ایران
آینده در
سایه منشور
جهانی حقوق
بشر
خانمها و آقایان
با درود و
سپاس از
اینکه دعوت
تریبون آزاد
را پذیرفته و
در این جمع
دوستانه
حضوریافته
اید سپاسگزارم؛ همچنین
لازم میدانم
از آقای لرد
دانکن مکنر و سرکار خانمها
سارا و
والریا تشکر
کنم برای
مهمان نوازی
بی حد و
حسابشان که این
فرصت را بما
داده اند تا
بتوانیم از این
ساختمان
زیبا که در واقع یک
موزه است
برای برگذاری
کارگاههای
آموزشی حقوق
بشر استفاده
کنیم. ناگفته
نماند که این
ساختمان
مرکز آموزش
حقوق بشر
میباشد و
تریبون آزاد
هر هفته در
اینجا برگذار
میشود. می
گویند
ایرانیها در
میهمان
نوازی شهره
آفاق هستند
اما آقای لرد
دانکن
مکنرثابت
کردند که حداقل
یک پله از ما
ایرانیها
قدم فراتر نهاده
اند. ناگفته
نماند که
آقای لرد
دانکن مکنر
نوه ی قاضی
مکنر میباشند
که در سال ۱۳۳۲
در زمان ملی
شدن صنعت نفت
بر خلاف
منافع
کشورشان انگلستان
به نفع کشور و ملت
ایران در
دادگاه لاهه
رای مثبت
دادند و با
اینکار استقلال و
بی طرفی قضات را به اثبات
رساندند.
همانطور که
میدانیم
امروز
چهارشنبه ۲۲
بهمن مصادف
با سی وششمین
سال روز
انقلاب
اسلامی است.
انقلابی که ماهیتاً
نمی توانست برای
ملت ایران
آزادی و دموکراسی،
جدایی دین از
حکومت و احترام به
حقوق بشر را
به ارمغان
بیاورد.
باکمال تاسف
دیدیم که چطور آزادی ِ
انسان و رعایت
حقوق او
لگدمال شد. موضوع
بحث این جلسه
«ایران آینده
در سایه
منشور جهانی
حقوق بشر» است.
به همین دلیل
سخنرانی را
میسپاریم به
سخنرانان
گرامی: جناب
آقای
دکترحسین
باقر زاده
فعال حقوق
بشر و جناب
آقای محمود
حیدری اولین
مدرس کارگاه
آموزشی حقوق
بشر. اما من شخصا
ترجیح میدهم
امشب بعنوان
شهرزاد قصه گو
برای شما فقط یک
قصه بگویم
آنهم یک قصه
شیرین با
سرانجامی شاد
و امیدوارم
که خوابتان
نبرد زیرا
خانمهای
تریبون آزاد
ضیافت شامی
برای شما
عزیزان
ترتیب داده
اند. البته
قصه شهرزاد
امشب بپایان
نمیرسد و
امیدوارم با
قصه های شیرین
دیگر
بتوانم
شما عزیزان
را در
آینده
سرگرم نمایم.
بسیاری
از شما که در
کشور
انگلستان
اقامت دارید
احتمالا عبارت
«مگنا کارتا Magna Carta » یعنی «فرمان
کبیر یا
مشروطه کبیر»
را اینجا و
آنجا شنیده و
یا خوانده
اید. داستان
از این قرار
است که در قرن
سیزدهم (حالا
ببینیم که
عدد سیزده
شوم است یا
شاد) درانگلستان
پادشاهی
بنام
شاه جان King John حکومت می
کرد. او کوچکترین
پسر هنری دوم
و برادرجوان
تر ریچارد،
ملقب به «ریچارد
شیر» دل بود.
