نشریۀ اینترنتی نهضت مقاومت ملی ایران

N A M I R

‏جمعه‏، 2016‏/01‏/22

 

 

 

(بخش ۱)

فدائیان اسلام

بهزاد کشاورزی

تعصب دینی هیولائی است که هزار بار از بی‌دینی خطرناکتر است. (ولتر)

مطلب زیر مبحثی است از جلد چهارم کتاب «تشیع و قدرت در ایران». این کتاب که تاریخ انقلاب اسلامی را بیان می‌کند، در حدود یک سال پیش به پایان رسیده و به لحاظ مشکلاتی که ناشر داشت، انتشار آن به تأخیر افتاده است.

این مبحث مطالبی را به شرح زیر برای خواننده روشن کرده است؛

اوّلآ پیدایش جمعیت فدائیان اسلام به دنبال قتل ناحق کسروی پای گرفت.

ثانیآ این جمعیت، نمایندۀ جبهۀ تندرو روحانیت شیعه بود که پس از سقوط رژیم رضاشاهی به میدان آمد تا با خون و شمشیر، انتقام خویش را از جامعۀ به جا ماندۀ شبه سکولار حکومت دوران رضاشاه بازپس ستاند.

ثالثآ این جمعیت در حقیقت طلایه دار حکومت اسلامی بود که سه دهه بعد قدرت را در کشور ما صاحب شد.

نواب صفوی – رهبر این جمعیت – با انتشار کتابی تحت عنوان «جامعه و حکومت اسلامی» آرزومند برپائی یک حکومت «تخیّلی» اسلامی بود. این حکومت (هرچند به صورت ابتدائی) دارای همان مشخصاتی بود که سه دهۀ بعد در حکومت اسلامی به واقعیت پیوست. در این حکومت: دروس دینی جایگزین دروس غیر مشروع (موسیقی) می‌شد. کلاس‌های دخترانه و پسرانه و آموزگاران آن کلاسها بر مبنای جنسیت تفکیک می‌گردیدند. بر آموزشِ اخلاق و آداب اسلامی تأکید شده بود. برنامه‌های رادیو و نیز مطالب جراید بر مبنای تبلیغ مبانی دینی و معارف اسلامی انجام می‌گرفت. سینماهای کشور فقط اجازۀ پخش فیلم‌های تبلیغات دینی را داشتند و سالن‌های آن‌ها نیز بر اساس جنسیت به صورت زنانه و مردانه مجزّا می‌گشتند. رستوران‌ها و مشروب‌فروشی‌ها به عنوان مراکز فساد و فحشاء تعطیل می‌گردیدند و حجاب اسلامی در مملکت اجباری می‌شد.

این کتاب خواستار اجرای قوانین و مقررات الهی بود. قانون مجازات اسلامی در مورد «مفسدین» به اجراء گذاشته می‌شد. تمامی قوانین موضوعۀ منشعب از غرب – که از افکار پوسیدۀ مشتی بی خرد تراوش گردیده است! - محو و نابود می‌شد و قوانین اسلامی جایگزین آن‌ها می‌شد که توسط فقهای – پاک و لایق! – به اجراء در می‌آمدند. نماز جمعه در سراسر کشور رسمیت می‌یافت، که انعکاس آن از رادیو و نیز مطالب آن بوسیلۀ مطبوعات منعکس می‌شد...

این مطلب را نیز اضافه می‌کنیم که در آن تاریخ، نه تنها حکومت وقت به مقابله با چنین پدیدۀ وحشتناک و غیر انسانی برنخاست، بلکه هم حکومت و هم دولت‌ها، این جمعیت را به مدت ده سال بال و پر داده و آن را به عنوان بازوی انتقام خویش بر علیه مخالفان سیاسی‌شان به کار گرفتند. برخی از جناح‌هایِ جامعه نیز بر علیه رقیبان خویش به تشویق و حمایت علنی از این تشکیلات آدم کش پرداختند.

***

(بخش ۱)

همه چیز با قتل کسروی شروع شد

اولین تشکّل مهم اسلامی که در اوایل سلطنت محمدرضاشاه پای گرفت، پیدایش گروهی اسلام‌گرا بنام فدائیان اسلام بود. پایه‌های این تشکّل، برگُردۀ یکی از جنایات فجیع و وحشتناک تاریخِ اخیرِ ایران استوار گردید. این جنایت عبارت از قتل یکی از شریف‌ترین و فرهیخته‌ترین فرزندان کشور بنام سید احمد کسروی بود. این حادثه اولین قتل و آدم‌کشی و ترور است که بوسیلۀ اسلام‌گرایان در دوران محمدرضاشاه اتفاق افتاد. و به گمان ما، نطفۀ جمهوری اسلامی نیز به دنبال این جنایت بسته شد.

