کاريزمای
جنايت
مسعود
نقرهکار
خمينی
مُرد اما
خمينسم بهعنوان
فرهمندیِ
جنايتهای "الهی"
و روحانی
زنده ماند تا
هستی شرمآور
اين موجود بهعنوان
"کاريزمای
جنايت" ثبت
تاريخ شود. نه
فقط توده
روانشناختیای
که در مرگ و
دفن جنازهاش
سينه چاک
دادند و غش و
ريسه رفتند
حتی اصلاحطلبانی
که به اميد
بازگشت به
دوران طلائی
او تلاش میکنند،
نشانههای
قدرت تلقين و
اقتدار
کاريزمای
جنايت را حمل
میکنند.
آيت الله
روح الله
خمينی،
بنيانگذارحکومت
اسلامی،
کاريزما و"عطيه
ی الهی" ی
جنايت، در
روز۱۳خرداد
سال ۱۳۶۸ ه.ش
مُرد اما ۱۴خرداد
را تعطيل
اعلام کردند
تا اين مرگ را
به شورش
ِارتجاعیِ"يوم
الله"ی ۱۵
خرداد سال ۱۳۴۲
وصل کنند،
شورشی که
خمينی را
بربستر
تاريخی واجتماعی
مناسب و
ويژگی های
شخصيتی
ورفتاریاش- يعنی
شاخصه های
عوامفريبی،
يکدنده گی و
لجاجت، بی
رحمی،
قاطعيت،
جسارت،
وديگرمؤلفه
های رفتاری - به
کاريزمائی
مذهبی و
سياسی بَدل
کرده بود. اين
مرگ پايان
خمينی و
خمينيسم
نبود ونيست،
تداوم زندگی
کاريزما و" فرهمندی"ِ
جنايت های
آخونديسم
بوده است.
انقلاب
بهمن و
برآمدن
حکومت
اسلامی از
دلِ آن، ذات و
ماهيت اين " کاريزمای
جنايت" را
نيز بيرون
ريخت، ذات و
ماهيت
موجودی که با زبانی
توده پسند،
پيام ها،
وعده ها و
مفاهيمی مردم
فريب شخصيت
کاريزماتيک
اش را تقويت
کرد، موجودی
که با عقايد و
رفتارش سبب
شده است رد و نفیِ
قاطعانه ی
ذات مداری (essentialism)هم
زيرسؤال و
ترديد برده
شود. اين
روحانی اهل
تشيع با
توانائی
وقدرت تلقين و
اقتدارو
انگيزش ، و
توان سرايتِ
افکار و عقايداش
به پيروان
متعصب، بی
اراده و مسخ
شده، و توده
های نا آگاه و
عقب افتاده و
حتی پاره
هائی از بخش
های آگاه
جامعه، آنان
را بسان
سيلاب – لجنی
ويرانگربه عرصه
سياست و
فرهنگ کشاند
تا عطش و له لهی
غريزه ی
تخريب و
ويران
سازافکار و
عقايد ضد
بشریاش
فرونشاند. او
به عنوان
عنصری از
تاريخ
غيرعقلانی " در
دورههای
فشار و
اضطرار
فيزيکی،
اقتصادی،
اخلاقی،
مذهبی و
سياسی" ثابت
کرد،
کاريزماهائی
همچون او به
عنوان امری
غيرعقلانی
بازتاب و
تجلی "ساختارغيرعقلانی
شخصيت انسان
توده ای و تودههای
روانشناختی"
هستند.
شکوه و
فرهمندی ِ
اين تجلی
جنايت های
روحانی وآخونديسم
را زمينه ها و
عوامل متعدد
سبب شدند، که
از اين جمله
اند:
۱-
خمينی وعده
ها و قول های
فراوانِ اين
و آنجهانی با
تصويرکردنِ
چشم اندازی
متفاوت برای
زندگی مردم
داد. قاطعيت
دربيان اين
وعده ها و قول
های رياکارانه،
قدرت کلام
وبيانِ عوام
پسندانه و
رسا و گويا Articulate)) در طرح
اين وعدهها
و قول های
دروغين، و
شرايطی که اين
وعدهها را
به خورد بخش
بزرگی از
مردمان
ميهنمان داد،
ونيز روحانی
بودن وتوده
گرائی اش که
مورد قبول و
ستايش و
باورو تعصبِ
بخش بزرگی از
مردم رنج
کشيده و
نيازمند بود،
برکاريزما
شدن او تاثير
داشتند. او
خود را
آزاديخواه،
دموکرات و
پشتيبان ( (Supportiveمحرومان
جامعه
نماياند.