هنری
دوم نوه ی
تنها
دخترهنری
اول بود که به
سلطنت رسید و
دارای ۳ دختر و۵ پسر
بود و سه
فرزند پسر او
درجوانی
وفات یافتند
وپسر ارشد او
ریچارد به
سلطنت رسید و
از ده سال
پادشاهی
تنها شش ماه
آنرا در
انگلستان گذراند
و مابقی آنرا
در جنگها و کشورگشایی
ها گذراند و
به همین دلیل
به ریچارد
شیر دل معروف
شد و سرانجام
درآخرین جنگ کشته
شد. کوچکترین
پسرهنری دوم
که مورد
علاقه فراوان
پدرقرارداشت
بنام جان درسال۱۱۹۹ میلادی وارث
تاج و تخت
وثروت و
همچنین
سرزمین
گسترده ای
مانند
انگلستان شد.
جان از بدو تولد محروم
از
مهر و محبت اولیه
ی مادر قرار
گرفت بدین
معنی که
مادرش پس از
وضع حمل
کودکش را
بدست دایه ای
سپرد و از
کشورخارج شد. جان
که نه ماه از
اولین دقایق
موجودیتش را
در بطن
مادرگذرانده
بود حال در
اولین لحظات
ورود به
دنیایی دیگر
محروم
ازهمدمی و
مهر و محبت و
تغذیه از شیر
مادر شد. در واقع
از بدو تولد
اساسی ترین
نیازهای
اولیه ی او
بکلی نادیده
گرفته شد و در
واقع حقوق[بشر]
وی نقض گردید.
البته این
مسئله در روحیه جان
خردسال
تاثیر
بسزایی
گذاشت و
دوران کودکی
خود را با محرومیت
کامل از مهر و محبت
طبیعی
گذراند و این
موضوع آنچنان
خشمی در او
ایجاد نموده
بود که ریشه
اصلی کلیه
اعتیادهای
او شد و او را به
فردی سنگدل مبدل
نمود. طبیعی
است انسانی
که هرگز طعم و
لذت محبت را
ندیده چطور
میتواند
مروج آن باشد.
آن خشم
خانمانسوز هرازگاهی
مانند کوه
آتشفشانی
منفجر می شد و
مانند صاعقه
ای به روی یک
فرد یا یک
گروه فرو می
آمد تا
جائیکه گاهی
اوقات کمتر
فردی از شعله
های آن خشم در
امان می ماند.
خشونت و
قساوت او که
معلول اعتیادهای
مخربی همچون
آدمکشی، جنگ،
کشورگشایی،
کلاشی،
میخوارگی،
تصاحب مال
دیگران و
ثروت اندوزی
های بی حساب،
و بی اخلاقی و
بداخلاقی و
قمارو...، بود،
حتی برادر
زاده او را هم
از این خشم در
امان نگذاشت
و جان شخصا
برادر زاده
خود را کشت.
زنان نجیب
زاده ها را
جهت آزار
آنها بی عفت
می نمود . در واقع جان
آلوده به هر
نوع بزه کاری
و تبهکاری و
جنایت بود.
البته در
دنیای امروز
به او جانی و
قاتل زنجیره
ای می گویند.
او فردی حریص،
رشوه خوار، معتاد
به الکل و به
افراط در
سکس و قمار
بود. او مرا
بیاد اسکندر
مقدونی می
اندازد که
دارای چنین
خصوصیاتی
بود. اصولا
افرادی که
درکودکی
آنچنان صدمه
روحی
میخورند
بعلت خشم
فراوان درون
خود و جهت
سرپوش نهادن
بر روی
خشمشان به
اعتیاد پناه می
برند و بدینوسیله
به خود آرامش
و به دیگران
آزار میدهند
و گاهی اوقات
هم به جان خود
به شدت آزار می
رسانند. در
واقع
اگرپادشاه جان
دوران کودکی
دیگری،
سرشار از عشق
و محبت میداشت
مسلما با هوش
و ذکاوت
بخصوصی که از
آن برخوردار بود
شاید قادر می
شد مانند جدش
هنری اول
خدمات خوب و
ارزنده ای به
ملت و کشورش بنماید.