جمعیت فدائیان اسلام چگونه تشکیل شد؟

رهبر و پایه‌گذار این جمعیت، طلبۀ بیست و یک ساله‌ای بود به‌نام «سید مجتبی میرلوحی». (وی بعد‌ها نام خانوادگی دائی‌اش را بنام «نواب صفوی» بر خویش نهاد). از تاریخ تشکیل این جمعیت و تعداد اعضاء و اسامی مؤسّسین آن اطلاع دقیقی در دست نیست و نظرات مختلفی در این مورد ارائه شده است. شمس قنات‌آبادی «مؤسس مجمع مسلمانان مجاهد»، مدعی است که جمعیت فدائیان اسلام را اولین بار او پایه‌گذاری کرده است و در این مورد می‌نویسد:

«... من قبل از اینکه با آیت الله کاشانی به مسائل اجتماعی بپردازم در گذشته مبادرت به تأسیس حزبی بنام جمعیت فدائیان اسلام نموده بودم که اتفاقآ تأسیس این جمعیت در زمان حکومت «سهیلی» و مقارن با ورود آیت‌الله قمی به ایران بود که کم و بیش فعالیت‌هائی هم نموده بودیم و به علت عزیمت من به نجف اشرف تشکیلات فدائیان اسلام بهم خورده بود و بعضی از افراد آن تشکیلات از قبیل سید حسین امامی و جواد معروف به ساعت ساز به اتفاق نواب صفوی و چند نفر دیگر فدائیان اسلام را بوجود آورده... چون اصولآ من تشکیلاتی فکر می‌کردم و از ابتدا هم یکی از شرایطم با آیت‌الله کاشانی همین تأسیس و تشکیل یک حزب سیاسی با رنگ مذهبی بود و ایشان هم موافقت کرده بودند... من می‌خواستم تحت عنوان حزب دموکرات اسلامی تأسیس حزب را اعلام نمایم ولی عده‌ای از اطرافیان خشکه‌مقدس کاشانی که بعضی از آن‌ها از مراجع دولتی و امنیتی الهام می‌گرفتند به عناوین گوناگون مخالفت کردند.»

«علی حافظی»، خبرنگار نشریۀ ترقی در آن دوره، در مقاله‌ای به‌مناسبت قتل هژیر، در مورد پیدایش فدائیان اسلام، بیانات قنات آبادی را تا حدودی تأیید می‌کند. وی می‌نویسد:

«سازمان مجاهدین اسلام در سال ۱۳۲۴ پی‌ریزی شد، در بدو به‌نام جمعیت پیروان مذهب جعفری سپس به‌نام فدائیان اسلام و بعدآ به‌نام سازمان مسلمانان مجاهد فعالیت می‌کردند.»

لیکن مهدی‌نیا (منبع مطلب فوق)، در جای دیگر آورده است که تاریخ تأسیس جمعیت مذکور، ده روز قبل از قتل کسروی (۱۰/۱۲/۱۳۲۴) بوده است. نظر «سید جلال‌الدین مدنی» عقیدۀ فوق را تأیید می‌کند. او نوشته است که نواب صفوی پس از بازگشت به ایران به قصد قتل کسروی، در مدرسۀ سپهسالار سکونت کرد:

«مدرسۀ سپهسالار محل تجمع جوان‌های متدین تهران بود و در نتیجه نواب وقتی که لب به سخن گشود و گوشه‌ای از افکار خود را به‌طور اجمال بیان نمود ناگهان رفقای فدائی جدید دور او را فرا گرفتند. فدائیان اسلام موجودیت خود را اعلام کردند.»

تعداد اعضای فدائیان اسلام

اعضای مؤسس این تشکّل به گمان ما همان کسانی بودند که در قتل کسروی شرکت داشتند و تعداد آنان نیز بنا به اعتراف خودشان پس از دستگیری در ادارۀ شهربانی نه نفر بوده است. در مورد عدۀ کلّ اعضای آنان در سال‌های بعد نیز سخنان ضد و نقیض فراوان گفته شده است؛ براساس مصاحبه‌ای که در ۲۱ اردیبهشت ۱۳۳۰، یوسف مازندی - خبرنگار ایرانی خبرگزاری یونایتدپرس - با نواب صفوی در مخفی‌گاهش انجام داده است، شمار اعضاء فعال این جمعیت را «حد اکثر» چهل نفر برآورد کرده است.

