نشریۀ اینترنتی نهضت مقاومت ملی ایران

N A M I R

‏چهار شنبه‏، 2016‏/04‏/27

 

 

 

 

پدر بزرگ و استیلای مشروعه خواهان

 

پدر بزرگم در بحث‌های زمان فتنه آقای خمینی به کرات به جوانان و افراد فامیل هشدار می‌داد و میگفت:

«آخوند را چه به حکومت کردن. اینها که مملکت داری بلد نیستند. دنباله رو اینها نشوید. اینها یک بلایی سر شما و مملکت می آورند که آن سرش ناپیداست.» جوانان فامیل با دلخوری نق می‌زدند که او، یعنی پدربزرگمان که دوران رضاشاه و جنگ جهانی دوم و اشغال ایران توسط متفقین را تجربه کرده و وقایع بین شهریور ۱۳۲۰ تا کودتای سال ۱۳۳۲ را شاهد بوده و از دغل بازی ها و دین فروشی آخوندها هم زیاد دیده بوده، حالا به قول اینها عقلش را از دست داده و هذیان می گوید. چیزی نگذشت و سیل سرازیر شد. خانه و کاشانه را با هم برد و آن شد که نباید می شد. کشتی دزدان دریائیِ جمهوری اسلامی منجی نه تنها ملت یا به قول خودشان امت مسلمان ایران بلکه تمام دنیا شد. سکاندار آن هم مردی کینه توز شد که مشت گره می‌کرد و توی دهان این و آن میزد. مردم دنیا هم به زعم او در اشتباه بودند و او نجات دهند ی آنها. دروغ و فریب برنامه ی فرهنگی و شکار مخالفین برنامۀ عملی آقایان دین فروش بود. از آن زمان تاکنون این درِ شکسته بر همان پاشنه ی کهنه چرخیده است. روزبه روز، سال به سال، هرآنچه را که داشتیم و با خون دل بدست آورده بودیم از دست دادیم و حالا بدهکار هم شده ایم. نه تنها به این اشغالگران داخلی بلکه به تمام کشورهای دنیا بدهکار شده ایم. از بدهی های مادی که بگذریم بدهی معنوی هم به آن اضافه و مسبب بدبختی بیشتری برای ما شده است. سرمایه های ملی ما به یغما رفت و اقشار وسیعی از تحصیل کردگان متخصص هم نصیب کشورهای صنعتی و نیمه صنعتی جهان شدند. زندگی شرافتمندانه اعتبار خود را از دست داد و معنویتی که وعده اش را می دادند جای خودرا به روی آوردن به مادیات داد. هرکجا که مادیات در دست باندهای مافیایی مسلط قرار گیرد برای حفظ آن سرکوب هم لازم می شود . به نام دین گرفتند و کشتند و ناپدید کردند. نه برای صیانت از دین و آئین مردم، بلکه برای حفظ منافع نامشروع خود با کمک همپیمانان مافیای بین المللی. دور شیطانی قدرت و ثروت با حفظ قدرت با کمک ثروت و حفظ ثروت از طریق قدرت شدتی بمراتب بیشتر از گذشته گرفت. سرکوب کردند و سرگردانی هموطنانمان در جای جای دنیا آوازه شد.

