اپوزیسیونی
که پیر میشود!
مسعود
نقرهکار
• چرا
اپوزیسیونی
که افزون بر تلاش و
پیکاری
ارزشمند
علیه حکومت
تمامیت خواهِ
اسلامی در راستای
تحقق آزادی،
دموکراسی و
حقوق بشر مبارزه
کرده است،
جذابیتی
برای نسل
جوانِ خارج از
کشور ندارد؟
چرا درصدِ
حضور نسل
جوان در جریانها
و برنامههای
سیاسی و
فرهنگی به
یکی دو درصد هم
نمیرسد و
اکثرحزبها
و سازمانها
و گروهها، و
نشستها و
اجلاسها
تفریق شده
ازهمان جمعهای
قدیمیاند؟
حکومتِ "جمهوری
اسلامی" مانع
اصلیِ
دستیابی به
آزادی،
دموکراسی و
حقوق بشر در ایران
است. در کنار مانع
اصلی، عوامل
فرهنگی،
سیاسی و
اخلاقی نیز در
زمرۀ موانع
رسیدن به
خواستهای
دموکراتیک
در میهن مان
هستند.
اپوزیسیونِ
واقعیِ
حکومت
اسلامی در خارج
از کشور، در معنای "جنبشی"
در راستای
یاری رسانی
به برچیده
شدنِ بساط
حکومت
اسلامی و
تدارک یک
بدیل
دموکراتیک
در پیوند و همگام
با جنبشهای
مدنی و حرکتهای
آزادیخواهانه،
دموکراتیک و حقوق
بشری در داخل
کشور،
دستاوردهای
ارزشمندی
داشته است. دستاوردهای
گرانقدر این
جنبشِ کم و
بیش سازمان
یافته اما
گسترده و
پراکنده، در این
نزدیک به
چهاردهه را
شاید بتوان
اینگونه خلاصه
کرد:
۱-
روشنگری
درباره
اندیشگی و کردار
ارتجاعی و ضد
انسانیِ
رهبران
حکومت
اسلامی در ایران،
در جهان وم حافل
مختلف بین
المللی، به
ویژه افشای
جنایت هائی
که این حکومت
علیه بشریت
مرتکب شده
است، و نیز
کمک به نشان
دادنِ خصلت
تروریستی و تروریست
پرور این
حکومت، و افشای
تلاشهای جنگ
افروزانه و
صدور تروریسم
اسلامی در سطح
منطقه و جهان.
۲-
حمایت و تقویت
فرایندهای
مدنی و جنبشهای
آزادیخواهانه،
دموکراتیک و حقوق
بشری در ایران از راههای
گوناگون، از تماس
و ارتباط
مستقیم با
این
فرایندها و
جنبشها تا
بهره گیری از طریق
رسانهها و دیگر ابزارهای
ارتباطی. این
رابطه اگرچه
به دلیل
ویژگیِ
سرکوبگرانه
حکومت اسلامی
ارگانیک
نبوده اما با
توجه به
امکانهای
ارتباطی
مجازی
تاثیرگذار بوده
است. اپوزیسیون
در خارج از کشور
صدای بی
صدایان و بازتابندۀ
خواستهای
هردَم سرکوب
شوندۀ جنبش
مدنی، و حق
طلبی
قربانیان
ستمگریهای
حکومت
اسلامی در سطح
جهان بوده
است.
۳-
تبلیغ و ترویج،
و سازمان
یابی حولِ
مفاهیمی
همچون
سکولاریسم،
دموکراسی،
حقوق بشر،
محیط زیست و... و
نیز شناساندن
هرچه بیشترِ ویژگیهای
مثبت "غرب و
فرهنگ غرب"،
فرهنگی که
روحانیون در ستیز
با آن هویت
ارتجاعیشان
را تکمیل
کردهاند.
۴-
شناخت ارزشی
و پذیرش
پدیده هائی
همچون تحمل دیگری
و
دگراندیشی،
پیشبرد
دیالوگ و گفتمانهای
سیاسی و
نظری، با عمق
و دامنهای
امیدوارکننده
در میان
نیروهای
مختلف سیاسی
و کوشندگان
سیاسی و
فرهنگی در خارج
از کشور، که
پیش تردشمن
هم مینمودند.