علی رهنما با استناد به خبرگزاری یونایتدپرس - ولی باطنز- تعداد اعضاء را «از قول نواب صفوی» پنج هزار تن ذکر کرده است. این در حالی است که روزنامۀ سحر (به مدیریت سلیمان انوشیروانی)، در همان زمان، شمار این عده را یکصد نفر بیان نمود. در واقعۀ تصرف زندان به قصد آزادی نواب صفوی و تحصن در آنجا بوسیلۀ فدائیان اسلام، بنا به روزنامه‌های طرفدار فدائیان اسلام، شمار کسانی که بنام اعضاء فدائیان در مقابل زندان دست به اعتراض و هیاهو می‌زدند، شش‌صد نفر ذکر شده است.

لیکن تعداد کسانی که در تظاهرات فدائیان اسلام در مناسبت‌های مختلف شرکت می‌کردند، گاهی به ده‌ها هزار نفر نیز می‌رسید. به عنوان مثال در تاریخ ۲۵ مرداد ۱۳۳۰ از طرف فدائیان، مردم به تجمعی در مسجد شاه دعوت شدند؛ با وجود این که دولت به لحاظ ممنوعیت تظاهرات در مسجد شاه، از اجتماع آنان جلوگیری کرد و کار به درگیری و دستگیری گروهی از فدائیان انجامید، لیکن عدۀ شرکت‌کنندگان در این تظاهرات (از سوی منابع فدائیان) دویست هزار نفر ذکر شده است. هر چند که این رقم اغراق‌آمیز به نظر می‌رسد، ولی - اگرهم درست باشد - همگی آن عده قاعدتاً نمی‌توانستند از هواداران فدائیان اسلام باشند ولی به هر حال این تظاهرات نشانی از اعتبار اجتماعی آنان در آن برهۀ زمانی بود.

جایگاه اجتماعی- اقتصادی اعضای فدائیان اسلام

در مورد جایگاهِ اجتماعیِ اعضایِ این گروه، اطلاع نسبتآ جامعی در دست است. حاج مهدی عراقی، یکی از اعضای فدائیان، در ماه‌های قبل از انقلاب اسلامی (پائیز ۱۳۵۷) ضمن روایت خاطرات شفاهی خویش در این مورد آورده است که نواب صفوی پس از آزادی از زندان:

«... به فکر این می‌افتد که یک محفلی، یک سازمانی، یک گروهی، یک جمعیّتی را به‌وجود بیاورد برای مبارزه. این فکر به نظرش می‌آید که از وجود افرادی... باید استفاده بکنم که تا الآن این افراد مخلّ آسایش محلات بوده‌اند، مثل اوباش‌ها که توی محلات هستند، گردن کلفت‌ها، لات‌ها، به حساب آن‌ها که عربده‌کش‌های محلات بوده‌اند».

در بارۀ جایگاه اجتماعی – اقتصادی این گروه، آبراهامیان بررسی جامع‌تری ارائه کرده است. وی می‌نویسد:

«میانگین سن هشت تن از فدائیان که در سال ۱۳۳۴[که] به جرم قتل محاکمه شدند، فقط بیست و شش سال بود. این گروه از سه طلبه، دو شاگرد مغازه، یک نجار، یک خیاط و یک پیراهن‌دوز تشکیل می‌شد. (رک: اطلاعات، ۵- ۲۶ دی ماه ۱۳۳۴). همچنین، میانگین سن بیست و نه مبارز فدائی که در سال ۱۳۳۱ زندانی شدند، بیست‌وپنج بود. در بین چهارده تن از اعضای گروه که شاغل بودند، چهار دستفروش، دو پیراهن‌دوز، یک واعظ، یک دانش آموز، یک تعمیرکار دوچرخه، یک بافنده، یک بنّا، یک قلم‌زن، یک نجار و یک رختشوی دیده می‌شد. رک: اطلاعات، ۲۶ تیرماه ۱۳۳۱.»