اين ها
گوشه هائی از
وعدههای
رياکارانه ی
اين آخوند
درآستانه ی
به قدرت
رسيدناش در "نوفل
لوشاتو" هستند:
"
.....در ايران
اسلامی علما
خودشان
حکومت
نخواهند کرد
و فقط ناظر و
هادی امور
خواهند بود. خود
من نيز هيچ
مقام رهبری
نخواهم داشت
و از همان
ابتدا به
حجره تدريس
خود در قم
برخواهم گشت... پس
از رفتن شاه
من نه رئيس
جمهور خواهم
شد، نه هيچ
مقام رهبری
ديگری را به
عهده خواهم
گرفت...نه رغبت
شخصی من و نه
وضع مزاجی من
اجازه نمی دهند
که بعد از
سقوط رژيم
فعلی شخصاً
نقشی در اداره
امور مملکت
داشته باشم.....دولت
اسلامی ما يک
دولت
دموکراتيک
به معنی واقعی
خواهد بود. من
در داخل اين
حکومت هيچ
فعاليتی
برای خودم
نخواهم داشت....من
نمی خواهم
رهبر جمهوری
اسلامی
آينده باشم. نمی
خواهم حکومت
يا قدرت را
بدست بگيرم...در
جمهوری
اسلامی
کمونيستها
هم دربيان
عقيده خود
آزاد خواهند
بود...در
جمهوری
اسلامی زنان
در همه چيز
حقوقی کاملاً
مساوی با
مردان
خواهند بود...در
حکومت
اسلامی
راديو،
تلويزيون و
مطبوعات
مطلقاً آزاد
خواهند بود و
دولت حق
نظارت بر
آنها را
نخواهد داشت....درمنطق
اينها ( رژيم
شاه) آزادی
يعنی به
زندان کشيدن
مخالفان،
سانسور مطبوعات
و اداره
دستگاه های
تبليغاتی. دراين
منطق تمدن و
ترقی يعنی
تبعيت تمام
شريانهای
مملکت از
فرهنگ و
اقتصاد و
ارتش و دستگاه
های
قانونگذاری
و قضايی و
اجرايی از يک مرکز
واحد، ما همه
اينها را از
بين خواهيم
برد....ما همه
مظاهر تمدن
را با آغوش
باز قبول
داريم....برای
همه اقليت
های مذهبی
آزادی بطور
کامل خواهد
بود و هر کس
خواهد
توانست
اظهار عقيده
خودش را بکند....
در جمهوری
اسلامی زن ها
آزاد خواهند
بود، در
تحصيل هم
آزاد خواهند
بود، در
کارهای ديگر
هم آزاد
خواهند بود...اين
مردم حقوق
اوليه بشريت
را دارند
مطالبه می
کنند، حقوق
اوليه بشر
است که من می
خواهم آزاد
باشم، من می
خواهم در
حرفم آزاد
باشم، من می
خواهم مستقل
باشم، من می
خواهم خودم باشم،
حرف ما اين
است ....."
۲-
خمينی بسان
همه ی شخصيت
های
کاريزماتيک
واتوريته
های تاريخ
غيرعقلانی،
سبب تغييرات
اساسی در
جامعه شد،
بدين نمط که
پلشتی ها و
پليدی های
فرهنگی،
سياسی،
مذهبی و
اخلاقی به
گورسپرده
شده را نبش
قبر کرد و به
آنها جانِ
تازه ای داد. برای
نمونه
اودرعرصه
قضائی با جاری
کردن مجازات
های اسلامی
همچون
سنگسار، قطع دست
و پا در ملاء
عام ، چشم در
آوردن، گردن
زدن، به صليب
کشيدن
مخالفان،
دشنه آجين
کردن، دارزدن
درملاء عام،
تيرباران در
ملاء عام و.....سيمای
هول و هراس و
سبعيت، و
قاطعيت و
بيرحمی شد.
۳-
عقب ماندگی
جامعه ی سنتی
و مذهبی و
خرافی، و عوامفريبی
های خمينی و
حواريون اش
فرصت اتصال او
به عالم غيب و
نوعی "حقانيت
کاريزماتيک"
را فراهم
ساخت. او
قدرتی
متافيزيکی،
خيالی، فوق
العاده والهام
بخش Inspirational)) جا زده
شد تا آن حد که
چهرهاش
درماه ديده
شد و موی تن اش
لای تمامی
قرانهای
عالم .