روزی که پای "رهبر عظیم الشاًن" به خاک وطن رسید و دستانش برای تصاحب قدرت با کمک باند مافیایی لانه کرده در دربار استبدادی سلسله پهلوی و در سایه ی انحطاط جامعه روشنفکری ایران که ناشی از سالهای طولانی حکومت پلیسی بود، باز، و "نظامی" التقاطی بر جامعه حاکم شد که هیچ برنامه ای برای اداره ی کشور نداشت و اگر سخنی از دهانهای گشاد عربده جوی شرکای رهبر "انقلاب شکوهمند" درباره ی سمت و سوی "حکومت اسلامی" بیرون می آمد، هیچ سنخیتی با یک برنامه و دکترین سیاسی که جامعه را بسوی حاکمیتی سوق دهد که ذره ای از آن معنویت و سعادتی که وعده اش را می دادند، در آن یافت شود، نداشت؛ بلکه به عکس جامعه ی ایران را بیش از پیش به سوی انحطاطی سوق داد که ملت ایران امروز شاهد آن است جامعه ای که اگر از این بن بست خارج نشود تا حد متلاشی شدن خواهد رفت. سردرگمی نیروهای بانفوذ و اصیل ایران خود این نگرانی را تشدید میکند؛ نیروهایی که طی قرون گذشته حافظ تمامیت ارضی این آب و خاک بوده اند. اینک بیش از هر زمان، بود و نبود جامعه و کشور وابسته به درک صحیح این نیروها از واقعیت روز دارد و هرگاه این نیروها به دلایل مختلف دچار سردرگمی شده اند کل جامعه نیز بدنبال آنها دچار سردرگمی و عدم یکپارچگی در تشخیص سره از ناسره گردیده است. این بحران از آن روزی شروع شد که تسلیم نامه ی نیروی اصیل ملی، خارج از اصول تشکیلاتی در نوفل لوشاتو تقدیم میراث دار شیخ فضل الله نوری شد و زیر تشکچه «امام» جای گرفت.

این تسلیم نامه گرهی در بیانِ اصول سیاسیِ و سمتگیری های یک بخش از این نیرو ایجاد کرده است که تا به امروز مانع از آن شده است که به روشنی بگوید چه پیشنهادی به ملت ایران برای خروج از این بن بست ارائه می دهد. از طرفی بیانیه و قرارداد یک جانبه ی سه ماده‌ای معروف، مستمسکی شده است برای عده ای که درکی درست از مسائل ملی ندارند و خاک بر چشم کسانی می پاشند که با ادعای میراث داری تاریخ و فرهنگ چندین هزارساله و نهضت مشروطه با شجاعت و صراحت از استقلال نیروهای ملی در برابر دین و ایدئولوژی های گروهی دفاع می کرد. آیا  بعد از آن فاجعه، هنوز وقت آن نرسیده است که در جواب به این عده و برای بازکردن آن گره، قبل از هر عملی کلاه خود را قاضی کرده به نتیجه ی اعمال خود فکر کنیم؟ آن را در درون خویشتن، با وجدان خود درمیان بگذاریم و مسئولیت آن را به عهده بگیریم و با شجاعت تمام نتیجه ی آنرا به اطلاع ملت برسانیم؟ ملت ایران همانطور که قدر و ارزش مظفرالدین شاه مستبد را که ده روز قبل از درگذشتش امضای خود را در پای فرمان مشروطه قرار داد دانست و بر سردر مجلس از او با نهادن عنوان عدل مظفر(مظفرالدین شاه) یاد کرد، بطور یقین توانایی ایجاد اعتبار سیاسی مجدد بر مبنای گذشته ی تاریخی و گذشت از آن اشتباهات، جهت بازکردن راه را خواهد داشت. به یقین دیگر مدتها ست که زمان این کار فرارسیده است؛ از آن غافل نشویم که این بار اگر باز هم در غفلت بسر بریم گذشتی در کار نخواهد بود. تاریخ با صراحت تمام قضاوت خواهد کرد، همانطور که تاکنون نیز کرده است.

سخنان پدربزرگم هنوز در گوشم طنین انداز است که میگفت:

«آخوند را چه به حکومت کردن. اینها که مملکت داری بلد نیستند. دنباله رو اینها نشوید. اینها یک بلایی سر شما و مملکت می آورند که آنسرش ناپیدا.»

 

البرز هرازی

جمعه ۳ اردیبهشت ۱۳۹۵

alborz.harazi@yahoo.com

_______________________________________________________________

مقالات منتشر شده الزاما نقطه نظر، بيانگر سياست و اهداف نشریۀ اینترنتی نهضت مقاومت ملی ایران نميباشند. حق ويرايش اخبار و مقالات ارسالی برای هیئت تحریریۀ نشریه محفوظ است. 

 

 

 

صفحه‌ای که در آن قرار دارید، آرشیو سایت قدیمی نهضت مقاومت ملی ایران می‌باشد.برای دستیابی به سایت جدید به این آدرس رجوع کنید: namir.info