حال این
سئوال پیش می
آید که آیا
برای جلوگیری
از بسیاری ازجنایات
بشری بهتر نیست
که زمام امور
یک کشور را به یک
فرد نسپاریم؟!
جان مردی باهوش،
زیرک و خوش
شانس بود.
درسال۱۱۹۹
وارث تاج و
تخت
انگلستان شد. وارث
خزانه ای غنی
و سرزمینی
وسیع. اما
صدمات روحی - روانی
دوران کودکی،
از وی شخصیتی
دیگرساخته
بود تا
جائیکه نه
تنها قادر به حفظ آن
میراث نشد
بلکه کشور را
به سرحد فقر
ورشکستگی و
جنگ داخلی
کشاند.
جان
در طول
فرمانروایی
خود با
دریافت
غرامت و
مالیات با
توسل به زور، خزانه
ی خود را نه
تنها پر،
بلکه لبریز
نموده بود اما
آن مال هنگفت
را عمدتا برای
جنگها و
کشورگشایی
های بی انتها
بر باد داد.
آخرین بار
موفق به
گردآوری
مبلغ ۱۳۹۰۰۰
پوند برای
جنگ با فیلیپ
پادشاه
فرانسه شد که نتیجه
آن شکست و برباد
دادن آن مبلغ
کلان بود.
تصور
بفرمایید ۸۰۰ سال قبل
این رقم مبلغ
کمی نبود
آنهم در
کشوری که
تنها منبع
درآمد مردم
آن کشاورزی و
دامداری بود.
شاه
شکست خورده و
ورشکسته، پس
از بازگشت به کشور
بارونهاBarons (
افراد صاحب
منصب -مالکان
بزرگ-
اتحادیه های
امروزی) را
درمقابل خود
یافت .
بارونها
تقاضای
استرداد
حقوق از دست
رفته خود یعنی
مشروطه
شدند.
جالب
اینجاست
هرگاه در
کشوری تحول
بزرگی ایجاد
میشود
معمولا باید
ریشه آن را در
گذشته جستجو
نمود. ریشه ی
اجتماعی
درخواست
بارون ها هم
به صد سال قبل
یعنی به
دوران حکومت
جد او، هنری
اول بر می گشت.
هنری
اول فرزند پادشاه
ویلیام فاتح
بود که ۳۵
سال با عدالت سلطنت
کرد. هنری اول
پادشاهی جدی
و سختگیر و
آزادیخواه بود
وتحصیلاتش
به زبان
لاتین در رشته
هنرهای
لیبرال بود.
او به زبان
یونان
باستان کلیه
علوم: حساب و
هندسه، موسیقی،
ستاره شناسی،
تاریخ و
جغرافیا،
زبان و
ادبیات و گرامر،
روانشناسی،
آیین سخنوری،
فلسفه و منطق
را فراگرفت. او
همچنین در
بحث های
حقوقی شرکت
می جست.
آشنایی با
این علوم بود
که او را به یک
پادشاه
آزاده و لیبرال
آنهم درقرن
دوازدهم
مبدل ساخت.
جهت رسیدگی
به اختلافات
شهروندان
سیستم
عدالتخانه
یا وزارت
دادگستری و نیز انجمن
های محلی را
جهت دریافت
مالیات برای
اداره شهرها و استانها
تاسیس کرد. از همه مهمتر
برای اولین
بار وزارت مالیه یا
دارایی را
جهت رسیدگی
به امور مالی
کشور بنیان نهاد.
اغلب کسانی
که این
ادارات را
اداره می
کردند از
افراد عادی
بودند که به
نسبت لیاقت و
کاردانی شان
و نه وابستگی
آنها به
خانواده یا طبقه خاصی
درمصدر کار
قرار می
گرفتند. این
پادشاه سیستم
کلیسا را نیز
اصلاح نمود .
در واقع
هنری اول را
میتوان
اولین
بنیانگذار-
بدون منشور-
مشروطه
نامید. او
در طول
دوران سلطنت
خود
داوطلبانه
قدرت و حکومت و بخصوص قدرت
تصمیم گیری
را با کلیسا و
نمایندگان
مردم
(بارونها) تقسیم
کرد.