۴-
قاطعيت و بی
رحمی و" اتکال
به نفس (Self-Confident)دربرابر
مخالفان و
کشتارمخالفان
و دگرانديشان
و روشنفکران
بر جاذبه ی
اين " عطيه
الهی" درپيشگاه
توده های
مجذوب و ذوب
شده افزود. مادران
فرزند شهيد و
اعدامی داده
ای پيدا شدند
که آرزو
کردند
فرزندان
بيشتری به قربانگاه
او تقديم
کنند.
مؤلفه
های رفتاریِ "
حيوانيت
انسان" در
کنارسخنان و
فرمان های
فتوی وار، "نورهای
ساطع شده از
صورت امام
گونه" ، صدای
محکم و قاطع
با زبانی
عامه فهم
درتدوام
اتوريته ی
کاريزماتيکاين
جانی تاثير
گذار بودند:
خرداد
سال ۱۳۴۲
خمينی از
مواضع و جايگاهی
ارتجاعی، با
شاه
قَدرقدرت
سرشاخ شد:
"...اينها
با اساس کار
دارند، با
اساس اسلام و
روحانيت
مخالفند. اينها
نمیخواهند
اين اساس
موجود باشد. اسرائيل
نمیخواهد
در اين مملکت
قرآن باشد. اسرائيل
نمیخواهد
در اين مملکت
علمای اسلام
باشند. اسرائيل
نمیخواهد
در اين مملکت
دانشمند
باشد. اسرائيل
به دست عمّال
سياه خود
مدرسه فيضيه
را کوبيد ... میخواهد
اقتصاد شما
را قبضه کند. میخواهد
تجارت و
زراعت شما را
از بين ببرد. میخواهد
ثروتها را
تصاحب کند. اسرائيل
میخواهد به
دست عمّال
خود آن
چيزهايی را
که مانع
هستند، آن
چيزهايی را
که سدّ راه
هستند، از سر
راه بردارد ... شما
اهالی محترم
قم ملاحظه
فرموديد آن
روز که آن
رفراندم
غلط، آن
رفراندم
مفتضح انجام
گرفت، آن
رفراندمی که
برخلاف
مصالح ملت
ايران بود با
زور سرنيزه
اجرا شد ... آيا
روحانيت و
اسلام
ارتجاع سياه
است؟ لکن تو مرتجع
سياه،
انقلاب سفيد
کردهای؟! .... چرا
اين قدر میخواهی
مردم را
اغفال کنی؟
چرا مردم را
اينقدر
تهديد میکنی؟
... اگر ما
نگوييم
اسلام در
معرض خطر
است، آيا در معرض
خطر نيست؟
اگر ما
نگوييم شاه
چنين و چنان
است، آيا اينطور
نيست؟ اگر ما
نگوييم
اسرائيل
برای اسلام و مسلمين
خطرناک است،
آيا خطرناک
نيست؟ و اصولاً
چه ارتباط و
تناسبی بين
شاه و
اسرائيل است که
سازمان
امنيت میگويد
از شاه صحبت
نکنيد، از
اسرائيل نيز
صحبت نکنيد؟
آيا به نظر
سازمان
امنيت، شاه
اسرائيلی
است؟ آيا به
نظر سازمان
امنيت، شاه
يهودی است؟...."
و پس ازبه
قدرت رسيدن
با زيرپا
گذاشتنِ
تمام وعده و
وعيدها در
مقام
رهبرانقلاب
اسلامی و
بنيانگذار حکومت
اسلامی،
بارها و
بارها چنين
نطق ها و فرامينی
صادرکرد:
"
.....شما آقايان
علما چرا فقط
سراغ احکام
نمازو روزه
می رويد؟
چراهی آيات
رحمت را در
قران می خوانيد
و آيات قتال
را نمی
خوانيد؟
قران می گويد
بکشيد، حبس
کنيد....پيغمبر
شمشير دارد
که آدم بکشد. ائمه
همه جُندی
بودند، همگی
جنگی بودند.شمشير
می کشيدند.آدم
می کشتند....خليفه
می خواهيم که
دست ببرد، حد
بزند، رجم کند.
با چند سال
زندان کار
درست نمی شود. اين
عواطف
کودکانه را
کنار بگذاريد......".