چنین شناخت و
پذیرشی سبب
کاهش و
زدایشِ کینه
ورزی نسبت به
دگراندیشی و
مخالفت نظری
و سیاسی، و
جریانهای
سیاسی
ناهمسو و
مخالف در اپوزیسیون
شده است.
۵-
آشنائی با
درکها و فهمها
و نگاههای
تازه نسبت به
مفاهیم و
پدیده هائی
همچون ایدئولوژی،
سیاست،
فرهنگ، تحزب
و سازمان
یابی، و تلاش
در راستای
تحقق
یادگرفتهها
و آموختههای
تازه در عرصههای
گوناگون
فعالیتهای
سیاسی و
فرهنگی.
۲
اپوزیسیون
خارج از کشور اما
ضعفها و
لغزش هائی
نیز داشته
است. برخی از ضعفها
و لغزشها
ناشی از
عوامل
فرهنگی،
سیاسی،
جغرافیائی،
مشکلاتِ
شرایط زیست و
فقدان رابطهای
ارگانیک با
گروههای
مختلف
اجتماعی در داخل
کشورند، اما
در پیوند با
عوامل گفته
شده آبشخور بسیاری
دیگر از ضعفها
و لغزشهای
این جنبش را میباید
در خودِ
اپوزیسیون
نیز جستجو
کرد. جنبش
اپوزیسیون
در خارج از
کشور را چندین
حزب،
سازمان،
گروه و محفل
سیاسی، کانون
و محفل
فرهنگی،
رسانههای
گونه گون و
متعدد،
افراد مستقل
و منفرد که با
تجربه ترین
کوشندگان
سیاسی،
فرهنگی و فلسفی
را شامل میشوند،
سامانی نسبی
دادهاند. اینکه
چرا چنین
مجموعهای
پس ازنزدیک
به ۴ دهه
درجایگاه و
موقعیت
شایسته خویش
قرار
نگرفته
است، و چرا با
صدها شخصیت و
چهره منفرد و
مدعی سیاست دانی
و سیاست
پروری، و
فرهنگ ورزی و
فرهنگ سازی،
و فیلسوفان
راه حل دان و
میلیونها
ایرانی
تبعیدی، در
چنین وضعیتی ادامه
حیات میدهد،
پرسشی به جا و
پابرجاست. علی
رغم زندگی
طولانی در فضائی
آزاد و دموکراتیک
و کسب تجربهها
و دانستههای
جدید،
اپوزیسیون
حتی قادر به
برپائی و سازمان
دادنِ یک
تشکل
دموکراتیک
فراگیر به
مثابه جبهه،
ائتلاف،
اتحاد عمل گسترده
و یا هرنوع
تشکل مدرنی
که بتواند در راستای
تحقق شعارها
و خواستهای
دمکراتیک و حقوق
بشری کمک
کننده باشد،
نبوده است. چرا؟
به برخی
دلائل که به
نظرمن میرسند،
اشاره میکنم:
۱-
با وجود
شرایط مناسب
برای فاصله
گرفتنِ معرفتی
و اکتسابی از
اخلاق و
فرهنگ فرقه
گرائی، سکتاریسم
و دگماتیسم،
حضور جان سخت
این ویژگیهای
شخصیتی- فرهنگی،
و روانی و
رفتاری فردی
و جمعی حکایت
ازاین دارد
که این
بیماری بسان "تعصب
مذهبی" در تاروپود
روحیات و ذهنیت،
و عملکرد
جنبش سیاسی و فرهنگی
ما ریشه هائی
عمیق و
تاریخی
دوانده است.
۲-
خودمحوری و خودخواهی
بیمارگونه،
خود حق پنداری
ِمطلق
گرایانه در میان
مدعیان
هدایت سیاسی
و سازمانگری
سیاسی، هنوز در
زمرۀ موانعاند.