متاسفانه
اصلاحات
شگرف و میراث
او بعلت عدم
آگاهی کافی اکثریت
مردم و
ازدیاد
مشغله و بی
اعتنایی
آنها نسبت به
حقوق خود و
همچنین خصلت
استبداد
ذاتی انسانها،
بخصوص حکام،
بمرور زمان
محو شد وبه
دیکتاتوری
پادشاه جان انجامید.
متاسفانه
تنها فرزند
پسری
هنری اول در
دریا غرق شد و
هنری دخترش
متیلداMatilda راجانشین
خود نمود. اما
متاسفانه
جامعه پدر
سالارانه
حاکم در قرن
دوازدهم
متیلدا را
بعنوان
جانشین شاه
نپذیرفت؛
متیلدا به
سلطنت نرسید
اما فرزندش
هنری دوم وارث
تاج و تخت پدربزرگش
شد.
البته
اگر نگاهی به
وقایع
سالهای ۵۷-۱۳۵۶
در کشور
خودمان
بیاندازیم،
ریشه های
اجتماعی
آنها را در
دوره ی پنجاه
ساله ی سلطنت
ناصرالدین
شاه، انقلاب
مشروطه و
پیامد های آن
از جمله
سلطنت رضاشاه
و سپس دوران
نهضت ملی
مصدق،
کودتای بیست
و هشت مرداد ۱۳۳۲
و بالاخره در
یکربع قرن
دیکتاتوری
بعد از کودتا
خواهیم یافت.
برگردیم
به انگلستان. بارونها
که از زمان
هنری اول در
تصمیمات
امور کشوری
شرکت داشتند و
بتدریج
کاملا کنار گذاشته شده
بودند، جهت رسیدن به حقوق
ازدست رفته ی
خود علیه
پادشاه جان
اعلان جنگ
کردند و
خواستار استرداد
آن حقوق شدند.
در واقع نیروهای
کوچک که شامل
بارونها و مردم بودند
تبدیل به یک
نیروی عظیمی
شدند و در
مقابل شاه
مانند کوه ایستادند.
از آنطرف
پادشاه هم
جهت حفظ منافع
خود مقاومت
می کرد تا
اینکه
سرانجام در ۵ ژانویه ۱۲۱۵
دو جناح،
پادشاه و
سپاهیانش و
بارونها و
مردم، در حومه
لندن در
ناحیه ای
بنام
ویندزورWindsor که محل
اقامت
پادشاه (قصر
ویندزورWindsor Palace ) بود
مقابل
یکدیگر قرارگرفتند.
مخالفین،
پادشاه و سپاهیان
او را شکست
دادند و با
فتح لندن
ثابت نمودند
که آنها در
مقابل
دیکتاتوری
پادشاه نیرویی
عظیم و متحد و منسجم
میباشند و بدینوسیله
پادشاه را
مجبور به عقب
نشینی و مذا
کره کردند.
پادشاه از
پاپ تقاضای
حمایت و کمک
نمود. با وجود
اینکه کلیسا
و پادشاه
همواره در
مورد دستیابی
به قدرت با
یکدیگر در
رقابت بوده
اند و با آنکه
سالها قبل از
این پادشاه
روابطش
را با پاپ قطع نموده
بود از آنجا
که دیکتاتورها
همیشه درجهت
حفظ منافع
خود حتی برای
کوتاه مدت هم
که شده
یکدیگر را
حمایت می
کنند پاپ هم حمایت
بی چون و چرای
خود را از
پادشاه
اعلام کرد.