با توجه به میانگین سنی و به‌ویژه جایگاه اجتماعی - اقتصادی اعضای این جمعیت، به راحتی می‌توان فهمید که به کدام دلیل اینان در خونریزی و آدم کشی، این چنین بی‌پروا بوده‌اند. دلیل اول آن، به کیفیت تربیتی این گروه باز می‌گردد. اینان از پائین‌ترین لایه‌های اجتماعی - اقتصادی کشور به شمار می‌رفتند. این افراد که به‌جز یکی دو تن، در خانواده‌های بی‌سواد پرورش یافته بودند، خود نیز از تحصیلات - حتی سطح پائین - بی‌بهره بودند. بنا براین از هرگونه استدلال عقیدتی و استقلال فکری محروم بودند. حتی شناخت اولیۀ آنان از جامعه نیز ناچیز بود. به علت وابستگی آنان به طبقۀ اوباش و بی‌سروپا (همانگونه که عراقی در بالا یاد کرده است)، چاقوکشی و تلکه‌گیری و آزار دیگران از مشخصات شخصیتی آنان به شمار می‌رفت. همچنین به لحاظ اینکه در محیط کاملاً مذهبی بازار، و زیردست بازاریان قرار داشتند، تحت تأثیر عقاید مذهبی (اغلب افراطی) بازاریان قرار گرفته بودند. از سوی دیگر وضع معیشتی آنان نیز با مشکلات فراوان همراه بود. زیرا که برای تأمین زندگی، به پائین‌ترین و مشکل‌ترین حرفه‌ها روی آورده بودند. و صاحبان اینگونه شغل‌ها اغلب علاقمند و پای‌بند به حرفه‌های خویش نمی‌باشند و مدام در حال تغییر حرفه هستند. بالاخره میانگین پائین سنی و عدم ثبات شغلی آنان نشانگر این مطلب است که اکثریت آنان هنوز به تشکیل خانواده نپرداخته بودند. و میدانیم که افراد مجرّد (به علت عدم پابستگی به خانواده و زن و فرزند)، به راحتی در ماجراجوئی‌ها شرکت می‌کنند.

این مطلب را نیز اضافه می‌کنیم که اعضای تشکّل فدائیان اسلام پس از همکاری با تشکیلات کاشانی، با اوباش و چاقوکشان حرفه‌ای‌تری نیز تلفیق گردید. علی رهنما آورده است که تعدادی از الواط و چاقو کش‌های معروف تهران به ابتکار کاشانی عضویت فدائیان اسلام را پذیرفته بودند. وی می‌نویسد که طی گزارش شهربانی:

«... گویا از طرف کاشانی از اغلب «چاقوکشان» دعوت کرده‌اند که جزو فدائیان اسلام وارد به خدمت آن‌ها شوند. این گزارش از طیب و حسین رمضان یخی به عنوان افرادی که وارد خدمت شده‌اند و (فعالیت شدیدی برای داخل کردن سایر رفقای خود می‌نمایند)، نام می‌برد...».

فرزند همین کاشانی - که به علت همکاری نزدیک چند ساله با فدائیان اسلام - از محتوای این تشکّل آگاهی کامل داشت، در یین جمعی از اطرافیانِ کاشانی در مورد این جمعیت چنین قضاوت می‌کند:

«... عده‌ای بی‌سواد و نفهم دور هم جمع شده خود را فدائیان اسلام معرفی و می‌خواهند مملکت را دچار آشوب نمایند ولی هیچ کاری از دست آن‌ها بر نمی‌آید.»

البته فرزند کاشانی قسمت آخر مطلب‌اش را اشتباه کرده بود. زیرا به‌طوری که خواهیم دید، این جمعیت به مدت ده سال در جامعۀ ایران، از آن چه که لازمۀ کشت و کشتار و توهین و اتهام است، کوتاهی نکرد. و چنین رفتاری از جانب گروه‌های تروریستی در تاریخ عصر جدید کشور ما – تا آن تاریخ - بی‌سابقه بود.

لازم به تذکر است که این گروه با جمع کردن چنین اشخاص ناشایستی، به آزار و اذیت مردم می‌پرداختند و از مردم با تهدید و ارعاب، پول می‌گرفتند. از کتاب فوق نقل شده است که:

«فدائیان اسلام، توسط نامه از مردم پول طلب می‌کردند. در آخر کاغذ نیز مخاطبین خود را تهدید می‌کردند که اگر به «قیام» کمک نکنند سروکارشان با خنجر و اسلحه، که شکل آن را نقاشی می‌کردند، خواهد بود».

ادامه دارد

منبع: ایران امروز

_______________________________________________________________

مقالات منتشر شده الزاما نقطه نظر، بيانگر سياست و اهداف نشریۀ اینترنتی نهضت مقاومت ملی ایران نميباشند. حق ويرايش اخبار و مقالات ارسالی برای هیئت تحریریۀ نشریه محفوظ است.