در کنار
مشکلات
اشاره شده با
طولانی تر
شدن عمر
تبعید،
بسیاری از کسانی
که خودرا
کوشنده
سیاسی و
فرهنگی
تبعیدی میپنداشتهاند
یا بی تفاوت و
منفعل شدهاند
و یا با بهانهها
و توجیههای
رنگارنگ به
خیل فرصت
طلبان و سودجویانِ
پیوستهاند،
امروز
بسیاری
ازاین قماش "اپوزیسیون
نماها" پائی
در داخل و
پائی در خارج،
راوی
عشرتگریهای
"خانه عفافی"
و سودجوئیهای
مالیشان در ایران
اسلامیاند. پدیدهای
که در تضعیف
اپوزیسیون
در خارج
کشور، و تدوام
حیات حکومت
اسلامی بی
تاثیر نبوده
است.
۳-
ریز شدن
احزاب،
سازمانها و
گروههای
اپوزیسیون
در خارج از
کشور، از سوئی
سبب گسترش
سیاست گریزی
و انفعال، و از
سوی دیگر
تقویت فرقه،
سکت و قبیله
سازی شده است. احزاب
و سازمانها
و گروههای
شکل گرفته از انشعابهای
قدیمی تفاوت
و تغییر کیفی
با جریان
هائی که از آنها
جدا شدند، از
خود بروز
ندادهاند. انشعابها
و جدائیها
در فضائی
عصبی و تهی از
اندیشه، در بیشترین
موارد رنگ و
بوی دعواهای
شخصی، حیدری
نعمتی،
قبیلهای و
یا جاه
طلبانه
داشته و
دارند.
۴-
تلاش هائی
برای تشکیل
جبهه،
ائتلاف،
اتحاد و... ازسوی
افراد و
نیروهای
مختلف حول یک
برنامه (پلاتفورم)
صورت گرفته،
اما بی نتیجه
ماندهاند. سخن
از تلاش برای
شکل گیری "اردوها
یا بُلوک" هائی
از جریانهای
یک طیف خاص
مطرح شد، به
مانندِ "جنبش"،
ائتلاف یا
اتجادِ مشروطه
خواهی،
جمهوری
خواهی، ملی
گرائی، سوسیال
دموکراتیک،
سوسیالیستی
و... تا در نهایت
در کنارهم
بتوانند
تشکلی
فراگیرشکل دهند،
اما این ایده
و فکر نیز"ایده"
باقی ماند. ادعای
وجود اشتراک
نظر در حوزه
سیاست،
اقتصاد،
فرهنگ و عرصههای
مختلف
اجتماعی، و
چشم اندازها
برای پیشبرد
کارجمعی و
اجتماعی
مطرح شد اما
در سطح ادعا
باقی ماند. در ساختار
جبههای و ائتلافی
و"اتحاد"ی،
شیوه
سازماندهی
احزاب سنتی،
یعنی ساختار متمرکز
و هرمی به جای
ساختارهای
دموکراتیک و مدرن
نشستند، و کار
را خراب تر
کردند. اگر در
ظاهر حجابی
نوین و مدرن
بر این ساختارها
کشیده شد در خفا
اما "باند"های
کهنه کار
برآن شدند تا
سیاستها و
خواستهای
خویش را پیش
ببرند. تجربه
تبدیل همایش
به نمایش، و
تخدیشِ
جمهوری
خواهی تا حد
تقویت "جمهوریت"حکومتِ
ارتجاعی "جمهوری
اسلامی"، از
تجربههای
تلخ بخشی از"اپوزیسیون"
است. بدیهی ست
هنگام که فهم
و کردار در حوزۀ
کار سیاسی
فراگیر این
حد باشد، میتوان
حدس زد
شالودههای
حزب و سازمان
سازی چگونه
شالوده هائی
از آب
در خواهند
آمد.
۵-
اپوزیسیون
حکومت
اسلامی در خارج
از کشور خونی
تازه در پیکر کم
خون و
نیازمندش
جریان
نیافته، و پشتوانهای
به عنوان
نیروی جوانِ
سنی، ذهنی و
عملی ندارد. اپوزیسیون
پیر شده است،
پیری هم در معنای
خردمند و
کاردان تر شدن، و هم
در معنای
سالخوردگی،
که البته شقِ
دوم چربشِ بیشتری
دارد.
۳
نسل
جوان، نسل
گمشدۀ
اپوزیسیون
حکومت اسلامی
در خارج از
کشور،
کجاست؟
عدم
تمایل نسل
جوان به
همکاری و
پیوستن به
اپوزیسیون
خارج از کشور یکی
از بزرگترین
نقطه ضعفهای
این "جنبش" است.