بارونها دقیقا
میدانستند
که چه
میخواهند،
تنها
تقاضایشان
خواسته های
آنها بود نه
نخواسته
هایشان زیرا
تنها هدف
آنها رسیدن
به آزادی بود
و نه رقابت با
شاه و یا
جانشینی او و
یا سوار شدن
بر اریکه
قدرت. به همین
دلیل درهای
مذاکره از
روز اول تا
رسیدن به هدف
همواره از طرف
بارونها باز
ماند و پس
از پنج ماه مذاکرات
شبانه روز
سرانجام
بارونها
لیست خواسته
هایشان را
مانند لیست
خرید کالا
آنهم لیستی طویل
برای پادشاه
ارسال داشته
و در روز ۱۰
ماه جون(ژوئن ۱۲۱۵)
پادشاه با
خواسته های
آنها موافقت
نمود و پنج
روز بعد با
مهر پادشاه
در کنار نام
بارونها
فرمان مشرطه به
تصویب رسید و
مورد اجرا
قرارگرفت.
طبق ماده ۶۱، کمیته
ای متشکل از ۲۵
نفر از
بارونها
مسئول و متضمن
اجرای آن
قانون اساسی
یا فرمان
مشروطه شدند. در واقع
قانون
وعدالت
مانند یک شمشیر
دو سر برنده
برای حفظ و
نگهداری
کشور و حافظ
حقوق ملت گشت.
و فرمان مشروطه
سند همبستگی
پادشاه و ملت
شد که هرکدام
در یک سوی سکه
به تساوی
قرار گرفتند.
اصل ۳۹ و۴۰ فرمان
مشروطه
درباره:
زندگی و حق
زندگیLife ، آزادی Liberty، مالکیت Property، صحبت می
کند.
هیج
فردی را
نمیتوان
دستگیر و
زندانی نمود
هیچ
فردی را
نمیتوان
تبعید نمود
هیچ
فردی را
نمیتوان تحت
هر عنوانی
هتک [ناموس] و
بی سیرت و بی عفت
نمود
هیچ
فردی را
نمیتوان تحت
عنوان
مقامات والا
و یا قوانین
غیر منصفانه
مورد اذیت و
آزار قرار
داد
قوانین
مربوط
به مالکیت
وارث و میراث inheritanceو
ازدواج Marriageراهم
مطرح می کند.
نکته
جالب
اینجاست که
بارونها در
لیستی که
برای پادشاه
فرستادند
اسمی از
ناخواسته های
خود
نیاوردند
بلکه در آنجا فقظ
تکیه بر خوا
سته هایشان
بود و آنها
را بصورت یک
لیست تمام و
کمال برای
شاه
فرستادند
زیرا برای
آنها تنها رسیدن
به آزادیها
مهمترین اصل
بود و نه عزل و
یا محاکمه و
کشتن شاه؛ و به همین دلیل
درهای
مذاکره با او را همواره
باز نگاه
داشتند.
سرانجام متن
مگنا کارتا
(فرمان مشروطه یا
مشروطه
کبیر) نوشته و برای امضاء
آماده شد و در روز ۱۵
ماه جون(ژوئن) ۱۲۱۵ به
تصویب طرفین
رسید.
هیچگونه
سندی در دست
نیست که
پادشاه آنرا
امضاء کرده
باشد. به
دو دلیل اول اینکه
سندی دال بر
آشنائی پادشاه
به خواندن و
نوشتن به
زبان لاتین
وجود ندارد.
دوم اینکه در
آن دوران رسم
بر این بوده
که مهر پادشاه
در زیراسناد
قرار
میگرفته است.
سرانجام
فرمان مشروطه یا
مشروطه
کبیر با چهار
هزار لغت به
زبان لاتین
باستان در
سیزده نسخه
نوشته و به الگویی
برای کلیه
کشورهایی که
در ۸۰۰ سال
اخیر به
دموکراسی
دست یافتند
منجمله آمریکا،
فرانسه و کشور ما ایران
درانقلاب
مشروطه
تبدیل شد. در نتیجه ی
انقلاب مشروطه
کشور ایران
برای اولین
بار دارای
یک قانون
اساسی
دموکراتیک
شد که اصل ۲۶
متمم آن (۱۲۰۶
میلادی
برابر با ۱۲۸۵خورشیدی)
می گوید: "قوای
مملکت ناشی
از ملت است".
