این
موقعیتهای
خطرناک،
تنها راهِ
پیش پای خود
را نه بر اساس
هیجان، بلکه
بر اساس
عقلانیت بیابیم.
کمی فکر
کنیم، کدام
فرد سالمی
دربارة
تصمیمهای
حتی نه چندان
بزرگ زندگیاش، مثل
اینکه کجا
زندگی کند؟
چه تحصیلی
بکند؟فرزندانش
را به کدام
مدرسه
بفرستد؟ هیجانی
تصمیم میگیرد
که ما میخواهیم
سرنوشت
عمومی و
آیندة نسل
خویش و نسلهای
آتی را بر
اساس هیجان تنظیم
کنیم؟ این
صرفاً یک راهحل
خودکشی
سیاسی و
ایدئولوژیک
است.
• میان
تغییر رفتار
سیاسی مردم و
تغییر نگرش و رفتار
حاکمیت
سیاسی در این
دو دهه چه
ارتباطی میتوان
یافت؟
حاکمیت،
چه در کشور ما
چه در تمام
دنیا به نظر من،
بازتابی از
موقعیتها و
ترکیبهای
جامعهای است
که بر آن
حکومت میکند.
من امر سیاسی
را ناشی از
امر اجتماعی
میدانم، نه
بر عکس؛
بنابراین هر
جامعهای را
میتوان از
طریق شناخت و
تحلیل سیاست
و قدرتهای
حاکم بر آن،
چه در حوزة
حکومتی و چه
اصولاً در
روابط
اجتماعی و
توزیع قدرت
درآمده، درک و
تحلیل کرد،
بنابراین به
نظر من،
تغییر زیادی
در نگرشها و
رویکردهای
حاکمیت در دو
دهة اخیر
ایجاد شده که
ناشی از
تغییر در
نظام
اجتماعی
ایران است و
این امر
ادامه پیدا
خواهد کرد.
آنچه
به نظر من،
مشکل ما را میسازد
آن است که
نظام سیاسی
نتوانسته با
همان سرعتی
که نظام
اجتماعی
تغییر کرده
است، خود را
تغییر دهد و
به همین جهت
تلاش میکند
با ابزارهای
آمرانه و
اغلب سطحی و
غیرکارا،
سرعت تغییر
اجتماعی را
کاهش دهد که
چنین امری
طبعاً محال
ممکن است.
هیچ
جامعهای در
هیچ کجای
جهان و در هیچ
زمانی از
تاریخی که ما
میشناسیم،
تا کنون
تابعی از
قدرت سیاسی
خود نبوده
است، بلکه
این قدرتهای
سیاسی بودهاند
که از جوامع
تبعیت کرده و
یا تغییر میکردهاند.
•
همسویی میان
تغییرات
رفتار سیاسی
مردم ایران
را با دیگر
تغییرات
مانند
تغییرات
اجتماعی،
اقتصادی و
آموزشی
چگونه
ارزیابی میکنید؟
این
دقیقاً همان
مطلبی است که
در بالا گفتم
و تغییرات
سیستم
اجتاعی ما را همه
میدانند و
اغلب آنها
نتیجه و در
راستای
اهداف و آرمانهای
انقلابی
بوده است:
پیشرفتهای
فناورانه،
بالارفتن
سرمایههای
فرهنگی در
کشور،
اجتماعیشدن
گسترده زنان
و ... .
در
این میان،
این نظام
سیاسی است که
باید خود را
برای
استفاده از
این تواناییها
آماده کرده و
سازوکارهای
مناسبی را
طراحی کند؛
زیرا همانگونه
که گفتم،
نظام
اجتماعی از
نظام سیاسی
تبعیت نمیکند،
بلکه نظام
سیاسی است که
ناچار است
خود را با
نظام
اجتماعی
انطباق بدهد.
در شرایط
کنونی که ما
با نظامِ
جهانی
فناوری هم
روبهرو
هستیم،
موقعیتهای
محلی را باید
به مثابة
مکانی از یک
شبکه درک کرد
و نه موقعیتی
جزیرهای و
تفکیکپذیر
و برنامهریزی
مجزا.
• آیا
بر اساس سیر
تغییر رفتار
سیاسی مردم،
میتوان
رفتارهای
سیاسی آنها
را در دهة ۹۰ پیشبینی
نمود؟
اگر
نظام سیاسی
به اندازة کافی
هوشیار باشد
که درجة
عقلانیت را
به حداکثر
برساند و
استفاده از
ابزارهای
آمرانه را کاهش
و آزادیها
را افزایش
دهد و اهمیت و
ارزش بیشتری
برای تخصص در
کشوری که خود
آن را به این
سو (تخصص و تحصیلکردهشدن
بخش اعظم
جوانانش)
کشیده است،
بدهد، رفتارهای
سیاسی مردم
بدون شک برای
قدرت عام و
برای حوزة
سیاسی، یک سرمایه
بزرگ انسانی
و کاملاً
قابل
استفاده و یک
امتیاز بزرگ
در عرصة بینالمللی
به حساب
خواهند آمد.
ما
اکنون در
خاورمیانه
بهصورت
بالقوه یکی
از بهترین
موقعیتها
را داریم که
متأسفانه به
دلایل مختلف
به شکل
بالقوه باقی
مانده است.
هوشمندی
قدرتهای
حاکم میتواند
امکان تبدیل
این موقعیت
بالقوه را به
موقعیتی
بالفعل
تبدیل کند،
در غیر این
صورت، در
بهترین
حالت، جامعة
منفعل
خواهیم داشت
و در بدترین
حالت، بحرانهای
اجتماعی و
سیاسی خشونتبار
که البته این
موقعیت دوم
به نظر من با توجه
به رشد
سرمایههای
فرهنگی در
ایران و
موقعیتی که
بهرغم همة
مشکلات،
هنوز نخبگان
در آن حفظ
کردهاند،
بسیار بعید
به نظر میرسد؛
اما ناممکن
نیست.
این
گفتگو با
مجله سروش
منتشر شده
است.
لینک:
http://www.soroushpress.ir/news/show/?id=3229
منبع: انسان
شناسی و
فرهنگ
_______________________________________________________________
مقالات
منتشر شده الزاما نقطه نظر، بيانگر
سياست و
اهداف نشریۀ اینترنتی
نهضت مقاومت
ملی ایران نميباشند. حق ويرايش
اخبار و مقالات
ارسالی برای
هیئت تحریریۀ نشریه محفوظ است.
|