چنانچه وضع
به همین
منوال پیش
برود پس از چند
دهه فعالیتهای
چشمگیرِ سیاسی و
فرهنگی علیه
حکومت
اسلامی، عمر اپوزیسیون
در خارج از کشور
فقط در دونسل
خلاصه خواهد
شد. علیرغم
شرایط و فضای
سیاسی،
اجتماعی و
تکنولوژیکی
مناسب چشم
اندازی
نشانگرِ این
که نسل جوانی
جایگزین
اپوزیسیون
خارج از کشور
بشود،
فرارویمان
نیست.
پرسش این
است: چرا
اپوزیسیونی
که افزون بر تلاش
و پیکاری
ارزشمند
علیه حکومت
تمامیت خواهِ
اسلامی با
شعار و خواست آزادی،
دموکراسی و
حقوق بشر با
ارتجاع و
اختناق و
ستمگری
مبارزه کرده
است،
جذابیتی
برای نسل
جوان در خارج
از کشور ندارد؟
اپوزیسیونی
رنج کشیده و
زخم خورده از تبعید،
که دهها تن
از فعالاناش
را حکومت
اسلامی در
خارج ازکشور به
قتل رسانده،
اپوزیسیونی
که با وجودِ
ضعفها و
لغزشها گامهای
ارزشمندی در
راستای
مبارزه با
عقب ماندگی و
ارتجاع
برداشته
است، چرا
اینگونه بی
پشتوانه مینماید؟
نگاه
کنیم: آیا
درصد
حضورنسل
جوان در جریانها
و برنامههای
سیاسی و
فرهنگی، حتی
به یکی دو
درصد هم میرسد.؟
اکثر
حزبها
و سازمانها
و گروهها، و نشستها
و اجلاسها
تفریق شده و
سالخوردگانِ
همان جمعهای
قدیمیاند.
دلائل
عدم تمایل
جوانان به
ادامه راهِ
اسلاف خود در خارج
از کشور چیست؟
در پاسخ
به پرسش فوق
این نکات ذهن
مرا مشغول کردهاند:
۱-
کم کاری و کم
توجهی
اپوزیسیون
نسبت به نسل
جوانی که در خارج
از کشورمتولد
شده است، و نیز به نسل
جوان تبعیدی
و مهاجر، و به
ویژه نسبت به
دانشجویان. این
کم کاری و کم
توجهی در عرصههای
مختلف، از نوع
ارتباط گیری
و سازماندهی
تا برنامه
ریزیهای
جذب کننده
برای جوانان
را شامل میشوند.
بر بستر تاثیرگذاری
فرهنگ و
اخلاق
اسلامی،
ویژگیهای
زندگی و
واقعیتهای
اجتماعی در
خارج از
کشور،
روانشناسی
شکست و
ارعاب، بی
اعتمادی
نسبت به
عملکرد
سیاسی نسلهای
گذشته، بخش
بزرگی از این
جوانان با
تردید به
اپوزیسیون
خارج از کشور
مینگرند. بسیاری
از جوانان
دیگر نسل "آرمان
خواه" دهههای
پیشین
نیستند،
نوعی از واقع
گرائی و "فردگرائی"
سبب شدهاند
تا به ندرت
بتوان در میان
آنان
جوانانی
یافت که
منافع فردی
خویش را در راه
منافع عمومی
و مردم به خطر
بیاندازند.
۲-
فرزندان ما
تبعیدیان،
فرزندان
سرزمینی هستند
که در آن
متولد شده و رشد
کردهاند. بسیارانی
از آنان حتی
تمایلی
ندارند
بگویند از خانوادهای
ایرانی
هستند مگر از روی
اجبار،
رودربایستی
یا دلخوش
کردن خانوادهها
و اطرافیان
چنین تمایلی
را نشان
بدهند. ویژگیهای
فرهنگی و اجتماعی
محیط زندگی
از یک سو، و از سوی
دیگرافکار و
کردارِ شرم
آور و
آبروبَرِ حکومت
اسلامی در بروز
این عدم
تمایل نقش
بسزائی
داشتهاند.