و این قوای
مملکت نه
ناشی از شاه
است و نه ناشی از
شیخ. کشور
ایران با
بدست آوردن
قانون اساسی
مشروطه
برای اولین
بار صاحب
مجلس
قانونگذاری
شد که در همان
مجلس
قانونگذاری
زنده یاد
دکتر محمد مصدق
از اقلیت به
اکثریت رسید
و با آن
اکثریت
توانست نفت
را به یاری و
همراهی ملت
ایران ملّی
نماید.
از
سیزده نسخه
فرمان مشروطه
کبیر که با آب
و خاک و یک نوع
جوهر بلوط
به لاتین بر
روی پوست
حیوانات
نوشته شد
تنها ۴ نسخه
بیشتر باقی
نمانده است که
دونسخه در
کتابخانه
بریتانیا و
نسخه سوم در
کلیسای
سالزبری و
نسخه چهارم
در پارلمان
استرالیا
نگهداری می
شود.
این
قرار داد همبستگی
ملت با
پادشاه بود. و
مشروطه کبیر (Magna
Carta (
تبدیل به
تاجی شد که بر
روی سر
پادشاه،
کلیسا و ملت
به یکسان
قرار گرفت و
قانون،
بالاترین
مرجع و مقام
در کشور تعیین
شد و از آن
زمان تاکنون
دیگر اراده ی
هیچ فردی در بالای
آن قرار
نگرفت و به
همین دلیل
محل اقامت
پادشاه یا
ملکه را قصر
باکینگهام Buckingham Palace و
قصرویندزورWindsor Palace می نامند. و
محل اقامت
شخص اول
کلیسا را هم
قصر لمبث Lambeth Palaceمی
نامند و محل
اقامت نمایندگان
ملت (مجلس
عوام و مجلس
لرد ها) را
قصروست
مینیستر Palace
of Westminster می
نامند و بدین
طریق شاه و
شیخ و ملت
همگی به یک
نسبت قصرنشین
شدند.
و
اما، با وجود
اینکه این
سند مهر
پادشاه را در
بر داشت ولی
با اینحال
پادشاه
کوچکترین
اعتقادی به آن
نداشت و
درخفا از
لویی پادشاه
رم تقاضای
کمک کرد و
لویی هم با ۷۰۰۰
سرباز وارد
انگلستان شد.
خوشبختانه
بخت با مردم
انگلستان
همراهی کرد و
در روز ۱۹
اکتبر ۱۲۱۶
پادشاه جان
ناگهان و به
احتمال قوی
به علت سکته ی
قلبی درگذشت.
سپس پسر ۱۰ ساله
او هنری سوم
جانشین پدر
شد و به تخت سلطنت
نشست و
بارونها به اداره
ی امور کشور
مشغول شدند و
لوئی هم وقتی
اوضاع را اینچنین
آشفته دید دُمش
را گذاشت روی
کولش و برگشت
به رم.
رمز
موفقیت
فرمان کبیر
مشروطه
در چند چیز
بود:
اول
اینکه
بارونها و
مردم
دریافتند که
اگرمیخواهند
به حقوق حقه
خود که همان
آزادی میباشد
برسند باید:
۱- دقیقا
بدانند چه
میخواهند،
زیرا انسان
تا زمانی
که نداند چه
میخواهد
امکان
موفقیتش
بسیار،
بسیار ضعیف
است. ضرب
المثل شیرین
فارسی: "خواستن
توانستن است".
۲- دوم
اینکه ناخواسته
ها را کنار بگذارند
و تنها بر روی
خواسته
هایشان
تمرکز
نمایند. زیرا
اغلب در بطن
ناخواسته ها
خشمی مخرب
وجود دارد که
مانع پیشرفت
انسان می شود.
۳- نیروهای
های کوچک را
مبدل به یک
نیروی عظیم
نمایند تا بتوانند
در مقابل
نیروی عظیم
دیگری قد علم کنند
و مقاومت
نمایند.