روح الله
خمينی و
حکومت اش با
چنين
قاطعيتِ ضد
انسانی دستِ
کم مرتکب ۶
کشتار و
جنايت بزرگ
شده اند. او
کشتار انسان
و انسانيت را
به طور رسمی ۳
روز بعد از به
قدرت رسيدن
اش از پشت بام
مدرسه رفاه و
علوی آغاز
کرد و تا بی
مرز کردن "خاوران"
ها ادامه داد. خمينی
قاتل ده ها
هزار مخالف
سياسی و
عقيدتی اش، و
دگرانديشان
سياسی و
عقيدتی و
روشنفکران
سرزمينمان
است. او از
جوانان
سيزده
چهارده ساله
تا پيرمردان بيش
از هشتاد
ساله نيز
نگذشت، به
جنين زنان باردار
رحم نکرد و
تجاوز به
دوشيزگان
اعدامی ، پيش
از اجرای حکم
را نيزجايز
دانست.
اگر همه ی
مواردی که در"کاريزمای
جنايت" شدن
خمينی ايفای
نقش کردند
ناديده
گرفته شود،
وتنها و فقط
يک مورد،
يعنی فتوی
کشتار بزرگ تابستان
سال ۶۷ باقی
بماند، برای
نشان دادن " حقانيت
کاريزماتيک"
اين " کاريزمای
جنايت" کافی
و بسنده است،
فتوائی که
تعريف
روشن،مفسر و مُفَصلِ
شخصيت اين
موجود است. اعتماد
به نفس در
قضاوت،
اعتقاد راسخ
به هدف پليدی
که دنبال می
کرد،
قاطعيتی بی
رحمانه و بهيمی
ازعناصر و
نشانه های
تقويت و
سامان دادن اتوريته
ی
کاريزماتيک
اش بودند.
۵-
خمينی شکنجه
و اعدام را
ابزاری
ضروربرای
تامين و تداوم
سلامت امت و
جامعه می
دانست ، و
آنان را به
عنوان "ضروريا
ت حيات بشر" توصيه
می کرد. شکنجه
و اعدام را
اسباب تعليم
و تربيت
خواند ، و
اعدام را به
جراحیِ
بيماران
نيازمند به
جراحی تشبيه
کرد ، وآدم
کشان اش را جراح
تلقی و القا
کرد.
۶-
او جنگ را
برکت و نعمت و
رحمت الهی
دانست ، و با
تحريک
احساسات
مذهبی
جوانان و
داستانسرائی
های آنجهانی
هزاران نوجوانان
سرزمينمان
را به قتلگاه
فرستاد. او
کشتن و کشته
شدن در راه
اسلام را
ثوابی عظيم
خواند و به
امتاش
شهادت توصيه
می کرد و به
آنان کليد
بهشت، کليد
جهان
پُرنوشی و
پُرخوری و
سرشار
ازجماع و
جمال بازی می
داد، و خود
نيز جسورانه
کليد به دست
آماده پذيرش
چنين شهادتی
بود.
۷-
خمينی ستايش
گر، مبّلغ و
مروّج ترور و
قتل ، و قلم
شکنی و
سانسور بود ،
و دامنه ی اين
دست فعاليت
های اش را حتی
به بيرون از
مرزهای
کشورِ تحت
سلطه اش
کشاند. او نه
فقط در اين
عرصه،
درهرحوزه ای
که پيام آور
خشونت و مرگ
شد ، انگيزه
های خود را
قاطعانه و به صراحت
و روشنی بيان
کرد و آن ها را
اسلامی و
روحانی خواند.
خمينی با
چنين خصائل
کاريزماتيکی
مُرد اما خمينسم
به عنوان
جذابيت
غيرعادی و
فرهمندیِ جنايت
های "الهی" و
روحانی زنده
ماند تا
هستیِ شرم
آور اين
موجود به عنوان
" کاريزمای
جنايت" ثبت
تاريخ شود. نه
فقط توده
روانشناختی
ای که در مرگ
او، و در حمل و
دفن جنازه اش
سينه چاک
دادند و غش و
ريسه رفتند
حتی اصلاح
طلبانی که
هنوز الگو و
الهام بخش
شان خمينی ست
و به اميد
بازگشت به
دوران طلائی
اين موجود
تلاش می
کنند، نشانه
های قدرت
حيات وتلقين
و اقتدار اين
کاريزمای
انسان کُشی
راحمل می
کنند.
منبع: گویا
_______________________________________________________________
مقالات
منتشر شده الزاما نقطه نظر، بيانگر
سياست و
اهداف نشریۀ اینترنتی
نهضت مقاومت
ملی ایران نميباشند. حق ويرايش
اخبار و مقالات
ارسالی برای
هیئت تحریریۀ نشریه محفوظ است.
|