۳-
طولانی شدن
عمرحکومت
اسلامی
همراه با
توان تبلیغی
و ترویجیاش،
تاثیر
فرهنگی و
اخلاقی
مخربی بر ذهن
و رفتار بخشی
از جوانان
مهاجر برجای
گذاشته است،
به ویژه
جوانان
خانوادههای
مهاجر
داوطلب و مذهبی
که در خارج از کشور
زندگی میکنند،
و یک پا نیز در داخل
کشور دارند.
۴-
حکومت
اسلامی با
برنامه
ریزی،
هزاران جوان
ایرانی
مغزشوئی شده
را به خارج از
کشور فرستاده
تا در کنار تحصیل،
زشت کاریهای
حکومت را
بپوشانند و
جریانهای
حکومتی را
تقویت کنند. این
دسته از جوانان گرم
کننده بساط
کنسرتها و
بارها و
دانسینگها،
و یا مساجد و
جلسههای مذهبی
هستند. روحیات
و خواستهای
بخشی از این دست
جوانان را
اصلاح طلبی
حکومتی در خارج
از کشور ارضا
کرده است. رفت
و آمد به
ایران و فراهم
سازی امکانهای
تفریحی و
مالی و
تحصیلی،
محرکهای
اصلی به
کارگیری این
دست از جوانان
هستند. سیاست
تحبیب و
تطمیع،
امتیازدادن
در رابطه با
این دسته از
جوانان
رعایت شده
است. در میان
جوانان
دستچین شده "لباس
شخصیهای
عاشورائی"،
دختران و پسران
آلامُد به
وفور به خارج
از کشور ارسال
شدهاند. ایجاد
تفرقه و ارعاب
در خارج از
کشور از وظایف
"لباس شخصیهای
عاشورائی" آلامُد
است.
۵-
در برخی از
رسانهها،
به ویژه
رسانههای
تصویری میتوان
چهرههای
جوان را دید،
اکثر
آنان
یا مهاجران
داوطلب و
اصلاح طلباند،
یا کاری به
کار سیاست و
فرهنگ
ندارند، حقوق
بگیرانی
هستند که
دیکته شدهها
دیکته میکنند.
در رسانههای
وابسته به
دولتها و یا
تغذیه شونده از
دولتها و
محافل خارجی
نیز جوان
ترها فقط
کارمندند،
کسب و کاری
پُر درآمد
و نان وآب
دار، که
شهرتی نیز
دِسر
دارد.
تَک و توکی
مخالف حکومت
اسلامی در میان
این جوانان،
در زمرۀ
نادرانند.
۶-
جوانانی که
بدون
وابستگی به
حکومت
اسلامی برای
ادامه تحصیل
و زندگی در
محیطی آزاد و
دموکراتیک
به خارج از
کشورمی
آیند، تلاش
اینان کسب موفقیتِ
بیشتر در تحصیل
و دست و پا
کردنِ زندگیای
مرفه است،
غالبا" به
مسائل سیاسی
و اجتماعی
علاقهای
نشان نمیدهند.
پیشبرد سیاست
ارعاب و
ترساندن این
دست جوانان
از نزدیک شدن
به
اپوزیسیون
از وظایف
ارگانها و
عوامل
حکومتی و"جوانان
عاشورائیِ" ارسالی
از سوی حکومت
اسلامی به
خارج از کشور است.
با در نظر گرفتنِ
احوال اشاره
شده به نظر میرسد
اپوزیسیون
واقعیِ
حکومت
اسلامی در
خارج از
کشور، پیش از
انقراض میباید
چارهای
بیاندیشد. هنوز
فرصت و امکان
برای جذب نسل
جوانی که تن و
جان به تبعید
و مهاجرت
داده، وجود
دارد. این
جوانان میتوانند
نیروی ادامه
دهنده و پشتیبان
اپوزیسیون
در خارج از
کشور باشند.
منبع: گویانیوز
_______________________________________________________________
مقالات
منتشر شده الزاما نقطه نظر، بيانگر
سياست و
اهداف نشریۀ اینترنتی
نهضت مقاومت
ملی ایران نميباشند. حق ويرايش
اخبار و مقالات
ارسالی برای
هیئت تحریریۀ نشریه محفوظ است.
|