۴- از
اعمال
مقابله به مثل
و انتقامجویانه
بپرهیزند. زیرا
در فضائی که
خشونت در آن
حاکم باشد قوۀ
شناخت تضعیف
می شود و چه
بسا راه برای
تبدیل یک
دیکتاتوری
به
دیکتاتوری
دیگر باز می
شود.
۵- بر
روی خواسته
ها پافشاری کنند
و آنها را
آنقدر تکرار نمایند
تا موفق به
دریافت آنها شوند.
۶- نکته
پایانی، باز
نگهداشتن
درهای
مذاکره بود برای
رسیدن به هدف
نهایی و لازمه
آن برسمیت
شناختن حقوق
پادشاه و
رهبران
کلیسا و
بارونها به
نمایندگی
مردم به یک
نسبت. با وجود
اینکه شاه
ناقض حقوق
آنها بوده
است آنها از
انجام عمل
متقابل
شدیدا پرهیز
نمودند.
۷- و اما
عدد ۱۳
برای همه نه
تنها شوم
نبود بلکه
شادی آفرین
هم بود ۱۳
نسخه فرمان
مشروطه در
قرن سیزدهم
به تصویب شاه
و مردم رسید.
۸- بقول جان
استوارت
میلن، رسیدن
به آزادی
تنها با
آزادی از[قید]
باورهای
گذشته امکان
پذیر میباشد.
پیش
از این به
ریشه های
جنبش اعتراضی
و آزادیخواهی
سالهای ۵۷- ۱۳۵۶
اشاره کردم.
دوره ی ناصری
از یکسو
مصادف شد با
طلوع عصر
روشنگری در
ایران که
میرزا تقی
خان
امیرکبیر
صدر اعظم کاردان
ناصرالدین
شاه
راهگشایش
بود و قربانی
دسیسه های
ملایان و
اطرافیان
فاسد شاه شد و
بقتل رسید. از
سوی دیگر در
آن سالها، فساد
دربار و بهدر
دادن ثروت
مملکت و
بعلاوه نفوذ
و دخالت
روزافزون
بخش قابل
توجهی از
روحانیون در
دستگاه
حکومتی و در
نتیجه وخیم
تر شدن اوضاع
اجتماعی و
تشدید فشار
گذران زندگی
روی مردم،
باعث عصیان
عمومی شد و
اساس
استبداد را
بهم ریخت. در
انقلاب
مشروطه
نیروهای
کوچک توانستند
با اراده ای
استوار و
خواستی روشن خود
را به نیروئی
قوی و منسجم
تبدیل کنند و
حاکمیت ملت
را بکرسی
بنشانند.
هرچند
قانون اساسی
مشروطه
بارها و
بارها مورد
دستبرد و بی
احترامی
شاهان پهلوی
قرار گرفت،
اما مصدق
توانست مجلس
را که در آن از
یک اقلیت
کوچک
برخوردار
بود، مجبور
به تصویب لایحه
ی ملی شدن
صنعت نفت کند.
استعمار
انگلیس
خواست با
ترفند شکایت
به دیوان
داوری لاهه و
درخواست
رسیدگی به
مسئله ی نفت،
سدی در مقابل
مصدق ایجاد
کند. درایت
مصدق اولین
حقوقدان
تحصیلکرده
در کشور
فرانسه و سویس
و یاران
صمیمی او و
پافشاری بر
اصل حاکمیت
ملی بود که قاضی
مکنر را
متقاعد کرد
تا بنفع ملت
ایران به عدم
صلاحیت
دادگاه برای
رسیدگی به
مسئله رأی
دهد.
