او
سیمرغ بود
آنا آریا
او سیمرغ
بود
همان سیمرغ
افسانه های ایرانی
او بزرگ
بود
به بزرگی
اشک هایش
به بزرگی
ایستادگی اش
در روزهایی
که پدران و
مادران ما در
کوچه ی بن بست
گیر کرده
بودند
او هفت
شهر عشق را
گشته بود و به
پستی ها
لبخند میزد
فقط باید
مرغ طوفان
باشی تا فرق
جای خنده و گریه
را همان
روزها بدانی
خنده ای
که دیگران بر
لب برای رفتن
شاه داشتند
و او با
وجود کشته
شدن پدرش به
دست پدر شاه و
سالها زندانی
بودنش در پای
این رفتن اشک
ریخت
اشکی که
مردم برای
آمدن ناجی دو
عالمشان میریختند
اشکی که
برای بنای
آزادی ریخته
می شد او را به
خنده می آورد
و اشکی که
او برای ویرانی
ایران ریخت...
و چه شکاف
بزرگی بود بین
قهقهه های ویرانی
و شیطانی شما
با اشک های پر
از غرور و
بزرگی او
شاپور
بختیار بی شک
آبرو و هویت
جبهه ملی ایران
بود و هست
اگر مصدق
بنیان گذار
جبهه ملی اول
بود، شاپور
بختیار حافظ
و تثبیت
کننده ی این
راه و آرمان
بود
آزادگی
را از مصدق به
ارث برده بود
و به اندازه ی
خود دکتر
محمـد مصدق
بزرگ بود
جلوه ها
کردم و نشناخت
مرا اهل دلی
منم آن
سوسن وحشی که
به ویرانه دمید...
* *
*
_________________________________________________________________
مقالات
منتشر شده الزاما نقطه نظر، بيانگر
سياست و
اهداف نشریۀ اینترنتی
نهضت مقاومت
ملی ایران نميباشند. حق ويرايش
اخبار و مقالات
ارسالی برای
هیئت تحریریۀ نشریه محفوظ است.
|