در
طی یکربع قرن
دیکتاتوری
بعد ازکودتای
بیست وهشت
مرداد کلیه ی امکاناتی
را که نهضت
ملی مصدق
برای نیروهای
سیاسی در
جامعه ایجاد
کرده بود؛
مانند آزادی
احزاب و
اجتماعات،
آزادی مطبوعات،
آزادی حضور
جریانهای
سیاسی در
صحنه ی
فعالیت های علنی
و ...، بکلی
تعطیل شد. در
اواخر حکومت
محمد رضا شاه
جز دسته های
افراطی
مذهبی که
منابر و
مساجد را در
اختیار
داشتند و
بنابراین از
امکانات
وسیع
فعالیت علنی
برخوردار
بودند، هیچ
نیروی سیاسی
ملی از محدودیت
مطلق برای حضور
در میان مردم
در امان
نمانده بود.
مصدق
در یک دوره ی
هرچند کوتاه
اما مؤثر
برای مبارزه
ی پارلمانی،
که
برخورداری
از حمایت وسیع
مردم را به
دنبال داشت،
توانست نه
تنها با
تأمین آزادی
به مشروطیت
روح تازه
بدهد، بلکه
قادر شد پنجه
در پنجه ی بزرگترین
قدرت استعمار
زمان
بیاندازد و
ملت ایران را
به پیروزی برساند.
اما،
درست در
روزگاری که
جنبش
اعتراضی
وسیع مردم
ارکان حکومت
شاه را به
لرزه می
انداخت،
دیگر از
اتحاد نیروی های
ملی که
بتوانند
عصیان عمومی
را به مسیر درست
هدایت و
خاطره ی جنبش
مشروطه را
زنده کنند،
به دلایلی که
در بالا
آوردم، خبری
نبود.
دکتر
شاپور
بختیار می
دانست که زمام
امور مملکت
خیلی دیر به
او سپرده شده
است. در طی سی و
هفت روز
حکومت ملی
خود، همه ی
آزادی های
مندرج در
قانون اساسی
مشروطه را
احیا کرد. در
حکومت او
زندانی
سیاسی وجود
نداشت.
مطبوعات از
آزادی کامل برخوردار
بودند.
او
می دانست که
شانس
موفقیتش،
یعنی در
حقیقت شانس
موفقیت برای
ملت، بسیار
ضعیف است. اما او مرد
عمل بود و
همچون
فولادی
آبدیده در مکتب
مصدق بزرگ،
او هم در سنگر
مبارزه برای
احیای
مشروطیت
ماند و از
مقابله با
انقلاب
اسلامی
نهراسید.
در
آن روزهای
سرنوشت ساز،
نیروهای
کوچکی که با
استفاده از
فرصت هرچند کوتاه
و محدود
توانسته
بودند وارد
صحنه ی کارزار
سیاسی
بشوند، قادر
به تبدیل خود
به یک نیروی
منسجم و قوی
برای
جلوگیری
ازخطری که
جامعه را
تهدید می
کرد، نشدند.
آری،
سی و شش سال
جمهوری
اسلامی و اصل
لزوم مبارزه
با آن برای
رسیدن به
دموکراسی
ایجاب می کند
که نیروهای
کوچک با
اتحاد خود
تبدیل به
نیروئی قوی
بشوند تا که بتوانند
از عهده ی این
امر مهم
برآیند.
هرچند
مصدق و
بختیار در
کوتاه مدت
بازنده شدند
اما در دراز
مدت پیروزی
از آنهاست
زیرا راه
آنها تا
رسیدن ملت
ایران به
آزادی هنوز ادامه
دارد.
کلام
آخر: درواقع
فرمان
مشروطه کبیر
درانگلستان پیامد
خشونتهای
حاصل از
جنگها،
کشورگشایی
ها، جنگهای
داخلی و بی
قانونی ها
بود. از آنهمه
بی نظمی چنین
نظمی بیرون
آمد: حکومت
قانون!
گیتی
کاوه
Gitty_kaveh@gmail.com
_______________________________________________________________
مقالات
منتشر شده الزاما نقطه نظر، بيانگر
سياست و
اهداف نشریۀ اینترنتی
نهضت مقاومت
ملی ایران نميباشند. حق ويرايش
اخبار و مقالات
ارسالی برای
هیئت تحریریۀ نشریه محفوظ است.
|